رسته‌ها
خاطرات سیاسی سرآرتور هاردینگ
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 48 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 48 رای
سرآرتور هاردینگ(وزیر مختار بریتانیا در ایران در عهد سلطنت مظفرالدین شاه قاجار) در دوازدهم اکتبر 1859 میلادی به دنیا آمد و در بیست و هفتم دسامبر1933(در74 سالگی) از دنیا رفت.
سرآرتور هاردینگ در سال 1920 بازنشسته شد و سیزده سال بعد در گذشت. خاطرات سیای وی در دوجلد: جلد اول تحت عنوان خاطرات یک دیپلمات انگلیسی در اروپا و جلد دوم تحت عنوان خاطرات یک دیپلمات انگلیسی در شرق به ترتیب در سالهای 1927و1928 انتشار یافت است.
قسمتهایی از این خاطرات تحت عنوان((ماموریت فوق العاده هندوستان)) و((ماموریتهای مصر و ایران)) از مراجع مهم و تاریخی این دوره(دهه آخر قرن نوزدهم و نخستین دهه قرن بیستم) به شمار می روند.
یکی از اهمیت های خاطرات این کاردار بریتانیا در هندوستان و ایران بیشتر از لحاظ نشان دادن روحیه ماموران مستعمراتی انگلیس در اواخر قرن نوزدهم است و غرور و نخوت فرمانروایی آنها را در واضحترین و زننده ترین شکلش نشان می دهد. در کشورهای آسیایی، بالاخص در ایران، همیشه این سوءظن وجود داشت(وچندان بی اساس هم نبوده) که رفتار انگلیسیها با ملل آسیایی غیر از رفتار آنها با اروپاوئیان است و آثار و علائم نخوت نژادی در تمام برخوردهای آنها با سلاطین، امرا، حکام، و شهروندان شرقی دیده می شود. ایرانیها عقیده داشتند که اساس و عصاره این نخوت ناشی از تماس انگلیسیها با هندوان است و لذا(به عقیده ایرانیان) هر آن شخصیت انگلیسی –دیپلمات،بازرگان،جهانگرد،یانظامی – که مدتی در هندوستان بسر برده بود دیگر نمی توانست از ابزار حس برتری نسبت به شهروندان ممالک شرقی خودداری کند. به همین دلیل ایرانیها در سرتاسر دوران قاجار(و اوایل دوره پهلوی) همیشه اصرار داشتند که دیپلماتها یا مستشاران انگلیسی که به ایران می آیند هیچ گونه سابقه خدمت قبلی در هندوستان نباید داشته باشند.
از شخصیت های دیگری که در هندوستان کسب تجربه کرده بود و به سمت وزیر مختار بریتانیا در تهران تعیین شد سرپرسی کاکس بود که در پایان جنگ اول به این سمت منصورب شد تا سیاست لردکرزن در ایران(استقرار نظام مستشاری به سبک مصر) جامعه عمل بپوشاند.وی در اجرای این منظور قرار داد 1919 ایران و انگلیس را با وثوق الدوله بست ولی برخلاف آنچه می اندیشید موج ناسیونالیزم ایرانی آن قرار داد و عاقدانش را از صحنه سیاست ایران شست و دور اندخت.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
362
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
kaydan
kaydan
1395/12/09

کتاب‌های مرتبط

سفر در عمق خاطره ها
سفر در عمق خاطره ها
0 امتیاز
از 0 رای
خاطرات ممتحن الدوله
خاطرات ممتحن الدوله
4.6 امتیاز
از 58 رای
سردار بدر
سردار بدر
4.7 امتیاز
از 10 رای
صبر و پیروزی
صبر و پیروزی
4.6 امتیاز
از 7 رای
خاطرات یک سرگشته ایرانی
خاطرات یک سرگشته ایرانی
3.9 امتیاز
از 9 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی خاطرات سیاسی سرآرتور هاردینگ

تعداد دیدگاه‌ها:
46
واژه خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ من را به یاد خاطرات یک خانم که از کره شمالی فرار کرده بود انداخت ایشون در سیزده سالگی به همراه خواهر شانزده سالشون از ایالتی در شمال کره شمالی که هم مرز با چین می باشد گریختند و دچار انواع مصایب از جمله خرید و اسیر شدن و مورد سواستفاده قرار گرفتن و...تا به آمریکا رسیده و توانستند در جنبش های کمک به آزادی کره شمالی فعالیت نمایند هنگام تشریح فرارشان ، به آتش گرفتن خانه که درنهایت منجر به پریدن فرد برای فرار از آتش بدون در نظر گرفتن اتفاقات بعدی می گردد اشاره نمودند و این تعبیر بسیار به حال و روز ما نزدیک است مردم ما با خانه ای که در شعله های سیاست های غلط ، دروغ ، فقر ، بی کفایتی و بی سوادی مسولین ، اقتصاد نابسامان ، ....... می سوزد فقط در مرحله پریدن هستند و باور کنید یا نه برای ما حکومت به شکل جمهوری و پارلمانی تفاوتی ندارد ( فقط اسلامی نباشد که جان زن نصف مرد محاسبه گردد و جان مرد هم برابر با چند شتر ). یکبار آقای ظریف گفت ما انتخاب کردیم که اینگونه زندگی کنیم ( پسران مردم طی جنگهای نا تمام در عراق ، بوسنی ، پاکستان ، سوریه و لبنان کشته شوند و پسر ایشان و خانم ابتکار و فرزندان بقیه مسولین در نیویورک یکی از گرانترین شهرهای دنیا با بودجه مملکت زندگی کنند ) . من به شخصه بیاد ندارم که در گذشته چنین انتخابی داشته باشیم ، اما واقعا امیدوارم این بار انتخابمان احمقانه نباشد.
من ترجیح می دهم پول مالیات من بجای اینکه صرف یک رئیس جمهور بی خاصیت شود که اسمش راس کشور است ( درحالی که احتمالا اکثریت ایرانیان با یک رئیس جمهور تشریفاتی نمی توانند ارتباط معنوی یا ملی برقرار کنند و یا فلسفه وجودش را درک کنند و بدتر از آن این رئیس جمهور تشریفاتی ممکن است مقامی شبیه به ولایت مطلقه فقیه پیدا کند) پول مالیات من صرف یک پادشاه شود که سفیر فرهنگی کشورم با ویژگی های تاریخی آن است.

ناامید کننده است!
اولاً:
برقرای رابطه معنوی با یک سیاستمدار؟! از شما انتظار این حرف نمیرفت. بچه شیعه ولایت مدار ممکن است دنبال رابطه معنوی با رهبرش باشد، ولی یک آتئیست، یک لیبرال، یک آزادی خواه چطور میتواند رابطه معنوی با یک مقام سیاسی برقرار کند؟!
امثال ما جمهوری خواهان، هربارکه به شخصیتی سیاسی فکر میکنیم، میپرسیم چطور میشود این شخص را مهار کرد؟ چطور میتوان بر قدرتش افسار زد؟ چطور میتوان او را پاسخگو کرد؟ چطور میتوان اگر نامناسب بود با حداقل هزینه و به شکل دموکراتیک او را عوض کرد؟ این ها سوال های ما است. به سیاست مدار عشق نباید ورزید! باید او را به چالش کشید، با سیاستمدار نباید رابطه معنوی! برقرار کرد، بلکه باید بر اسب سرکش قدرتش افسار زد.
ثانیاً:
رئیس جمهور در سیستم پارلمانی، "بی خاصیت" نیست! صرفاً قدرت اجرایی ندارد. قدرت اجرایی در دست نخست وزیر خواهد بود که با معرفی رئیس جمهور و رأی پارلمان کابیه اش را تشکیل میدهد. نداشتن قدرت اجرایی به معنای تشریفاتی بودن رئیس جمهور نیست. رئیس جمهور در آن سیستم، قدرت های سیاسی قابل توجه دارد که در شرایط بی ثبات شدن کشور و یا به بن بست رسیدن فرآیند تشکیل کابینه میتواند از آن استفاده کند. این یعنی ایفای نقش حیاتی در برقرای ثبات سیاسی کشور. از طرف دیگر به دلیل نداشتن قدرت اجرایی و انتخابی بودن و دوره بودن او و لزوم همکاری با پارلمان امکان تبدیل به ولی فقیه (!!) وجود ندارد.
رئیس جمهور در جمهوری پارلمانی، شاه نیست که مادام العمر باشد و تازه مقامش را به ارث هم برساند! و بعضی هم رابطه معنوی با او برقرار کنند!!
توصیه میکنم به مطالعه بیشتر در این مورد.
ثالثاً:
ادعا میکنید مردم نمی توانند فلسفه وجودی رئیس جمهوری که خودشان با رأی و برای مدت معین انتخاب میکنند را درک کنند؟ اما مدعی هستید همین مردم میتوانند فلسفه وجودی مقامی غیر منتخب و مادام العمر و موروثی را در رأس کشور درک کنند و تازه رابطه معنوی هم برقرار کنند! حیرتا!
حتی سلطنت مطلقه شاه در نیم قرن پیش از بسیاری از جمهوری های استبدادی دنیا از نظر آزادی بهتر بود دنیایی که در تصرف شوروی و چین و ژنرال فرانکوها ها بود و وضعیت آفریقا و آمریکای جنوبی هنوز اسف بار تر بود و خاورمیانه هنوز در سطحی بود که موجودیت برخی کشورهایش زیر سوال بود در آن زمانه ایران یک جزیزه آرام بود

خب این چه ارتباطی دارد به بحث ما؟ من نخواستم مقایسه بین حکومت شاه و سایر دولت های همزمانش انجام بدهم. فقط یک نکته مدنظر من بود: در ایران چیزی به نام "سنت" مشروطه وجود نداشته. بلکه سنت واقعی، سلطنت مطلقه بود. حالا به هر دلیل، موجه یا غیرموجه، کاری به علتش نداریم. اما سنت مشروطه وجود نداشته.
بهتر است از موضوع منحرف نشویم
قیاس شما را با بریتانیا نیز احتراما مردود می دانم (...) بازگشت نظام سلطنتی اوضاع انگلستان بهتر شد و با روی کار آمدن نخست وزیر های قدرتمند و مجلس های پویا ملکه دلیلی برای دخالت نداشت.

خیر. در دوران همین ملکه الیزابت انگلستان بارها دچار بحران های اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی شد. آخرین نمونه این بحران ها هم برگزیت بود که ملکه دخالت مهم و موثری نکرد. دلیل عدم دخالت در سیاست در انگلستان وجود سنت صحیح مشروطه در آن کشور است. سنتی که هرگز در ایران وجود نداشته. این عدم دخالت هم فقط محدود به ملکه الیزابت نبوده بلکه در خیلی موارد همان طور در کامنت های قبل مثال زدم، صدها سال سابقه دارد. به این میتوان گفت سنت سیاسی صحیح مشروطه. نه آنچه که در دوران پهلوی و اواخر قاجار داشتیم!
من ژاپن را مثال می زنم که نقش امپراطور با خدا برابری می کرد ولی امروز با وجود امپراطور آن کشور یک نظام استبدادی نیست

بله اما این را هم ذکر کنید که این تغییر ناگهانی به چه قیمتی و به چه روشی انجام شد!
من مصر را مثال می زنم بعد از ملک فاروق کشور جمهوری شد اما در عمل استبدادی بود آیا اگر سیستم مصر به سمت مشروطه می رفت کشور وضع بهتری پیدا نمی کرد؟ و نخست وزیری که قدیس شود شکل نمی گرفت؟

امکان اش برای شما وجود دارد به من نشان بدهید کی و کجا ادعا کردم هر نوع جمهوری از هر نوع سلطنتی بهتر است؟! هرگز چنین حرفی نزدم.
سوم موضوع کارایی است ملکه بریتانیا دارای نفوذ فرهنگی در کشورهای انگلیسی زبان است
کاخ ریاست جمهوری آلمان مجلل تر است و مخارج تشریفاتی رئیس جمهور آلمان سنگین تر، ولی توریست ها برای دیدن رئیس جمهور آلمان پول نمی دهند
مقام شاه دارای یک کاریزمای قدرتمند فرهنگی است که برای صنعت توریسم و وجهه ایران مناسب است.

این قسمت از نوشته شما واقعاً ضعیف است. مقام شاه برای نفوذ فرهنگی و صنعت توریسم؟!
ده کشور اول دنیا در جذب توریست در سال 2019:
1. فرانسه (89 میلیون نفر)
2. اسپانیا (83 میلیون)
3. آمریکا (80 میلیون)
4. چین (63 میلیون)
5. ایتالیا (62 میلیون)
6. ترکیه (46 میلیون)
7. مکزیک (41 میلیون)
8. آلمان (39 میلیون)
9. تایلند (38 میلیون)
10. انگلستان (36 میلیون)
از این ده کشور، 7 کشور جمهوری اند!
در همان انگلستان که مثال زدید درآمد سالیانه از صنعت توریسم معادل 31 میلیارد دلار است که از این مقدار، سهم خانواده سلطنتی در جذب درآمد توریستی فقط معال 720 میلیون دلاربوده (طبق ارزیابی فوربس). یعنی فقط 2 درصد!!
فکر میکنم برای جذب توریست، و معرفی فرهنگ و تاریخ کشور به دیگران، ساختن مکان های تفریحی و تکمیل زیرساخت ها اهمیت بسیار بیشتری دارد.
این ادعا که خرج تشریفات ریاست جمهوری آلمان از خاندان سلطنتی انگلستان بیشتر است هم نمیدانم از کجا آوردید؟!
اول این واژه رئیس چه فرقی با واژه شاه در قدیس سازی دارد؟ (البته می دانم رئیس ترجمه دقیق واژه پرزیدنت نیست ولی در خاورمیانه چنین ترجمه می شود ) من ترجیح می دهم شاه مردم داشته باشم تا رئیس مردم (جمهور) و به باور من واژه شاه بار بهتری نسبت به واژه سلطان یا خلیفه دارد

من از عبارت "قدیس سازی" استفاده نکردم. فکر میکنم آوردن این عبارت توسط شما نوعی منحرف کردن بحث است. بنده عرض کردم شخصِ نخستِ کشور نباید مادام العمر باشد. چرا؟ چون قرن ها استبداد رابطه رأس کشور و ملت را در ایران دچار مشکل کرده. مردم ایران درست یا نادرست مسئولیت خطاها و شکست ها و نقص ها و فسادها را متوجه شخص اول میدانند. چون طی هزاران سال شخص اول کشور ما دارای قدرت مطلق و بدون مهار بوده است (و هنوز هم هست). و این ذهنیت منفیِ مردم در عرض یک شب با سقوط ج.ا رفع نخواهد شد. گذاشتن فردی به شکل مادام العمر در مقام شخص اول کشور در ایران (با این سابقه تاریخی) خطرناک است. به تدریج موجب تجمیع حس نفرت مردم خواهد شد و در نهایت هم به انفجار ختم میشود. رئیس جمهور در یک جمهوری دموکراتیک با رأی مردم انتخاب می شود و برای مدت زمان محدود بر سرکار خواهد بود. نه اینکه مثل "شاه" مادام العمر مسئولیت داشته باشد و بعد هم مسئولیت را به فرزندش ارث بدهد! حتی اگر رئیس جمهور عملکرد مناسبی نداشته باشد، چون با رأی مردم تغییر خواهد (با فرض دموکراتیک بودن حکومت)، احتمال بروز دشمنی و ساختارشکنی کم خواهد بود.
هرچند بحث من در مورد واژه ها نبود، اما چون ذکر کردید من هم پاسخ می دهم: اینکه واژه "شاه" به شما حس بهتری می دهد نظر شخصی شماست. برای گوش من و خیلی های دیگر در این کشور واژه "شاه" همان آهنگ سلطان و استبداد شرقی را دارد و حس خوبی به آن نداریم. همچنین دوستان مشروطه خواه گمان نکنید چون شما از دیدن چند مقام سلطنتی بزک شده که با تفاخر و تفرعن راه میروند و کلاسی بالاتر از مردم عادی محسوب میشوند لذت میبرید پس همه ملت چنین حسی دارند! خیر. خیلی ها در این کشور به شدت از این جلوه سازی ها و ادا و اطوار بیزارند. بگذریم...
مقایسه یک داستان ملی شاهنامه ای با داستان های مذهبی رژیم استبدادی برای من قابل درک نبود. در داستانی از شاهنامه ضحاک ایران را اشغال می کند و کاوه آهنگر و مردم نظام وی را پایین می کشند و فریدون بر تخت بجای ضحاک می نشیند و ایران آزاد می شود. این داستان سنبلک برای من به شخصه یادآور زمان فعلی است و با داستان های مذهبی و غیرملی تفاوت دارد

خیلی ساده است. در بحث سیاسی مبنا باید واقع گرایی باشد. استفاده از اساطیر، مقایسه های بی ربط با صدر اسلام یا استفاده از ادبیات رومانتیک و مواردی از این دست بیشتر به درد پروپاگاندا میخورد تا بحثی منطقی.
تباهی نظام فعلی را با بحث منطقی میتوان اثبات کرد. چه نیازی است به ضحاک و کاوه آهنگر و فریدون؟
ctr2006 عزیز؛
اول چندتا سوء تفاهم این جا پیش آمده که باید رفع بشود، و بعد چند تا انتقاد دارم
درواقع انقلابیون 57 با همین تصور بعد از خلع کردن محمدرضا شاه کل سلطنت و قانون اساسی را برای جلوگیری از تکرار دیکتاتوری نابود کردند

خیر. هدف بخش عمده ای از انقلابیون 57 از نابودی سلطنت، "جلوگیری از تکرار دیکتاتوری" نبود. قسمت مهمی از آن جماعت اصلا اهداف دموکراتیک نداشتند. و شما به خوبی از این موضوع مطلع هستید. مقایسه آن اشخاص با جمهوری خواهان امروز بی انصافی و ناجوانمردی است. همان طور که اگر من مشروطه خواهان را با نوکران دربار پهلوی مقایسه کنم ناجوانمردانه و بی انصافی است.
حرف من این است چه تضمینی وجود دارد این جمهوری مادام العمر نشود؟ چه تضمینی وجود دارد مانند روسیه این جمهوری حالت ساختگی نداشته باشد؟ چرا دوستان مشروطه را مستعد دیکتاتوری شدن می دانند ولی جمهوری را مستعد دیکتاتوری شدن نمی دانند؟

در هیچ جای کامنت قبل من چنین ادعایی نکردم و هرگز نگفتم چنین تضمینی وجود دارد. تمام تمرکز من در آن کامنت روی یک نکته اساسی بود: اینکه ما در ایران هرگز مشروطه به معنای واقعی نداشتیم و هیچ کدام از شاهان ایران از زمان انقلاب مشروطه، به میل و رغبت تن به نمادین بودن ندادند. این یعنی بعد از ج.ا، پیاده کردن یک مشروطه واقعی در ایران همان اندازه تجربه ای نو است که برپا کردن جمهوری دموکراتیک.
و این موضوع را هم از این جهت مطرح کردم که مشروطه خواهان گاهی ادعا میکنند برپایی مشروطه در ایران آسان تر است زیرا ایران "سنت" مشروطه دارد. که عرض میکنم خیر. چنین سنتی در ایران وجود نداشته. بلکه سنت در ایران شاهی با قدرت مطلقه و استبداد شرقی بوده است. ادعای "مشروطه" یا "نیمه مشروطه" ( ! ) بودن حکومت پهلوی مردود است. نظام پهلوی اسم مشروطه را یدک میکشید ولی هرگز مشروطه نبود و شاه در این حکومت هرگز نقشی صرفاً نمادین و سمبولیک نداشت، بلکه قدرت واقعی در دستش بود و از آن دائماً استفاده هم میکرد. به جز دوره کوتاهی از اوایل پهلوی دوم؛ آن هم صرفاً به این دلیل که هنوز جای پایش محکم نشده بود و زیرسایه دیگران قرار داشت.
حرف بنده در کامنت قبل همین بود. هرگز ادعا نکردم برپایی سیستم جمهوری در ایران بدون چالش خواهد بود یا تضمینی بر موفقیت آن وجود دارد.
چه مشروطه (به معانی واقعی) و چه جمهوری دموکراتیک (به معنای واقعی) برای ایران به یکسان تجربه ای نو است. و ادعای مرجح بودن مشروطه بر جمهوری به دلیل وجود "سنت"، نادرست است.
بخش نخست:
با شما موافق هستم که فرم از محتوا کاملا جدا نیست ولی می دانم در قرن بیست و یکم و در شرایط کنونی ایران هیچ آلترناتیوی وجود ندارد که بالغ بر نود درصد براندازان را یکدست کند درواقع اینکه بخواهیم سیستمی را پیش از براندازی گزینش کنیم یا بر سر آن توافق کامل داشته باشیم امری محال است و شاید غیراخلاقی چون هیچ یک از ما نمی دانیم اکثریت ایرانیان چه رایی در صندوق خواهند انداخت چندی پیش روش ققنوس که متشکل از براندازان مشروطه خواه و حتی جمهوری خواه شکل گرفت ولی با سنگ اندازی عده ای کارکردی که باید داشته باشد نداشت البته هنوز امید هست.
مقایسه یک داستان ملی شاهنامه ای با داستان های مذهبی رژیم استبدادی برای من قابل درک نبود. در داستانی از شاهنامه ضحاک ایران را اشغال می کند و کاوه آهنگر و مردم نظام وی را پایین می کشند و فریدون بر تخت بجای ضحاک می نشیند و ایران آزاد می شود. این داستان سنبلک برای من به شخصه یادآور زمان فعلی است و با داستان های مذهبی و غیرملی تفاوت دارد
قیاس سنت مشروطه شما را درست نمی دانم چون به هر حال ملت ایران در این راه گام برداشت انقلاب مشروطه ایران و گرفتن امضاء مظفرالدین شاه یکی از کم خشونت ترین تحول ها در جهان است و محمد علی شاه توسط مشروطه خواهان سرکوب شد و احمدشاه مشروطه باقی ماند هرچند شرایط کشور بعد از جنگ جهانی اول و قحطی و آنفولانزای اسپانیایی و دخالت شوروی و انگلیس و تلاش آنان برای تجزیه ایران و کم اگاهی مردم باعث تغییر این موضوع شد.
محمدرضا شاه گاهی مشروطه و گاهی نیمه مشروطه بود و اواخر مطلقه ولی بنظر من آن سیستم امکان مشروطه شدن را با اصلاحات داشت به شخصه معتقد هستم مفاهیمی مانند دموکراسی بهتر است بومی سازی شود حتی سلطنت مطلقه شاه در نیم قرن پیش از بسیاری از جمهوری های استبدادی دنیا از نظر آزادی بهتر بود دنیایی که در تصرف شوروی و چین و ژنرال فرانکوها ها بود و وضعیت آفریقا و آمریکای جنوبی هنوز اسف بار تر بود و خاورمیانه هنوز در سطحی بود که موجودیت برخی کشورهایش زیر سوال بود در آن زمانه ایران یک جزیزه آرام بود البته برداشت غلط نشود هرگز قصد من این نیست که بگویم بد بهتر از بدتر است و معتقد هستم آینده ایران باید بهتر از گذشته آن باشد. علت اینکه بر این موضوع تاکید می کنم این است که برخی جمهوری خواهان فراموش میکنند امروز تعداد کشورهایی که نام جمهوری دارند استبدادی تر از کشورهای سلطنتی مطلقه هستند نمونه بارز آن مقایسه امارات و اردن و کویت با سوریه و عراق زمان صدام بود ، دوستان جمهوری خواه فراموش می کنند که جمهوری اسلامی یک نظام جمهوری استبدادی و جمهوری غیرواقعی است درواقع انقلابیون 57 با همین تصور بعد از خلع کردن محمدرضا شاه کل سلطنت و قانون اساسی را برای جلوگیری از تکرار دیکتاتوری نابود کردند ولی ایران دچار یک دیکتاتوری عظیم تر در قرن 21 شد حرف من این است چه تضمینی وجود دارد این جمهوری مادام العمر نشود؟ چه تضمینی وجود دارد مانند روسیه این جمهوری حالت ساختگی نداشته باشد؟ چرا دوستان مشروطه را مستعد دیکتاتوری شدن می دانند ولی جمهوری را مستعد دیکتاتوری شدن نمی دانند؟ آیا حس وجود یک پادشاه نمادین که در راس ممکلت است و قدرت اجرایی در عمل ندارد از قدیس شدن یک رئیس جمهور (نخست وزیر در نظام مشروطه) پوپولیست که دنبال اختیارات بیشتر است جلوگیری نمی کند؟
بنظر من قانون و صیانت از آن است که دیکتاتوری را به وجود می آورد یا نابود می کند نه تشریفات حکومتی و یادآور می شوم سلطنت مطلقه محمدرضا شاه به اسم مشروطه در شرایط نیم قرن پیش باز آزادی های بیشتری نسبت به جمهوری استبدادی فعلی در دنیای که بیشتر کشورها به دموکراسی رسیده اند بود.
بخش دوم:
قیاس شما را با بریتانیا نیز احتراما مردود می دانم زیرا در بریتانیا نیز چارلز یکم که مشروطه را زیر سوال برده بود اعدام شد و با روی کار آمدن یک جمهوری کل کشور برای چندین سال در خون غوطه ور بود و با بازگشت نظام سلطنتی اوضاع انگلستان بهتر شد و با روی کار آمدن نخست وزیر های قدرتمند و مجلس های پویا ملکه دلیلی برای دخالت نداشت. من ژاپن را مثال می زنم که نقش امپراطور با خدا برابری می کرد ولی امروز با وجود امپراطور آن کشور یک نظام استبدادی نیست و بومی سازی دموکراسی در آن کشور کارایی داشته است. من مصر را مثال می زنم بعد از ملک فاروق کشور جمهوری شد اما در عمل استبدادی بود آیا اگر سیستم مصر به سمت مشروطه می رفت کشور وضع بهتری پیدا نمی کرد؟ و نخست وزیری که قدیس شود شکل نمی گرفت؟
بازگشت به مشروطه قدم گذاشتن به دموکراسی و حکومت مردم بر مردم با حفظ ارزش های فرهنگی و تاریخی خویش است و برای بخش از ایرانیان بازیافتن عزت ملی تحقیر شده و بازیابی غرور ملی است.
طرح یک جمهوری پارلمانی برای ایران چه ایرادی دارد؟

منظور شما از جمهوری پارلمانی نظام های مجلس محور با حضور یک رئیس جمهور تشریفاتی است؟ به مانند سوئیس، اسرائیل، آلمان و هند؟ اگر چنین است :
اول این واژه رئیس چه فرقی با واژه شاه در قدیس سازی دارد؟ (البته می دانم رئیس ترجمه دقیق واژه پرزیدنت نیست ولی در خاورمیانه چنین ترجمه می شود ) من ترجیح می دهم شاه مردم داشته باشم تا رئیس مردم (جمهور) و به باور من واژه شاه بار بهتری نسبت به واژه سلطان یا خلیفه دارد
دوم من یک آمریکایی یا شهروند یک کشور تازه استقلال یافته نیستم اکثریت کشورهای جمهوری محور یا تازه تاسیس و تازه استقلال یافته هستند یا مانند ایتالیا زمان زیادی از آخرین پادشاه آنان زمان برده است و امکان بازیابی پادشاهی را نداشتند البته فرانسه و آلمان و روسیه استثنا هستند بگذریم که شاید اگر آلمان بعد از جنگ جهانی اول بجای آنکه چپ ها سلطنت قیصرها را ملغی کنند مشروطه میشد کاریزمای هیتلر نمی توانست شکل بگیرد یا اگر تزار مشروطه روسیه حفظ میشد جهنم استالین شکل نمی گرفت
سوم موضوع کارایی است ملکه بریتانیا دارای نفوذ فرهنگی در کشورهای انگلیسی زبان است ولی رئیس جمهور آلمان اهمیت و نفوذ فرهنگی بر آلمانی زبانان اتریش و سوئیس و هلند ندارد
ملکه بریتانیا مانند رئیس جمهور آلمان پول از مالیات دهنده ها می گیرد ولی بازدهی ملکه از نظر تولید ثروت با رئیس جمهور یکی نیست، هرچند کاخ ریاست جمهوری آلمان مجلل تر است و مخارج تشریفاتی رئیس جمهور آلمان سنگین تر، ولی توریست ها برای دیدن رئیس جمهور آلمان پول نمی دهند در دوران شاه ایران به دلیل داشتن نام شاه برای آلمان ها خیلی محبوب بود و در کتاب های درسی و فیلم های مستند تاریخی ساخته شده توسط آلمان ها از تاریخ ایران زیاد یاد می شود زیرا مقام شاه دارای یک کاریزمای قدرتمند فرهنگی است که برای صنعت توریسم و وجهه ایران مناسب است. سود اقتصادی شاه نه فقط در صنعت توریسم بلکه برای بخش های دیگر اقتصاد برای فروش موثر است. چند هفته قبل کشور جمهوری آذربایجان کتابی منتشر کرده است که در آن نادرشاه افشار را یک پادشاه متعلق به جمهوری آذربایجان دانسته است درحالی که نادرشاه خود را شاه (یک جایگاه ایرانی) معرفی کرده بود و سکه هایی که به دستور او ضرب میشد نام ایران را داشت، هنگامی پادشاه مشروطه داشته باشیم امثال این کشورها قدرت مانور کمتری دارند این یک فاشیست نیست بلکه حفاظت از خود است. من ترجیح می دهم پول مالیات من بجای اینکه صرف یک رئیس جمهور بی خاصیت شود که اسمش راس کشور است ( درحالی که احتمالا اکثریت ایرانیان با یک رئیس جمهور تشریفاتی نمی توانند ارتباط معنوی یا ملی برقرار کنند و یا فلسفه وجودش را درک کنند و بدتر از آن این رئیس جمهور تشریفاتی ممکن است مقامی شبیه به ولایت مطلقه فقیه پیدا کند) پول مالیات من صرف یک پادشاه شود که سفیر فرهنگی کشورم با ویژگی های تاریخی آن است.
گذشته از ایراد عدم وجود سنت مشروطه، مشکل دیگری هم وجود دارد. صدها بلکه هزاران سال سلطنت مطلقه در کشور ما نوعی رابطه و فضای مسموم تاریخی بین شاه و ملت ایجاد کرده که مستعد تبدیل شدن به بحران است. نگاه نکنید به اینکه بعضی از مردم در اعتراضات شعار به نفع شاه و شاهزاده دادند (که بیشتر نوعی دهن کجی به ج.ا است تا علاقه به سلطنت). عده ای از همین مردم زمانی برای محمدرضا پهلوی هم شعار دادند و تشویقش کردند (چه در 28 مرداد، چه در جشن تاجگذاری، چه در سفرهایش و ...) ولی دیدیم در انتها چه شد... برای جلوگیری از تجمیع و بزرگ شدن نفرت و در نهایت وقوع انفجار، تنها راه در کشور ما به نظر من تغییر دوره ای شخص اول کشور با رأی مردم است. Head of the state در ایران نباید مادام العمر و غیر انتخابی باشد وگرنه باز هم فاجعه خواهیم داشت.
خوشحال خواهم شد اگر دوستان مشروطه خواه بنویسند طرح یک جمهوری پارلمانی برای ایران چه ایرادی دارد؟
بهتر است انرژی خود را برای پس از براندازی قریب الوقوع نظام ضحاک متمرکز کنیم

اجازه میخوام دو تا نکته هم در این مورد اضافه کنم،
اول اینکه درست است که ج.ا در یکی از سخت ترین موقعیت های ممکن قرار گرفته ولی لزوما به معنای قریب الوقوع بودن سقوطش نیست. هر چند امیدواریم این اتفاق رخ بده، اما کاملا محتمل است که از این مهلکه هم جان به در ببرد
دوم اینکه خواهش میکنم برای بحث های سیاسی معاصر از شخصیت های اسطوره ای (مثل ضحاک و کاوه آهنگر و ...) استفاده نکنید. در جمهوری اسلامی رسم است که هر اتفاقی رو با حوداث و اشخاص صدر اسلام مقایسه میکنند حالا اینکه ما هم شروع کنیم حوادث و اشخاص رو با روایت های اساطیری مقایسه کنیم جلوه جالبی ندارد.
در پایان هم از دوستان کتابناکی عذرخواهی میکنم برای این بحث غیر مرتبط به کتاب.
دوست عزیز ctr2006
بحث در مورد جمهوری یا مشروطه در شرایطی که تئوکراسی شیعه به نابودی کشور مشغول است شاید مثل حکایت "پز عالی و جیب خالی" به نظر برسه اما ضروری است. همان طور که عدم بحث دقیق در مورد نظام جایگزین در 57 و کفایت به کلی گویی های زیبا (مثل شعار "استقلال! آزادی! جمهوری اسلامی!" ) منجر به فریب خوردن بسیاری شد و مصیبت به بار آورد، الان هم اگر در جزئیات دقت نشود امکان سوء استفاده وجود دارد.
این بحث ها در مورد "تشریفات" بی اهمیت نیست، و همچنین به یا داشته باشید برعکس آنچه بعضی ادعا میکنند، "فرم" به طور کامل قابل تفکیک از "محتوا" نیست.
در بحث های دوستان مشروطه خواه به دفعات دیدم که یکی از دلایل اصلی گرایش به این مدل حکومت رو وجود "سنت" (و گاهی "ارزش" های) مشروطه در فرهنگ و تاریخ ایران اعلام میکنند. که البته جمهوری خواهان مخالفند. ما در ایران شاید آرزوی مشروطه داشته باشیم اما چیزی به نام "سنت" مشروطه نداریم. هیچ کدام از 5 پادشاه ایران از زمان انقلاب مشروطه با میل و رغبت به این مدل سلطنت تن ندادند. مظفرالدین شاه با انقلاب مردمی مجبور به امضای فرمان مشروطه شد و چند ماه بعد از دنیا رفت. پسرش محمدعلی شاه که اصلاً با مجلس و مشروطه وارد جنگ شد. احمدشاه قاجار هم علارغم تمایل به دخالت در سیاست و انتصاب مقامات، به دلیل صغرسن و بعدش هم قرار گرفتن زیر ضرب شست رضاخان فرصتی پیدا نکرد. خود رضاشاه هم میدانیم به چه شکلی حکومت کرد و نیاز شرح نیست. محمدرضا پهلوی هم در سال های اولیه که جای پای محکمی نداشت موقتاً به نوعی مشروطه تن داد اما به محض محکم شدن جایگاه اش، به همان روش پیشینیان بازگشت. تاریخ به ما نشان داده پادشاهان ایرانی به دلایل مختلف (جاه طلبی شخصی، احساس عدم امنیت، بی ثباتی کشور، آرزوهای بلندپروازانه برای ایران و ...) دنبال قدرت مطلقه رفته اند و به داشتن نقش سمبولیک رضایت ندادند.
البته گاهی دوستان مشروطه خواه در توجیه خیلی از اقدامات پهلوی دوم استدلال میکنند که ایشان از اختیارات قانونی خودش که در قانون اساسی مشروطه ذکر شده بود استفاده میکرد، که البته توجیه درستی نیست. زیرا اگر انگلستان رو الگویی برای مشروطه در نظر بگیریم و با روش حکومت محمدرضا پهلوی مقایسه کنیم، متوجه اشکال خواهیم شد. برای مثال پادشاه یا ملکه انگلستان طبق قانون اساسی حق رد مصوبات پارلمان را دارد اما آخرین باری که کسی از این حق استفاده کرد سال 1708 بود توسط ملکه "آن". این یعنی پادشاهان و ملکه های انگلستان علارغم داشتن حق قانونی رد مصوبات، به مدت بیشتر از 300 سال است که از این حق استفاده نکرده اند. همچنین مونارک انگلستان حق انحلال مجلس را دارد اما آخرین بار سال 1830 از این حق استفاده شد (نزدیک 200 سال پیش). ملکه الیزابت حق قانونی اعلان جنگ دارد اما بعد از بیشتر از 60 سال سلطنت هرگز از این حق استفاده نکرده است. صرف وجود بعضی "اختیارات" در قانون اساسی نباید به توجیهی برای دخالت مونارک در حکومت تبدیل شود. معنای مشروطه هم همین است. پادشاه یا ملکه "سمبل ملت اند و نقش نمادین رو ایفا میکنند اما حکومت در دست مردم است. مشخص است که ما هرگز چنین سنتی در ایران نداشتیم. آنچه که در ایران سنت بوده، سلطنت مطلقه و استبدادی است و نوعی "مستبد شرقی" قدر قدرت. استناد دوستان مشروطه خواه به وجود "سنت" یا "ارزش" های مشروطه در ایران به گمانم درست نیست. البته این حرف به آن معنی نیست که چون تا به حال مشروطه واقعی نداشتیم پس از این بعد هم نمی توانیم داشته باشیم. داشتن مشروطه غیر ممکن نیست اما این دیگر اسمش بازگشت به "سنت" و ارزش های ایرانی نخواهد بود. بلکه پایه گذاری سنتی جدید است. که خب اگر قرار است سنتی جدید بناگذاشته شود چرا مشروطه؟ چرا به سراغ جمهوری پارلمانی نرویم؟
1- دموکراسی و یا آزادی را نمی توان مانند سایر محصولات به کشور وارد کرد . اینها پدیده هایی هستند که تا در نهاد تک تک افراد یک جامعه شکل نگیرند از دل آن ساختار سیاسی معقول و درستی خارج نمی شود .
2- مقدمه آزادی : آگاهی و میل به دانستن ، اعتراف به نقاط ضعف ، انتقاد پذیری و تحمل مخالف است . پدیده هایی که دست کم در همین سایت وزین کتابناک ( که اکثرا کتابخوان و تحصیلکرده و روشنفکر و جوان هستند )‌ به وفور ، شاهد آن هستیم !‌!‌!‌1 :D:D:D حساب سایر طبقات ، جای خود دارد !‌!‌!
3- متاسفانه مدل فکری مردم ما غلط است . 40 سال پیش فکر می کردند با برداشتن تاج و گذاشتن عمامه ،‌ مشکلات آنها حل می شود ، حالا فکر می کنند با برداشتن عمامه و گذاشتن تاج ،‌تمام مشکلات آنها حل می شود !‌!‌!‌ یک دور باطل بی نهایت تاسف بار !‌ در صورتیکه تک تک ما باید در ابتدا اخلاق ناپسند و فرهنگ غلط و خصوصیات اشتباه و در کل : مدل نگاه خودمان به جهان را عوض کنیم ،‌ آنگاه باور کنید بدون ریخته شدن حتی یک قطره خون ، تمامی مسائل به صورت خودکار و به تدریج و به آرامی حل می شود . . .
4- در کشورهای مختلفی ( حتی در اروپا ) حکومت های پادشاهی و سلطنتی وجود دارد ولی همین مدل را بیاوری داخل خاورمیانه ، کار به جنگ و خونریزی و نکبت کشیده می شود ، پس مشکل در فرهنگ خود جامعه است و اگر غولی بر می خیزد از داخل همین مردم بر می خیزد . . . به ترامپ نگاه کنید ، یک بچه غول که دست و پای او در قوانین و فرهنگ جامعه آمریکایی ، کاملا بسته شده و فقط برای 4 سال ، آن هم در برخی از موارد می تواند جفتک بیندازد:D
خاطرات سیاسی سرآرتور هاردینگ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک