رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

تاریخ تشیع در ایران: از آغاز تا طلوع دولت صفوی

تاریخ تشیع در ایران: از آغاز تا طلوع دولت صفوی
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 44 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 44 رای
عمده پژوهش‌های جعفریان درباره تاریخ تشیع است. زمینه‌های دیگر پژوهش‌های وی عبارت اند از: تاریخ سیاسی صدر اسلام، تاریخ تشیع و تاریخ دوره صفوی. کتاب‌هایی چون تاریخ سیاسی اسلام (سیره رسول خدا و سیره خلفا)، تاریخ تشیع در ایران، اطلس شیعه و نیز سیاست وفرهنگ روزگار صفوی از جمله کارهایی است که در این زمینه‌ها منتشر کرده‌است. در زمینه تاریخ معاصر نیز کتاب جریانها و سازمان‌های مذهبی سیاسی بین سالهای ۱۳۲۰ – ۱۳۵۷ را نوشته‌است. مجموعه مقالات جعفریان در هجده مجلد به چاپ رسیده‌است. آثار چندی نیز به عنوان تصحیح و ترجمه از وی انتشار یافته‌است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
mtabrizi
mtabrizi
1395/04/25

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تاریخ تشیع در ایران: از آغاز تا طلوع دولت صفوی

تعداد دیدگاه‌ها:
92
دوستان عزیز کاش این کتاب را می خوانند بعد بحث می کردند ، یادم هست که این کتاب را دو یا سه سال پیش خواندم ،
موضوع این کتاب اصلا در مورد چگونگی ورود اسلام به ایران و چگونگی گسترش آن نیست . اگر مقدمه کتاب را هم مطالعه کنید این
مطلب گفته شده است . این کتاب فقط از لحاظ جغرافیایی به مسئله نگاه کرده است . مثلا می گوید در قرن دوم چه
استان هایی یا چه شهرهایی شیعه هستند و بعد در قرن سوم کدام شهرها شیعه شدند و کدام شهرها سنی بودند .
کل این کتاب همین است و بست . نه بحثی از چگونگی گسترش کرده نه بحثی در مورد چگونگی ورود اسلام
ادامه پاسخ جناب جابر شاه:
اما اینکه ذکر کردید ... آن بزرگوار سپاهی را فرستاد هربار و آن ها را به شدت سرکوب کرد... باید گفت که این مطلب دروغی بیش نیست و در غالب این موارد اصلا جنگ و خونریزی اتفاق نیفتاده است حتی زمانی که زیاد به این مناطق فرستاده شد چنانکه نقل شده:
امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) در سال سى ونهم هجرى زیاد را در کرمان و فارس به امارت منصوب نمود. سبب آن ، این بود که بعد از قتل ابن حضرمى در بصره، مردم دچار اختلاف و کشاکش شده بودند و بعضى هم بر ضدّ امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) شورش کردند. اهل فارس و کرمان نیز به طمع افتادند که مالیات و خراج را نپردازند. آنان عامل خود را از شهر اخراج و طرد کردند. اهل فارس هم سهل بن حنیف ، والى امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) را از آنجا طرد کردند. امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) با مردم مشورت کرد که مردى سیاستمدار، دانا، مدبّر، آگاه به اوضاع سیاست و باکفایت انتخاب کند. ابن عباس، زیاد را براى ولایت فارس پیشنهاد کرده بود و جاریة بن قدامه نیز او را تایید نمود. لذا حضرت، زیاد را با تعداد بسیارى نیروى نظامى با همکارى ابن عباس به فارس فرستاد. زیاد، نزد یک یک از رؤ ساء و دهقانها نماینده مى فرستاد و آنها را به اطاعت و تسلیم و ترک خلاف دعوت و وعده مساعدت مى داد و از عاقبت عصیان برحذر مى کرد که هر که تمرّد کند، گرفتار خواهد شد و نیز یکى را بر دیگرى برانگیخت که خود مبتلاى جنگ داخلى شوند، تا اینکه تمام فارس را تحت سیطره خود درآورد و کرمان را همین گونه تسلیم خود ساخت و از کرمان به فارس برگشت و مردم ، همه آرام گرفتند.( الفتوح،ترجمه ،ص:1038 ؛ البدایةوالنهایة،ج‏7،ص: 320 ؛تاریخ‏الطبری،ترجمه،ج‏6،ص: 2674)
طبق این گزارش مشاهده می کنید که اصلا درگیری خاصی رخ نداده است.
در مورد زیاد هم باید گفت:
هنگامی که اهل فارس و کرمان از دادن مالیات، سر برتافتند و با شورش بر فرماندار آن دیار، سهل بن حُنَیف، را اخراج کردند، امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) با یارانش به رایزنی پرداخت که مرد مدبّر و سیاستمداری را به آن دیار، گسیل دارد. ابن عبّاس، و جاریة بن قُدامه ، زیاد را پیشنهاد و بر آن تاکید کردند، امام به خاطر اصرار آنان و از آنجایی که تا آن زمان از زیاد خطایی سرنزده بود وی را به عنوان فرمانده انتخاب کرد. زیاد، که زیرکی و سیاست خود را به رخ همگان نشان داده بود مورد تایید تمام یاران حضرت قرار گرفت و لذا امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) به ناچار و از آنجایی که از وی در این امر خطایی سر نزده بود و یارانش هم همه کار وی را پسندیده بودند ، وی را به حکومت فارس و کرمان، گماشت. اما به دقت در تمام امور وی مراقب و ناظر بود آنچنانکه اگر کوچکترین خطایی از وی سر می زد با نامه های امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) و عتابها و اعتراضات امام روبرو می شد(برای آگاهی از آن نامه ها رجوع کنید: نهج البلاغه، نامه 20-21)
به گواه تاریخ در زمان امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) و حتی در آغازین روزهای خلافت معاویه (لعنت الله علیه)، زیاد از طرفداران و یاران امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) و فرزندش امام حسن (علیه السلام) بود. (العقد الفرید، ج 4،ص 5)
امّا زیاد، تحت تأثیر نیرنگ‏های معاویه (لعنت الله علیه) لغزید و در آنچه امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) در نامه هایش وی را از آن بیم داده بود، (نهج البلاغه ،همان و نیز نامه 44) واقع شد و با توطئه «پیدا شدن پدرش»، کاملا در اختیار معاویه (لعنت الله علیه) قرار گرفت. معاویه (لعنت الله علیه) او را برادر خود خواند (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 218) و چند نفر نیز بر زنازاده بودنِ او شهادت دادند (تاریخ یعقوبی، ج 2، 219) و بدین سان، او «زیاد بن ابی سفیان» شد!
از آن زمان به بعد بود که زیاد که ریشه در تباهی‏ها و زشتی‏ها داشت، در دربار معاویه (لعنت الله علیه) ذات و بد نهادی و تیره جانی خود را بروز داد.
[quote='جابر شاه']جناب Silver Fox شما فرمودید یکی از دلایل شیعه شدن ایرانی ها رفتار پسندیده حضرت علی ( ع ) با آنها بوده ولی ما در تاریخ خوانده ایم که زمان حکومت این امام بزرگوار مردم استخر و فارس و کرمان و نیشابور و ؟ دست به شورش زدند و آن بزرگوار سپاهی را فرستاد هربار و آن ها را به شدت سرکوب کرد و هنوز هم کسانی که تاریخ را خوانده اند این تناقضات را درک نمی کنند به نظر بنده ما ایرانیان بیشتر باید به زیاد بن ابیه فرستاده آن حضرت که شورش را در خون سرکوب کرد لعنت بفرستیم تا ابن زیاد! اگر پاسخ بنده را بدهید ممنون می شوم چون اطلاعاتم کم است.
یاحق[/quote]
در اینکه علت اصلی شیعه شدن یا بهتر بگوییم محبت ایرانیان به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به خصوص امیرمومنان امام علی (علیه السلام) رفتار پسندیده آن حضرت با آنان بوده شکی نیست ولی این تنها مربوط به زمان خلافت ایشان نیست بلکه سیره و رفتار آن حضرت از ابتدای فتح ایران با ایرانیان به گونه ای بود که آنان شیفته آن حضرت شدند.
اما اینکه در برخی مناطق ایران آن روز با آن وسعتی که داشته مشاهده می کنیم که شورشهایی صورت می گیرد این نه به خاطر عدم علاقه و محبت به آن حضرت است بلکه علل و عوامل مختلفی داشته است به طور مثال بیشتر این مناطق به خاطر ظلم و ستمی که از سوی خلفای قبل به آنان شده بود از مدتها قبل آماده شورش بودند و عمدتا بعد از کشته شدن خلیفه سوم دست به شورش زدند ولی برخی از آنان وقتی متوجه شدند امیرمومنان امام علی (علیه السلام) به خلافت رسیده دست از شورش برداشتند. گروهی دیگر نیز بودند که این افراد امیرمومنان امام علی (علیه السلام) را عنوان امام قبول نداشتند، اینان همان افرادی بودند که محبت امیرمومنان امام علی (علیه السلام) و خاندانش در قلوب آنان نبود و این امری طبیعی است که در زمان ما هم به وفور پیدا می شود. اینجاست که مقابله با آنان واجب است چراکه بر اساس عقیدۀ شیعه حکومت امرالمومنین امام علی (علیه السلام)، حکومت حق بوده است و بر این اساس آن‌گاه که امام معصومی بر سر کار باشد کسی را حق آن نیست که با وی به نبرد مسلحانه برخیزد و اگر چنین کند از چارچوب اسلام خارج شده است و واجب است که چنین شخصی را بر سر جای خود بنشانند. علت چنین حکمی نیز معلوم است. آن که ولایت امامی معصوم را که از سوی خدا به این مقام نصب شده است نپذیرد در حقیقت از اطاعت و عبودیت خداوند سرباز زده است. (علامه امینی، الغدیر، ج10، ص293؛ عوالی اللئالی، ج2، ص240 پانوشت و از منابع اهل سنت: سنن نسائی، ج7، ص117، عون المعبود، ج1، ص230، مصنف عبدالرزاق، ج10، ص161، المعجم الأوسط، ج8، ص76).
این شخص هر که می‌خواهد باشد؛ ایرانی یا عرب، پیر یا جوان، زن یا مرد، به هر حال هیچ کس حقِ مبارزۀ مسلحانه با امام معصوم را ندارد و در احادیث متعددی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به این نکته اشاره شده است که منابع آن گذشت.
بنابر این اینکه گفته می شود مردم ایران محب امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) بودند به این معنا نیست که تک تک آنان اینگونه بوده اند بلکه گاها در برخی مناطق آن حضرت دشمنانی نیز داشته است که برخی به خاطر جهالت و برخی به جهت عنادی که با آن حضرت داشته اند به مخالفت با آن حضرت پرداخته اند.

می فرمایید جنگ فقط شمشیر به دست گرفتن نیست. فرمایش شما صحیح است. این را هم بگویید که سزای هر نوع قتالی، قتالی از همان نوع است. اگر دشمنان شمشیر به دست گرفتند باید با شمشیر با ایشان جنگید و اگر ستیز فرهنگی می کنند باید با فرهنگ با ایشان مقابله کرد.
وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا-40 شوری
و جزای هر بدی، بدی مثل آن است.
و که گفته شرک و کفر جنگ است؟ پس چرا در 8 و 9 الممتحنه امر به نیکی آمده؟ ترجمه فولادوند را تقدیم می کنم.
عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِیرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۷﴾
امید است که خدا میان شما و میان کسانى از آنان که [ایشان را] دشمن داشتید دوستى برقرار کند و خدا تواناست و خدا آمرزنده مهربان است (۷)
لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ﴿۸﴾
[اما] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏ اند باز نمى دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید زیرا خدا دادگران را دوست مى دارد (۸)
إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۹﴾
فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه ‏هایتان بیرون رانده و در بیرون‏راندنتان با یکدیگر همپشتى کرده‏ اند و هر کس آنان را به دوستى گیرد آنان همان ستمگرانند (۹)
فرمودید برای فهم قرآن نیاز به سنت است. حالی آنکه قرآن خودش را کافی می داند. آیه 51 عنکبوت را برای عزیزان قرار داده بودم.
فرمودید مسلمین اشغالگر بودند. کار بسیار بدی کردند که سرزمینی را اشغال کردند. حسب 246 البقره باید در برابر اشغالگران ایستاد. بنده که در آن زمان نبودم و نمی دانم.
بنده ابداً قیاسی بین آیات احکام با آیات معاد نداشتم. شما فرمودید عمل و تفسیر پیامبر به (و از) قرآن می شود سنت ایشان. بنده هم عرض کردم بسیاری از آیات هست مثل آیات معاد که با عمل پیامبر قابل برداشت نیست و در اینجا فرمایش شما نارس است.
همینطور که نهج البلاغه حدود 4 قرن پس از امام علی نوشته شده و یکسره خبر واحد است.
اما فرمودید در مورد آیه 89 نساء چرا به 90 مراجعه می کنم و به 88 نمی کنم. این حرف یعنی هر آنچه تا به الان گفتم باد بوده و یک کلمه از عرایضم را نتوانستم تفهیم کنم. یعنی شما اینطور برداشت کردید که منظور من این است که آیات را با یک آیه بعد می توان سنجید و با آیه قبل نمی توان؟ مجدداً و مصرحاً عرض می کنم. چه آیات قبل و چه آیات بعد و چه حتی آیات هم مفهوم سوره های دیگر همه و همه در کنار هم می توانند معنا پیدا کنند. همین آیه سوره نساء را ببینیم.
فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا -88 نساء
پس شما را چه شده درباره منافقین دو دسته اید؟ و الله بدانچه کسب کرده اند مضمحلشان کرد. آیا می خواهید که هدایت کنید کسی را که الله گمراهش ساخت و هر که الله گمراه کند راهی برای او نمی یابی.
وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّى یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا-89 نساء
دوست دارند شاید کفر بورزید همانگونه که کفر ورزیدند تا اینکه برابر باشید. پس از ایشان دوستانی مگیرید تا اینکه در راه الله هجرت کننده پس اگر روی گرداندند هر آنجا که یافتیدشان بگیریدشان و بکشیدشان و از ایشان نه دوستی و نه یاوری بگیرید.
إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا-91 نساء
جز کسانی که پیوند دارند با کسانی که بین شما و بین ایشان میثاقی است یا نزد شما آمدند سینه هایشان از جنگ با شما یا با قوم خودشان به تنگ آمده و اگر الله می خواست حتماً ایشان را بر شما تسلط می داد پس اگر کناره گیری کردند از شما پس با شما نجنگیدند و به سوی شما صلح آوردند پس الله برای شما علیه ایشان راهی قرار نداده است.
نکات آیات-آیه 88- 1-آیه در مورد منافقین است. 2-مومنین در باب منافقین چند دسته شده بودند. 3-منافقین به سبب گناهان سرنگون شده هستند. آیه 89- 4-منافقین دوست دارند مومنین هم مرتکب معصیت شوند تا ایشان آسوده خاطر باشند. 5-دوستی با منافقین تا زمانی که به امر هجرت گردن بنهند حرام است. (این یعنی آیه عده ای از هجرت سر باز زدند و به همین جهت منافق خوانده شدند) 6-اگر منافقین هجرت نکردند هر کجا یافت شدند کشته می شوند. آیه 90 - 7-کشتن منافقین شامل حال منافقینی می شود که با متحدین مسلمین پیمان صلح ندارند. 8-کشتن منافقین شامل حال منافقینی می شود که با مسلمین یا قوم خودشان می جنگند. 10-کشتن منافقین شامل حال منافقینی می شود که از مسلمین کناره گیری کرده و با ایشان نجنگیدند و با ایشان صلح کردند. 11-در صورت مصالحه هیچ راهی برای تعدی به منافقین نیست.
[quote='Pinokiyo']
چی شد دوست عزیز. دیگه جواب ندادی.
ابتدای امر منظور من ایه سیف بود ولی خودت در مقابل جناب محمد بیگ استناد به ایه منسوخ 190 بقره کردی. من هم همون 190 و 191 و 193 بقره را به چالش کشیدم. هر چند که ایه منسوخی است.
امیدوارم دیگه ساده انگارانه به لغاتی چون جنگ و ظالمین و فتنه و ... در کتاب مرجع ننگرید.
هر چند به گمانم بنده مصداق 89 نسا شدم.
با سپاس[/quote]
جواب ندادم چون در حال حاضر دسترسی به منابع تفسیری ندارم و نمی توانم این کتاب هایی که بیان کردید و سایر کتب تفسیر را بررسی کنم. به همین جهت ترجیح دادم زمانی که دسترسی به منابع خود پیدا کردم در خدمت شما باشم. ولی اگر مایل هستید در سایر زمینه ها نظرم را عرض می کنم. این اندازه می دانم که لفظ فتنه شامل شرک می شود ولی چیزی که در این آیه نشان دهنده مصداق شرک برای فتنه باشد نمی بینم. مشخصاً می گوید کسانی که به جنگ شما آمده اند. ممکن است مشرکینی باشند که چنین کرده باشند. نص چنین نمی گوید.
وانگهی در پاسخ همان دوست بزرگوار عرض کردم که در آیه منسوخ باید اشاره به نسخ در آینده شده باشد. در کجای 190 چنین اشارتی رفته است؟
عصمت رسول در ابلاغ وحی و کبائر (اثم) را بنده هم قبول دارم. مابقی نیاز به اثبات دارد.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ-55 غافر
پس صبر کن همانا وعده الله حق است و بر ذنب خودت استغفار کن و تسبیح گوی به ستایش پروردگارت شبانگاه و صبحگاه
اگر رسول معصوم بوده استغفار از ذنب چه معنی دارد؟
إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا. لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا-1 و 2 الفتح
همانا ما بر تو فتحی آشکار داده ایم. برای اینکه الله ذنب گذشته و آینده تو را بیامرزاد و نعمتش را بر تو تمام کند و به صراط مستقیمت هدایت کند.
این با عصمت جوهری در تضاد است.
[quote='Khwanirath']نقل قول از محمد بیگ:
در سوره توبه که از آخرین سوره های قرآن است دستور به قتال کافران داده شده است
وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ-190 البقره
و در راه الله با کسانی که با شما می جنگند بجنگید و تعدی نکنید که الله تجاوزکاران را دوست ندارد.
دستور قتال با کسانی داده شده است که با مسلمین می جنگند نه هر کسی که به الله تعالی کفر می ورزد.
نقل قول از محمد بیگ:بگذریم که دین فقط متن مقدس نیست و سیره و سنت هم هست که اظهر من الشمس است.
دین تنها متن مقدس است. نه سیره و نه سنت. وجود سنت مرتبط با مذهب است و ارتباطی به دین ندارد.
اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ-3 الاعراف
از آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده تبعیت کنید و از اولیایی جز او تبعیت نکنید. کم است آنچه اندرز می پذیرید.
نقل قول از محمد بیگ:
اولا که بنده نشنیده ام همه ی سلفی معتقد باشد به قتال شیعه.برخی از سلفی ها معتقدند شیعه انحراف است و خارجی است یا رافضی است و در نتیجه حکم جهاد با انها را صادر می کنند.در واقع سلفی ها شیعه را اصلا مسلمان نمیدانند که نگران مسلمان کشی شوند.بگذریم که همین برخورد را امام اول شیعیان با خارجی ها که به خلافت او تن ندادند،داشت. اصلا اولین مسلمان کشی در جنگ جمل افتاد.بعد در صفین و بعد در نهروان.
بنده هم عرض نکردم که همه ی سلفی ها معتقد به قتال شیعه هستند. در همان "کتاب مرجع" هم سخنی در باب کشتن روافض نیامده است.
صفین و جمل و نهروان چه شد و چه نشد، بنا نیست هر کاری که مسلمین کرده اند به "کتاب مرجع" مرتبط گردد.[/quote]
چی شد دوست عزیز. دیگه جواب ندادی.
ابتدای امر منظور من ایه سیف بود ولی خودت در مقابل جناب محمد بیگ استناد به ایه منسوخ 190 بقره کردی. من هم همون 190 و 191 و 193 بقره را به چالش کشیدم. هر چند که ایه منسوخی است.
امیدوارم دیگه ساده انگارانه به لغاتی چون جنگ و ظالمین و فتنه و ... در کتاب مرجع ننگرید.
هر چند به گمانم بنده مصداق 89 نسا شدم.
با سپاس
آیات 34 تا 40 سوره انفال و آیات 4و 32 سوره محمد
این آیات قبل و بعد از وقوع جنگ بدر ،اولین جنگ مسلمانان با مشرکین مکه نازل شده و توصیفات بکاررفته حاکی از ان است که علیرغم برخی اقوال که جنگ بدر را جنگ ابتدایی میدانند،این جنگ نیزدر واکنش به ازار و اعمال مشرکین مکه علیه مسلمانان و نیز سرقت اموال مهاجرین و اعزام این اموال در قالب کاروان تجاری بوقوع پیوست)
فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا
ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ
پس چون با کسانى که کفر ورزیده‏ اند برخورد کنید (در صحنه نبرد)گردنها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در کشتار] از پاى درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید
سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید] تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود این است [دستور خدا] و اگر خدا مى ‏خواست از ایشان انتقام مى‏ کشید ولى [فرمان پیکار داد] تا برخى از شما را به وسیله برخى [دیگر] بیازماید و کسانى که در راه خدا کشته شده‏ اند هرگز کارهایشان را ضایع نمى‏ کند {4 محمد
برخى که گمان کرده‌اند آیه مى‌گوید: هر کافرى را هرکجا یافتید بکشید، به واژه «حرب» به معناى جنگ و مسئله اسارت که در جنگ پیش مى‌آید، توجّهى نکرده‌اند
تکفیری‌ها این آیه را ناسخِ تمام آیات قبل می‌دانند؛ در حالی که قبولِ نسخ، مستلزم دو شرط است:
شرط اول: میان ناسخ و منسوخ تعارض حقیقی باشد؛ به‌گونه‌ای که به‌هیچ‌وجه امکان جمع میان آن دو نباشد.
شرط دوم: تاریخِ هر دو نص مشخص باشد تا بتوان گفت که نصِ متأخر، نصِ متقدم را نسخ کرده است.
این در حالی است که این دو شرط در آیۀ مذکور جمع نشد‌ه‌اند
فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
پس چون ماه‏هاى حرام سپرى شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راه برایشان گشاده گردانید زیرا خدا آمرزنده مهربان است
المشرکین منظور ان مشرکان است ال به معنی آن میباشد مشرکانی که بر پیامبر 23سال سخت گرفتند افراد خاص تاکید میکند نه عموم را
  «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ»؛[۸] یعنی و اگر یکى از مشرکان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیندیشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آنها گروهى ناآگاهند!
مساله و مشکل جهاد ابتدایی دین نیست چرا که همه فقها بر این موضوع اتفاق نظر دارند که در جهاد ابتدایی زنان و پیر مردان استثناء شده اند حال آنکه در صورتی که ملاک جهاد ابتدایی کفر کافر بود نباید این دو مستثنی میشدند.
این نکته فراموش شده بود.
"من از این جمله شما این استدلال را می کنم که تفسیر مثلا آیت الله مکارم همان سلوک زندگانی ایشان است. "
دوست عزیز در مباحث مغالطات به این استدلال شما "قیاس مع الفارق" میگویند.
شما سلوک زندگانی پیامبر که رواری وحی بودند و هر عملشان سنت گشته را با سلوک زندگانی اقای مکارم یکی میدانید.
پس از این پس به جای سنت نبی میتوان سنت اشخاص دیگر را هم در ادله اربعه گنجانید!!!!!
در مورد جهاد هم یادم رفت این را بنویسم.
فرمودید" مسلمین چه تعهدی نسبت به اهل کتاب داشتند که بایستی از ایشان دفاع کنند؟ "
دوست عزیز ازشون " دفاع " کنند؟ دربرابر چی؟ خودشان!!!
اینان اشغالگر بودند. یکی میخواست از ایشان در مقابل مسلمین دفاع کنید.
اما در این مورد
فرمودید: " امکان -نه احتمال، امکان- برداشت های مختلف از قرآن نیست. "
فرمودید: " بنده هم عرض کردم که احتمال برداشت های مختلف هست لیکن امکان برداشت های مختلف نیست. "
فرمودید: " بنده امکان برداشت های متضاد از قرآن را رد می کنم "
فرمودید: " عرض بنده هم در باب ابهام نبود. در باب تناقض بود. چه بسیار آیات که با دفت بیشتر از ایشان رفع ابهام شد. همچنین نکته ای را عرض کردم که باید تا جای ممکن از تلاش برای متعارض نشان دادن آیات قرآن پرهیز کرد "
دوست عزیز شما گویای معنای مختلف و متضاد و تناقض را نمیدانید.
در پاسخ به جناب خونیرث در 14 و 21 دقیقه
دوست عزیز برای مفسر بودن نیازی به نوشتن کتاب نیست. البته خودتان بهتر از بنده میدانید. بنده هنوز هم سر حرفم هستم که بدون دانستن شان نزول یا به قول شما اسباب نزول امکان تفسیر نیست و ان تفسیر از واقعیت به دور است. برای دانستن شان نزول ایات هم نیاز مراجعه به روایات و تاریخ است.
اما در مورد قران که به گفته حضرت علی ذو الحمالین است خوب بود شما به نهج البلاغه رجوع میکردید.
http://www.x-shobhe.com/shobhe/6942.html
این به طور کلی با فرمایش شما در تضاد شدید است.
پس شما معتقد به عصمت و عدم گناه اشخاص به طور مطلق ( اینجا به طور خاص پیامبر و حضرت علی) نیستید. درست فهمیدم؟ اینجا پس شما دارای تناقض شدید با تقریبا اکثر مسلمین هستید. حتی اهل سنت هم قایل به عصمت پیامبر در 23 سال هستند.
دوست من شما خیلی خوب میدانید که بخشی از ایات دنیوی هستند مثل احکام و دسته ای اخروی هستند مثل ایات معاد. حقیقتا نمیدانم چطور ایات معاد را شما با ایاتی که برای احکام امت نازل شده یکی کنید.
اینجا بحث واقعیات است و در واقعیت هر حرکت پیامبر سنت گشته و دومین مرجع مسلمین شده است. رفتار پیامبر " در این دنیا" برگرفته از کتاب ایین حنیف بوده و ایشان خیلی بهتر از من و شما این کتاب را با اعمال و گفتارش در قسمت احکام دنیوی تفسیر نموده است.
در مورد 89 نسا هم خب دوست من چرا شما به 88 رجوع نمیکنید. 90 چه ربطی به 89 دارد. در 89 منظور دوست نگرفتن از غیر مسلمین است تا زمانی که مسلم شوند. اگر هم از پیشتون نرفتند بکشیدشون. در 88 علنا دستور عدم هدایت گمراهان امده زیرا خدا انها را گمراه کرده.
در تمام تفاسیر هم منظور همین است.
ایه190 منظور از جنگ فقط صرف این نیست که سلاح بردارند و علیه شما بجنگند. شرک و کفر و هر نوع گفته ای علیه ایین حنیف در حکم جنگ است. استناداتش هم زیاد است و خدمتتان در پست های قبلی نوشتم. اون اشخاص سلاح دست نگرفته بودند. نمونه امروزی شارلی ابدو
[quote='Khwanirath']و جناب پینوکیو
این اشخاصی که نامبردید چه ارتباطی به آیات دارند؟ آیه بسیار واضح و مبرهن است. اگر رسول الله امر به کشتن بی گناهان داده، خلاف قرآن رفتار کرده و از عدالت ساقط است و اگر نداده که منطبق با قرآن رفتار کرده است. معیار قرآن است نه اینکه رسول چه کرده و چه نکرده. جالب اینجاست که حضرتعالی به کتاب هایی که قرن های زیادی پس از ایشان نوشته شده اند استناد می کنید ولی به قرآنی که در زمان نزول کتابت شد باور ندارید. یعنی باور نمی کنید یکی آنطور رفتار کند که در کتابی که بر او آمده بیان شده ولی باور می کنید آن فرد طوری رفتار می کند که در کتاب فلانی در چند قرن بعد نوشته شده. وقتی قرآن هست و رفتار قرآنی مشخص است، چرا باید روایاتی که در تضاد با آن است را باور کنیم؟ فرمودید منظور از فتنه چیست؟ فتنه دامنه بسیاری را شامل می شود. ولی تا آنجایی که به آیات 190-193 مربوط می شود مطابق آیه 190، قتال با مومنین و مطابق آیه 191 اخراج ایشان از مساکنشان مصداق فتنه است. می فرمایید منظور از فتنه در این آیه شرک و کفر را هم شامل می شود. لطف کنید جناب پینوکیو، یک تفسیر که این برداشت را از این آیه را داشته باشد معرفی بفرمایید. آیا یک چیز من در آوردی است و به نظر شما رسیده است یا در جایی مفسری چنین چیزی گفته است که می فرمایید تحمیل عقیده شده است؟ در باب جزیه، خمس و زکات را می فرمایید که جبری نیست و این فرمایش شما استدلال درستی است. ولی در باب جهاد نگفتید. مسلمین چه تعهدی نسبت به اهل کتاب داشتند که بایستی از ایشان دفاع کنند؟ و کتب فقهی کجاست؟ ما که هنوز بر سر خانه اولیم! و که گفته تحقیر؟ صاغر به معنی متواضع و تسلیم است نه تحقیر شده (ترجمه قرآن کریم-مکارم شیرازی)
و اما این جمله شما:::: "هنگامی که مسلمین جزیه را از غیر مسلمین اخذ میکنند باید به صورت انان سیلی زده و موی انان را کشیده و انان را کوچک و تحقیر کنند"
ان شاءالله که مزاح می فرمایید. والسلام علیک[/quote]
با سلام خدمت شما
خوب بود جنابعالی یه تحقیقی در نت در مورد افراد یاد شده میکردید. واما بعد:
دوست عزیز شما فرمودید یک تفسیر نشانتان دهم که مراد و منظور از فتنه شرک باشد.
تفسیر اثنی عشر
تفسیر احسن حدیث
تفسیر المیزان
تفسیر جامع
تفسیر روان جاوید
تفسیر لاهیجی
تفسیر نمونه
تفسیر نور
دوست عزیز ایا اینها کافیست؟ جدا اصلا تا به حال به این تفاسیر در این موارد رجوع کردید. مراد از فتنه کفر شرک است و مسلمین بر ان اجماع دارند.
اخه دوست عزیز جهاد چه ربطی به جزیه داره!! حالا چون اهل کتاب جهاد نمیروند باید باج بدهند؟ جنگ برای گسترش ایین حنیف به انان چه ربطی دارد.
در مورد جزیه هم کاشکی شوخی میکردم. خوب بود شما به ایه 29 توبه و سپس به روایت تاریخی و بعد به شرح لمعه شهید ثانی رجوع میکردید که تصدیق این ادعاست.
تاریخ تشیع در ایران: از آغاز تا طلوع دولت صفوی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک