هلنیسم، دروغی بزرگ دربارهی ملتی کوچک
نویسنده:
احمد حامی
امتیاز دهید
دوران هلنی، به دورانی اطلاق میشود که پس از حملهی اسکندر به شرق آغاز شده و از فتوحات او تا استقرار سلطه روم تا آسیای صغیر و مصر به طول میانجامد. در کتاب "هلنیسم " میخوانیم، هلنیسم یا یونانی مآبی فرهنگ مردم آریایی، هندوان ، ایران زمین و آسیای کوچک است که پس از یورش اسکندر مقدونی به آسیای کوچک و جنوب غربی ایران همراه سپاهیان و جانشینان اسکندر به یونان رفته است و تاریخدانان غربی آن را وارونه کردهاند تا خود را وارث تمدنی بزرگ جلوه دهند.
کتاب حاضر کاوشهایی در رابطه به هلنیسم و ریشهی آن به خواننده عرضه میدارد و با استناد به شواهد تاریخی و آثار باستانی نشان میدهد که یونانیان هندسه را از مصریها، نوشتن و حساب کردن را از فینیقیها و نجوم را هم از سریانیها یا آرامیها آموختند.
پروفسور "پوپ " خاورشناس آمریکایی مینویسد " دنیای غرب از ایران باستان اگاهی مختصری دارد که آن نیز از روی گزارشهای خصمانه و پرغرض یونانیان است. "
تاریخدانان غربی نیز از بی مایه بودن فرهنگ یونان باستان و دروغ بودن افسانهی اسکندر، آن چنان که دروغ پردازان و ستایشگران نوشتهاند، باخبرند اما به روی خود نمیآورند و میگویند: دشوار است که تاریخ نوشته را برهم بزنیم و از نو تاریخ بنویسیم.!
بیشتر
کتاب حاضر کاوشهایی در رابطه به هلنیسم و ریشهی آن به خواننده عرضه میدارد و با استناد به شواهد تاریخی و آثار باستانی نشان میدهد که یونانیان هندسه را از مصریها، نوشتن و حساب کردن را از فینیقیها و نجوم را هم از سریانیها یا آرامیها آموختند.
پروفسور "پوپ " خاورشناس آمریکایی مینویسد " دنیای غرب از ایران باستان اگاهی مختصری دارد که آن نیز از روی گزارشهای خصمانه و پرغرض یونانیان است. "
تاریخدانان غربی نیز از بی مایه بودن فرهنگ یونان باستان و دروغ بودن افسانهی اسکندر، آن چنان که دروغ پردازان و ستایشگران نوشتهاند، باخبرند اما به روی خود نمیآورند و میگویند: دشوار است که تاریخ نوشته را برهم بزنیم و از نو تاریخ بنویسیم.!
آپلود شده توسط:
kaydan
1396/01/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هلنیسم، دروغی بزرگ دربارهی ملتی کوچک
دوست عزیز سپاس از توضیحاتی که بیان نمودید، مطمئنا در نظرات جناب حامی کمبودها و نواقص بسیار است ولی برای من نوعی جای تعجب است که شما تمام مطالبی رو که در نقد این نویسنده آوردید رو همه رو از همان چهار خط توضیحی که برای کتاب آورده شده گرفتید؟!
آنچه که لازم است خدمتتان عرض شود سریانی همان ملت بابل است! که در بین النهرین(عراق کنونی) می زیسته اند! حال چگونه سریانی ها از بابلیان ستاره شناسی را آموخته اند؟!!
دوم انکه اگر منظور شما از کتاب میراث شرقی ما نوشته ویل دورانت جلد اول تاریخ تمدن ویل دورانت به نام مشرق زمین گهواره تمدن است که البته نام کتاب چیز دیگریست و آنچه که ویل دورانت در این کتاب آورده نگاه چندان خوبی به شاهان هخامنشی نداشته و اغلب آنان را دست پرورده زنان حرمسرا خوانده، اصولا ویل دورانت و کتاب او برای ما ایرانیان که چندان آشنایی با مورخین مطرح نداریم ویل دورانت است و نظراتش وحی منزل، وگرنه اگر قرار است کسی در زمینه تاریخ ایران و مشرق زمین مطالعه و تحقیق نماید منابع بسیار مهمتر و ارزشمندتری در این زمینه وجود دارد.
و اما در مورد طفلک محققان غربی که واقعا جای دلسوزی داره این بیچارگان سنگ بر شکم بسته و با خلوص نیت بدون کمترین اجر و بهایی صادقانه ده ها سال عمر خود را صرف آن نمودن که به ما خدمت نمایند!
احتمالا چهار زیرخاکی هم به من و شما نشان دادن و ما فکر کردیم به به ببین اینان چگونه کشته مرده تمدن ما شده اند!
نه دوست محترم بهتر است وسعت مطالعات خود را افزایش دهید و یک نگاهی به ده ها هزار و بلکه بیشتر از آثار باستانی که اینان به چپاول بردن و اکنون در موزه های متروپلیتن و لوور و لندن مصادره نمودن بنگرید!
میدانید اولین قرار دادی که در اولین حفاری ها با دولت قاجار بستن چه بود؟! برید گزارشات رو بخونید ببینید چگونه همچون سارقان آثار باستانی را به تاراج بردن، اشمیت که در سایت تخت جمشید حفاری می نمود برای مثال آثار باستانی ما را به اقوام و دوستان خود به صورت کادوی تولد و ازدواج هدیه می داد! گریشمن 50 سال در ایران و افغانستان آثار باستانی را تارج نمود!30 هزار لوحه گلی تخت جمشید که برای بازخوانی و ترجمه به دانشگاه شیکاگو به امانت گذارده شده بود هنوز پس از 70 سال به کشور باز نگشته و تا دو سه سال پیش دادگاه آمریکا قصد حراج آن را به نفع یهودیان کشته شده آرژانتین را داشت!
و اما سخن نویسنده کتاب بهتر است اول کتاب رو بخوانید بعد به او خرده بگیرید، روی سخن نویسنده با مورخین یونانی است که شما سنگشان را به سینه می زنید!
در پایان این باستان شناسان داخلی بودند که در زمینه قدمت ده هزار ساله ایران در یکی دو دهه اخیر خاک سایتهای باستان شناسی را خوردن نه غربی ها، بدبختی اگر چهار باستان شناس داخلی نیز زحمتی کشیدن تمام همت و سعی و تلاششان به نام فلان باستان شناس خارجی نوشته میشود که حال در برهه ای از زمان در مواردی با آنها همکاری نموده است.
برای درک بهتر از خدمات باستان شناسان خارجی بهتر است به کتاب زیر مراجعه نمایید!!
http://www.fardabook.com/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AC-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D9%88-%D8%BA%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-1320-1304.html
به گمانم حتی اگر با محتوای این کتاب موافق نباشیم ارزش یک بار خواندن رو داره (من که سه بار خوندم).
نویسنده به چند مورد در این نوشته اشاره کرده که متاسفانه کمبود یا عدم منابع تحقیقی مشخصی برای این نظریات به چشم میخوره. شخصا علاقمندم که پاسخهای دقیقتر و علمیتر از طرف متخصصان عرصهی تاریخ و باستانشناسی و انسانشناسی و یا نهادهای علمی داده بشه که ظاهرا در موقعیت نه چندان جالبی که دارند انتظار بیهودهایست.
از طرفی هم کاشکی آقای حامی زمان بیشتری صرف میکردند و همین کتاب رو با جزئیات بیشتر توضیح میدادند چرا که هر نکتهی مورد اشارهی ایشان میتواند مبنای پژوهشی جدا و کتاب یا کتابهایی باشد ولی با یک پاسخ کوتاه و سریع از طرف نویسنده به پایان میرسد.
برای مثال، نویسنده در صفحهی ۱۷ از لحاظ جغرافیایی ارتباط بلخ یا باکترس و آموی دریا یا Oxus رو بدون ذکر هیچ منبعی زیر سوال میبره در حالی که هر نقشهی قدیمی که نگاه کنی مشخصات و اسامی همانیست که قبلا آمده. حال اگر جناب حامی با دسترسی به نقشههایی این موضوع رو به نوعی کشف کرده آیا نباید از همان منابع نام ببره یا حداقل در همین کتاب چاپ کنه؟!
یا مثلا در صفحهی ۲۳ آمده که «آیا میشود از روی مشتی سکه و ... حکم کرد که اینجاها کشوری باستانیی باختر (بلخ؟) بوده است؟». از بین کتابهایی که در عرصهی سکهشناسی باستانی هست حداقل حضور ذهن داشتم که بخش نخست کتاب "Catalogue of Coins in the Panjab Museum: Indo-Greek Coins" از R. B. Whitehead چاپ ۱۹۱۴ در حدود ۱۰۰ صفحه فقط به بخش «شاهان یونانی بلخ و هند» اختصاص داره و تعداد صفحات عکسدار از سکههای این دوره به مراتب بیش از «مشتی سکه» هست!
چند مورد دیگه هم به چشمم خورده که هم این کامنت رو طولانیتر میکنه و هم این که باید وقت بیشتری بگذارم و «فاکت»ها رو برای اطمینان چک کنم که انصافا فرصت زیادی ندارم (پس کی به دید و بازدید عیدی برسیم پس! )
در هر حال، در همین اندازه که اینچنین نظریاتی نیز موجود است و احتمال درستبودنشان نیز میتواند باشد کافیست و شاید نوشتههای دیگری از این نویسنده یا همفکران وی به دستمان برسد که حاوی پژوهش و منابع قابل اتکایی باشد ... تا آن زمان، سال پربار و شادی برای اعضای گرامی کتابناک آرزومندم![/quote]
بله جناب بهروز عزیز متاسفانه نظرات جناب حامی آنگونه که می باید گسترده نیست، البته رشته ایشان مهندسی و راه سازی و معماری بوده من فکر میکنم یکی از دلایلی که باعث گردیده به این موضوع بپردازند آشنایی و شناخت بسیار از موقعیت جاده ها و راه های ایران بوده که باعث گردیده پی به برخی افسانه پردازی های لشکر کشی اسکندر به هندوستان ببرند و در این زمینه تحقیقیاتی هرچند اندک صورت دهند.
در مورد مواردی که اشاره فرمودید فکر میکنم جناب اصلان غفاری در کتاب اسکندر ودارا بیشتر توضیح داده اند. فرصت شود این کتاب رو نیز اسکن خواهم نمود. جناب غفاری ادعا دارند که بلخ یا باکتریا یا باختر مورد اشاره مورخین یونانی مکانی غیر از آن چیزی است که در نقشه ها ذکر گردیده. کونت کورث این منطقه را حد فاصل ترکیه و شمال قفقاز و سرزمین های شمال ایران می داند...
چند مدت پیش کتاب جغرافیای استخری را اسکن نمودم در آن نقشه های بسیاری وجود دارد با نام شهرها و رودخانه ها،وقتی این نقشه ها را با نقشه های کنونی مقایسه می کنیم متوجه می شویم تا چه اندازه این نقشه و مقیاسها و محل قرار گیری شهرها و موقعیت جغرافیایی آنها اشتباه و ناقص ثبت شده است. این اشکال مطمئنا میتواند در اکثر نقشه های قدیمی نیز وجود داشته باشد. خصوصا که بسیاری از آنها برپایه گزارشات جهانگردان و سیاحان به شیوه نوشتاری و روایتی ترسیم گردیده است.
خدایا بزرگیت رو شکر که این همه موجودادات گونه گون افریدی
یکی یونانی رو خلاق مطلق و در حد همان خدایانشان بالا میبره
یکی میگه کلا دروغه
این وسط کافیه نگاهی به اثار افلاطون بندازیم و بپرسیم اینها رو چه کسی چه موقع و کجا نوشته و چه کسی اونها رو خونده و ترجمه کرده؟
اگه تکلیف این یه دونه رو روشن کنیم دیگه لازم نیست خودمون رو با اسکندر خسته کنیم.
خدا به همه ما صبر بده که بتونیم ادمهای دیگه و خودمون و بزرگی، افتخارات، جسارتها، ترسها و حماقتها رو تحمل کنیم.
به گمانم حتی اگر با محتوای این کتاب موافق نباشیم ارزش یک بار خواندن رو داره (من که سه بار خوندم).
نویسنده به چند مورد در این نوشته اشاره کرده که متاسفانه کمبود یا عدم منابع تحقیقی مشخصی برای این نظریات به چشم میخوره. شخصا علاقمندم که پاسخهای دقیقتر و علمیتر از طرف متخصصان عرصهی تاریخ و باستانشناسی و انسانشناسی و یا نهادهای علمی داده بشه که ظاهرا در موقعیت نه چندان جالبی که دارند انتظار بیهودهایست.
از طرفی هم کاشکی آقای حامی زمان بیشتری صرف میکردند و همین کتاب رو با جزئیات بیشتر توضیح میدادند چرا که هر نکتهی مورد اشارهی ایشان میتواند مبنای پژوهشی جدا و کتاب یا کتابهایی باشد ولی با یک پاسخ کوتاه و سریع از طرف نویسنده به پایان میرسد.
برای مثال، نویسنده در صفحهی ۱۷ از لحاظ جغرافیایی ارتباط بلخ یا باکترس و آموی دریا یا Oxus رو بدون ذکر هیچ منبعی زیر سوال میبره در حالی که هر نقشهی قدیمی که نگاه کنی مشخصات و اسامی همانیست که قبلا آمده. حال اگر جناب حامی با دسترسی به نقشههایی این موضوع رو به نوعی کشف کرده آیا نباید از همان منابع نام ببره یا حداقل در همین کتاب چاپ کنه؟!
یا مثلا در صفحهی ۲۳ آمده که «آیا میشود از روی مشتی سکه و ... حکم کرد که اینجاها کشوری باستانیی باختر (بلخ؟) بوده است؟». از بین کتابهایی که در عرصهی سکهشناسی باستانی هست حداقل حضور ذهن داشتم که بخش نخست کتاب "Catalogue of Coins in the Panjab Museum: Indo-Greek Coins" از R. B. Whitehead چاپ ۱۹۱۴ در حدود ۱۰۰ صفحه فقط به بخش «شاهان یونانی بلخ و هند» اختصاص داره و تعداد صفحات عکسدار از سکههای این دوره به مراتب بیش از «مشتی سکه» هست!
چند مورد دیگه هم به چشمم خورده که هم این کامنت رو طولانیتر میکنه و هم این که باید وقت بیشتری بگذارم و «فاکت»ها رو برای اطمینان چک کنم که انصافا فرصت زیادی ندارم (پس کی به دید و بازدید عیدی برسیم پس! :D)
در هر حال، در همین اندازه که اینچنین نظریاتی نیز موجود است و احتمال درستبودنشان نیز میتواند باشد کافیست و شاید نوشتههای دیگری از این نویسنده یا همفکران وی به دستمان برسد که حاوی پژوهش و منابع قابل اتکایی باشد ... تا آن زمان، سال پربار و شادی برای اعضای گرامی کتابناک آرزومندم!
این مقاله رو بنده برای آن دسته از عزیزانی اینجا قرار دادم که با درک و شعور خود بی غرضانه پس از مطالعه یک موضوع به قضاوت آن می نشینند، نظرات جناب حامی مطمئنا تاثیر بسیاری بر نظرات منتقدین پس از خود گذارد که با توهم غرب زدگی و یونانی مآبی و خود کوچک بینی به مقابله بر خواسته اند.
البته کتابهای بسیاری همچون بحار التوار مجلسی با 24 جلد و چند هزار صفحه وجود دارد برای آن دسته از کسانی که ملاکشان از علمی بودن و ثمره یک نظریه و دیدگاه همواره قطر و حجم کتاب بوده است، یحتمل اینگونه کتابها که به مباحث بول شناسی و رفتن به مستراح آنهم با پای چپ یا راست و ایستاده یا نشسته بیشاب کردن و.....الخ، مطالبی از این دست میتوانند خواسته ها و نیازهای این قبیل را بطرف سازد!