پیمانه های بی پایان - جلد 1
نویسنده:
مهدی محبتی
امتیاز دهید
کتاب «پیمانههای بیپایان» مجموعهای از قصههای کوتاه عرفانی را دربردارد که از میان حدود ده هزار قصه کهن فارسی انتخاب شده است. این کتاب به کوشش «مهدی محبتی» گردآوری و تدوین شده است. این جلد در دو بخش سامان یافته است. نویسنده در بخش اول بنیادهای تئوریک قصههای کوتاه عرفانی در ادبیات فارسی را در چند فصل بررسی کرده و در بخش دوم نیز نمونههایی از قصههای کوتاه منظوم را معرفی کرده است. حکایت حورزاده چینینژاد، مرغ آتشوار، داستان عیسی(ع) و زیبای مردار، آب شورم بهتر از شیرین تو، در جستجوی آشنا و حکایت پسر زیبای شحنه تبریز عنوانهایی از داستانهایی است که در این کتاب آمده است.
در بخشی از کتاب (سر مقالات شمس تبریزی) میخوانیم: «عقده عقیق شیخ گفت: خلیفه منع کرده است از سماع کردن. درویش را عقدهای شد در اندرون و رنجور افتاد. طبیب حاذق را آوردند. نبض او گرفت. این علتها و اسباب که خوانده بود ندید. درویش وفات یافت. طبیب بشکافت گور او را و سینه او را و عقده را بیرون آورد؛ همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت. دست به دست رفت و به خلیفه رسید. خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت؛ میداشت در انگشت. روزی در سماع فرو نگریست؛ جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد هیچ جراحتی ندید. دست برد به انگشتری، نگین را دید گداخته. خصمان را که فروخته بودند باز طلبید تا به طبیب برسید. طبیب احوال باز گفت. ره ره چو چکیده خون بینی جایی پی بر که به چشم من برون آرد.»
بیشتر
در بخشی از کتاب (سر مقالات شمس تبریزی) میخوانیم: «عقده عقیق شیخ گفت: خلیفه منع کرده است از سماع کردن. درویش را عقدهای شد در اندرون و رنجور افتاد. طبیب حاذق را آوردند. نبض او گرفت. این علتها و اسباب که خوانده بود ندید. درویش وفات یافت. طبیب بشکافت گور او را و سینه او را و عقده را بیرون آورد؛ همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت. دست به دست رفت و به خلیفه رسید. خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت؛ میداشت در انگشت. روزی در سماع فرو نگریست؛ جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد هیچ جراحتی ندید. دست برد به انگشتری، نگین را دید گداخته. خصمان را که فروخته بودند باز طلبید تا به طبیب برسید. طبیب احوال باز گفت. ره ره چو چکیده خون بینی جایی پی بر که به چشم من برون آرد.»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پیمانه های بی پایان - جلد 1