برادرم صمد بهرنگی
نویسنده:
اسد بهرنگی
درباره:
صمد بهرنگی
امتیاز دهید
اسد بهرنگی در سال ۷۸ با انتشار کتاب " برادرم صمد"و بعدها با انتشار آثار صمد بهرنگی در انتشارات بهرنگی که مدیریت آن را برعهده داشت ادامه دهنده راه صمد بود
کتاب حاضر روایتی از زندگی صمد بهرنگی به قلم برادرش اسد می باشد. وی در مقدمه کتاب چنین آورده است:
من بیشتر سال های کوتاه صمد با وی دمخور بودم، چه در کودکی ، چه در نوجوانی و چه در سنی که شروع کرد به کارهای جدی کردن.
سرگذشت دوران کودکی من و صمد یکی است. من بیشتر داستان های او را قبل از این که چاپ بشود خوانده ام.
او دستنویس های پراکنده اش و قصه هایش را برای این که از دستبرد شیاطین محفوظ باشند، پیش من می گذاشت. من بر عرض و طول زندگی او آشنا هستم، از این رو است که در بعضی جاها نقل حوادث زندگی او به صورت قصه در می آید...
در صفحه ۵ کتاب" برادرم صمد " برای نشان دادن غم مرگ صمد از زبان مادرش می نویسد:"بعد از مرگ صمد، مادر می گفت: کاش نام اورا صمد نمی گذاشتم، هروقت نماز می خوانم، یادش تداعی می شود، دلم می سوزد، حواسم پرت می شود، نمی دانم چطوری نماز را تمام کنم، ولی دیگر کاری نمی توانستیم بکنیم، او صمد آمده بود و صمد هم رفته بود.
بیشتر
کتاب حاضر روایتی از زندگی صمد بهرنگی به قلم برادرش اسد می باشد. وی در مقدمه کتاب چنین آورده است:
من بیشتر سال های کوتاه صمد با وی دمخور بودم، چه در کودکی ، چه در نوجوانی و چه در سنی که شروع کرد به کارهای جدی کردن.
سرگذشت دوران کودکی من و صمد یکی است. من بیشتر داستان های او را قبل از این که چاپ بشود خوانده ام.
او دستنویس های پراکنده اش و قصه هایش را برای این که از دستبرد شیاطین محفوظ باشند، پیش من می گذاشت. من بر عرض و طول زندگی او آشنا هستم، از این رو است که در بعضی جاها نقل حوادث زندگی او به صورت قصه در می آید...
در صفحه ۵ کتاب" برادرم صمد " برای نشان دادن غم مرگ صمد از زبان مادرش می نویسد:"بعد از مرگ صمد، مادر می گفت: کاش نام اورا صمد نمی گذاشتم، هروقت نماز می خوانم، یادش تداعی می شود، دلم می سوزد، حواسم پرت می شود، نمی دانم چطوری نماز را تمام کنم، ولی دیگر کاری نمی توانستیم بکنیم، او صمد آمده بود و صمد هم رفته بود.
آپلود شده توسط:
simin
1395/04/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی برادرم صمد بهرنگی