تویست داغم کن
نویسنده:
ر. اعتمادی
امتیاز دهید
✔️ داستان کتاب از مجلس رقص تویست و میخانه های شهر و از زندگی پرماجرای جوانان شهر ما شروع شده و به جلسه محاکمه و مرگ و نیستی و دربدری خاتمه می یابد. محصل جوانی از کرمان برای تحصیل ادبیات به تهران می آید و با دختری که او را از شیراز برای تحصیل به تهران فرستاده اند آشنا می شود و هر دو در منجلاب فساد تهران غوطه می خورند و غرق می شوند.
گزیده ای از متن کتاب:
بغض گلویش را می فشرد و داشت خفه اش می کرد. علی قالپاقی زیر بغلش را گرفت و او را از محیط داغ و خفه میخانه خارج کرد. هر دو مست بودند. هر دو چشمهایشان سرخ و متورم بود و هر دو غمگین بودند. شاید اگر کسی در آن موقع شب این دو نفر را باهم می دید، با اختلافی که در سن و سال، در طرز لباس پوشیدن و اطوار و حرکاتشان می دید، تعجب می کرد. هر دو سربالایی بلوار را گرفتند و به بیابان زدند. علی قالپاقی مثل همیشه، هنگامیکه مست می کرد، یک غزل قدیمی زمزمه می نموند و خسرو اشک می ریخت. روی یک تپه شنی و خشک تنگ هم نشستند. آسمان صاف و پر ستاره بود. نسیم خنکی پیشانی سرد و مرطوبشان را نوازش می داد...
بیشتر
گزیده ای از متن کتاب:
بغض گلویش را می فشرد و داشت خفه اش می کرد. علی قالپاقی زیر بغلش را گرفت و او را از محیط داغ و خفه میخانه خارج کرد. هر دو مست بودند. هر دو چشمهایشان سرخ و متورم بود و هر دو غمگین بودند. شاید اگر کسی در آن موقع شب این دو نفر را باهم می دید، با اختلافی که در سن و سال، در طرز لباس پوشیدن و اطوار و حرکاتشان می دید، تعجب می کرد. هر دو سربالایی بلوار را گرفتند و به بیابان زدند. علی قالپاقی مثل همیشه، هنگامیکه مست می کرد، یک غزل قدیمی زمزمه می نموند و خسرو اشک می ریخت. روی یک تپه شنی و خشک تنگ هم نشستند. آسمان صاف و پر ستاره بود. نسیم خنکی پیشانی سرد و مرطوبشان را نوازش می داد...
آپلود شده توسط:
morad850
1399/07/22
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تویست داغم کن