نامه یک زن ناشناس
نویسنده:
اشتفان تسوایگ
مترجم:
حسنعلی نصر
امتیاز دهید
✔️ روایتی لطیف از عشقی یک طرفه
استفان برند (لویی ژوردان) که در گذشته ای نه چندان دور، پیانیست موفق و مشهوری بوده و البته همچنان گاه و بیگاه در محافل موسیقایی آفتابی می شود، از سوی شوهر یکی از زنانی که قبلا با او رابطه داشته به دوئل دعوت می شود. استفان به ظاهر موافقت می کند ولی در اصل قصد دارد همان شب فرار کند.
اما پیش از آنکه او آماده سفر شود، نامه ای که از سوی زنی ناشناس برایش فرستاده شده، توجه او را به خود جلب می کند. زن ناشناس نامه را اینگونه آغاز کرده است: "وقتی که این نامه را می خوانی، ممکن است مرده باشم. اگر این نامه به دستت برسد، خواهی دانست که چگونه در زمانی که تو نمی دانستی من چه کسی هستم یا اینکه اصلا وجود دارم، از آن تو شدم..."
بخشی از متن داستان:
...اما محبوب من آنروز و ساعتی را که تا ابد به تو علاقمند شدم هنوز به خاطر دارم . من با یکی از دختران هم مدرسه ام به گردش رفته بودم و با هم صحبت کنان جلوی در ایستاده بودیم . در این اثنا اتومبیلی به سرعت رسید و نگهداشت .
تو با همان وضع بی حوصله و چابکت که هنوز مرا مجذوب تو نگاهداشته است از اتومبیل بیرون جسته و به طرف در خانه روانه شدی . نمی دانم چه قوه مجهولی مرا وادار کرد که در را به روی تو باز کنم .
در این موقع پایمان به یکدیگر تصادف کرد و تقریبا هر دو به هم برخوردیم . تو با همان نظر گرم و نرم و جذابت که مانند نوازشی بود به من نگاه کرده و با لبخندی که جز شیرینی صفت دیگری نمی توانم برایش قائل شوم لبخند زدی و با صدای صاف و تقریبا خودمانی گفتی خیلی متشکرم دختر خانم .
عزیزم حرف تو فقط همین بود اما از آن ثانیه از وقتی که من آن نگاه دلفریب و با محبت را احساس کردم ، دلباخته تو شدم . بعدها بلکه نه فورا احساس کردم که تو این نظر درخشان و جذاب ، این نظری که شخص را در عین حال عریان و مستور می کند . این نظری که مخصوص فریب دهندگان زنهاست . به هر زنی که از کنار تو رد می شود . به هر دختر دکّان داری که به تو چیز می فروشد . به هر کُلفتی که در را به روی تو باز می کند می اندازی .
این نگاه تو از روی اراده و علاقه نیست بلکه محبت تو نسبت به زن ها بدون آن که خود بدان واقف باشی . نگاه تورا که متوجه آن ها می شود گرم و آتشین می کند .
اما من یک دختر سیزده ساله به هیچ وجه این گمان را نسبت به تو نکردم . نگاه تو مثل این بود که مرا در تش فرو بردند …
بیشتر
استفان برند (لویی ژوردان) که در گذشته ای نه چندان دور، پیانیست موفق و مشهوری بوده و البته همچنان گاه و بیگاه در محافل موسیقایی آفتابی می شود، از سوی شوهر یکی از زنانی که قبلا با او رابطه داشته به دوئل دعوت می شود. استفان به ظاهر موافقت می کند ولی در اصل قصد دارد همان شب فرار کند.
اما پیش از آنکه او آماده سفر شود، نامه ای که از سوی زنی ناشناس برایش فرستاده شده، توجه او را به خود جلب می کند. زن ناشناس نامه را اینگونه آغاز کرده است: "وقتی که این نامه را می خوانی، ممکن است مرده باشم. اگر این نامه به دستت برسد، خواهی دانست که چگونه در زمانی که تو نمی دانستی من چه کسی هستم یا اینکه اصلا وجود دارم، از آن تو شدم..."
بخشی از متن داستان:
...اما محبوب من آنروز و ساعتی را که تا ابد به تو علاقمند شدم هنوز به خاطر دارم . من با یکی از دختران هم مدرسه ام به گردش رفته بودم و با هم صحبت کنان جلوی در ایستاده بودیم . در این اثنا اتومبیلی به سرعت رسید و نگهداشت .
تو با همان وضع بی حوصله و چابکت که هنوز مرا مجذوب تو نگاهداشته است از اتومبیل بیرون جسته و به طرف در خانه روانه شدی . نمی دانم چه قوه مجهولی مرا وادار کرد که در را به روی تو باز کنم .
در این موقع پایمان به یکدیگر تصادف کرد و تقریبا هر دو به هم برخوردیم . تو با همان نظر گرم و نرم و جذابت که مانند نوازشی بود به من نگاه کرده و با لبخندی که جز شیرینی صفت دیگری نمی توانم برایش قائل شوم لبخند زدی و با صدای صاف و تقریبا خودمانی گفتی خیلی متشکرم دختر خانم .
عزیزم حرف تو فقط همین بود اما از آن ثانیه از وقتی که من آن نگاه دلفریب و با محبت را احساس کردم ، دلباخته تو شدم . بعدها بلکه نه فورا احساس کردم که تو این نظر درخشان و جذاب ، این نظری که شخص را در عین حال عریان و مستور می کند . این نظری که مخصوص فریب دهندگان زنهاست . به هر زنی که از کنار تو رد می شود . به هر دختر دکّان داری که به تو چیز می فروشد . به هر کُلفتی که در را به روی تو باز می کند می اندازی .
این نگاه تو از روی اراده و علاقه نیست بلکه محبت تو نسبت به زن ها بدون آن که خود بدان واقف باشی . نگاه تورا که متوجه آن ها می شود گرم و آتشین می کند .
اما من یک دختر سیزده ساله به هیچ وجه این گمان را نسبت به تو نکردم . نگاه تو مثل این بود که مرا در تش فرو بردند …
آپلود شده توسط:
teekany
1388/12/05
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نامه یک زن ناشناس
و سایت خوبتون
داستان در باب نویسنده مشهور و هوسرانی است که وقتی از یک مسافرت طولانی به منزل مراجعت می کند با نامه ای از سوی یک زن ناشناس برخورد می کند. زن جوان در این نامه به شرح چگونگی آشنایی و برخورد آنها با یکدیگر می پردازد و ضمن شرح دادن عشق اصیل و پاک خود به نویسنده هوسران خبر از مرگ فرزندشان می دهد،
فرزندی که نویسنده هرگز آن را ندیده و در اثر هوسرانی او و تسلیم دختر جوان پا به عرصه وجود گذارده و حالا در نبود پدر هم از دنیا می رود.
نویسنده از زبان دختر جوان به ناهنجاری های اجتماعی و معضلات روانی افراد جامعه اشاره می کند و نشان می دهد که چگونه ناهنجاری های اجتماعی ریشه در معضلات روحی و روانی افراد دارد و این معضلات روحی و روانی هم چیزی جز عقده های سرکوب شده افراد جامعه نیست (زوایک از طرفداران و حامیان سرسخت هم وطن خود فروید بوده است) وی ضمن تشریح شخصیت نویسنده از زبان دختر جوان، مرگ اخلاقیات، تهیه شدن زندگی انسان ها از معنی، پوچ گرایی و دیگر مشکلات انسانی را که در دوران روشنگری زندگی می کند را نمایش می دهد. انسانی که زمانی پی به ارزش های بی پایان و جاویدان از دست رفته می برد که بسیار دیر شده است.