رسته‌ها
وقت طرب
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 8 رای
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 8 رای
کتابی درباره تکنیک‌های شاد زیستن و موفقیت، شناخت، عرفان، جبر و اختیار و...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
333
آپلود شده توسط:
sirveykan
sirveykan
1396/04/09

کتاب‌های مرتبط

Healing the Soul of a Woman
Healing the Soul of a Woman
5 امتیاز
از 1 رای
The Compound Effect
The Compound Effect
3.8 امتیاز
از 5 رای
Love, Friendship, and the Self
Love, Friendship, and the Self
0 امتیاز
از 0 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی وقت طرب

تعداد دیدگاه‌ها:
6
"آماده باشید تا بسوزید، زیرا تنها وقتی که بسوزید زاده خواهیدشد. «بمیریدقبل از اینکه بمیرید،تا دوباره
زاده شوید»"
خدا شاهده من فقط اسم "جیم جونز" تو ذهنم تکرار میشه، دیگه خوندن این کتاب کافیه.
"lرشد کسی است که انواع مختلف مراحلی را که شما از آن عبور میکنید،گذرانده است. او کاملا از تمام حالت ممکن انسانی آگاه است. او تمام رنجها را کشیده و همانقدر فریبکار بوده و همانقدر به دنیا دروغ گفته و متظاهر و منافق بوده که شما هستید."
اینجا دیگه رسما هر چی از دهنش دراومده رو به خواننده نسبت میده منتهی در حین گفتنش خودزنی هم میکنه که شما کمتر دردتون بگیره! :)) یارو تو از کجا میدونی ماها همه فریبکار و دروغگو و متظاهر و منافق بودیم!؟ بیا برو دهنتو آب بکش!
"به آنچه که مردم میگویند گوش ندهید؛فقط وانمود کنیدکه گوش میدهید.برای آنها کافی است ومنظور آنان برآورده شده. آنان فکر میکنند که شنیده شده اند. این ابدا به آنان آسیب نمیرساند. این به آنان احساس بسیار خوبی میدهد که آنان مردمی مهم هستند و اینگونه فشار بخاراز روی آنان برداشته شده وشماگوش ندهیدوگرنه بخار آنان واردشما میشود. و اگر تمام آن سخنان بیهوده را که گفتند با خودتان حمل کنید، دیر یا زود خودتان مثل آنان میشوید.شماباید از سنگینی بخار خلاص شوید، ولی بخارشمانباید وارد وجود دیگری شود وگرنه شماخشن خواهیدشد."
خدا رو صد هزار مرتبه شکر این کتاب همه چی داره! همه چی... اگر قرار باشه هر چی که بقیه میگن رو گوش ندیم که خوب حرف‌های نویسنده کتاب رو هم گوش نمی‌دیم دیگه! بعد این "بخار" چیه؟! :| اینو کی و چطوری ثابت کرده که بخار یه آدم وارد یه آدم دیگه میشه؟! حیف وقت که برای تندخوانی همچین چیزی گذاشته بشه.
به طور کلی رمالی و فالگیری در چند دهه گذشته تغییر ماهیت و شکل داده و به اشکالی مانند انواع عرفان‌ها ظهور کرده، کلیت ماجرا هم اینجوریه که یسری داده‌ که بنظر درست میاد رو با یسری داده و حرف‌های که ذره‌ای بویی از منطق نبردند قاطی می‌کنند و به خورد مخاطب میدن، نمونه‌هاش توی شبکه‌های اجتماعی فراووونه، افرادی که یه میکروفونی دست گرفتن و جوری از خدا صحبت می‌کنند انگار 50-60 سال رفیق گرمابه و بوستان همدیگه بودن و با هم دیگه مرتبا تماس کاری دارند، افرادی که تلاش دارند خودشون رو شاخص نشون بدهند در صورتی که هیچ چیزی برای اثبات شاخص بودنشون رو نمی‌کنند. جز حرف و حرف و حرف، برای نمونه در مورد این کتاب:
"خداوند کلمات و اعداد را از جانب خویش آفرید و از همین روآنها را نهایتی نباشد و آنچه را که نهایتی نباشد روح از ابدیت خداوندگار داردبه یقین."
حماقت بشر هم نهایتی نداره، خیلی چیزهای بدتری هم هست که نهایتی نداره، باید نتیجه گرفت همه اینا روح از ابدیت خداونگار داره؟! یا چند خط پایین‌تر:
"خداوند کره زمین را ازآب آفرید از این آبُ موجوداتی خرد پدید آمدند.قویتر شدند تکامل یافتند تا به انسان تبدیل شدند."
سوره حجر رو باور کنیم یا صحبت‌های کتاب رو :| بعد بدترم میشه.
"قتلی که بوسیلة قابیل روی برادر انجام گرفت، اولین قتل یک انسان آگاه بود و به خاطر همین اولین خونی که بوسیلة یک انسان آگاه بر روی زمین ریخته شد، خون فرزند آدم بود."
حالا کاری نداریم که از کجا میدونی اون انسان آگاه تا پیش از این قتل حیوانی رو ذبح نکرده باشه یا... ولی همین بخش از نوشته در پی ثابت کردن چیه؟! اصلا تعریف انسان آگاه چیه؟! اینو میگی که چه نتیجه‌ای بگیری؟! چون بعدش یهو کانال عوض می‌کنه و میره پی یه موضوع دیگه.
کتاب‌های این سبکی واقعا ساختار عجیبی دارند، از یک طرف راجب عرفان و راه‌های رسیدن به خدا حرف می‌زنند و از طرفی دنبال روش‌های کسب ثروت و مال اندوزی می‌گردن، قشنگ میخوان همه جور مخاطبی از همه نوع قشر و سن و سالی رو راضی نگهدارند، آدمی هم که می‌خواد همه رو از خودش راضی نگهداره احتمال زیاد آدم دوروییه.
در بخشی از این کتاب می خوانیم «ذهن هزار تکه و پرتضاد ما به دلیل عادت به ترس، محکوم‌به تجربهٔ هرروزهٔ ترس و اضطراب است. ذهن انسان معاصر در حال استهلاک بابت مصلحت‌اندیشی‌های اجتماعی، تردید و همچنین قضاوت‌ها است. باوجود چنین شرایطی انسان عملاً در مقابل هجوم ترس و اضطراب فلج و ناتوان مانده است. هرچه انسان به اوهام و رویاهایش بیشتر بها دهد و راه تخدیرتر را پیشه کند، بیشتر در دام ترس و اضطراب اسیر می‌گردد! و درنهایت توهم را می‌طلبد، ازیک‌طرف (من فکری) تولید ترس و اضطراب‌های خیالی می‌کند، از طرف دیگر همین من خیالی در آرزوی رهایی از ترس‌های خودساخته است. و انسان بیچاره تا آخر عمر سر در گریبان دشمنی است که حتی از وجودش آگاه نیست.»
سپاس از اینکه بخشی از این کتاب نقل کردید فقط اینکه "تخدیرتر" دیگه چه درد بی درمونیه؟! :|
وقت طرب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک