رسته‌ها
ایران در زمان ساسانیان
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 97 رای
ظهور ساسانیان در ایران، علاوه بر ایجاد تحول سیاسی، دگرگون مذهبی را نیز به همراه داشت؛ به گفته کریستین سن،«اگر تمرکز گرایی بازگشت به سنتهای زمان داریوش کبیر به شمار آید، ایجاد دین رسمی حتما از ابتکارات ساسانیان بوده است». در واقع تلاش ساسانیان در برقراری وحدت مذهبی، مکمل کوششهای آنان در برقراری وحدت سیاسی و در جهت نیل به تمرکز قدرت محسوب می شد؛ به همین منظور ساسانیان در نخستین دوران فرمانروایی خود؛ بی درنگ مبارزه با کیش زرتشتی را، که با هلنیسم و انواع ناشی از ادغام هلنیسم و فرهنگ شرقی آمیخته شده بود، آغاز کردند و کوشیدند تا رسالت زرتشت و دین او را به دور از هر نوع آمیختگی و به شکل حقیقی آن بازگردانند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
464
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mtabrizi
mtabrizi
1395/03/07

کتاب‌های مرتبط

شرح اجمالی آثار تخت جمشید
شرح اجمالی آثار تخت جمشید
4.6 امتیاز
از 5 رای
تاریخ مشرق قدیم
تاریخ مشرق قدیم
4.2 امتیاز
از 29 رای
The World of ACHAEMENID PERSIA
The World of ACHAEMENID PERSIA
4.6 امتیاز
از 17 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ایران در زمان ساسانیان

تعداد دیدگاه‌ها:
12

شاهنشاهی ساسانی (که مردم به آن ایرانشهر می‌گفتند) آخرین شاهنشاهی ایران پیش از حمله اعراب به ایران بود که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی به مدت (۴۲۷ سال) بر ایران فرمان راند؛ شاهنشاهان این امپراتوری از دودمان ساسانیان بودند.[۸] این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر بابکان با شکست اردوان پنجم، واپسین شاهنشاه اشکانی، پایه‌گذاری کرد. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از پارس بود،[۹] بر پهنهٔ بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته و در کنار امپراتوری روم-بیزانس، در گذر بازه زمانی افزون بر ۴۰۰ سال، ابرقدرت جهان باستان شمرده می‌شدند.[۱۰] پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. پرچم ایران در این دوره، درفش کاویانی بود که پس از سرنگونی ساسانیان از میان رفت.
البته اشکانیان با ۴۷۱ سال طولانی ترین سلسله ایرانی به شمار می آیند.
با سپاس ؛ حق با شماست و بی دقتی از من .
آغاز و انجام شاهنشاهی ساسانی ( از 224 تا 632 میلادی ) حدود 208 سال طول کشید و در این مدت 40 تن به پادشاهی رسیدند . میانگین پادشاهی حدوداً 5 سال و سه ماه بوده است که با توجه به سیکل زندگی کشاورزانه چندان هم طولانی به نظر نمی رسد .
تقسیم زمانی و مکانی زندگی یک کارمند را در نظر بگیرید : ساعت کم و بیش مشخصی از خواب بر می خیزد ، صبحانه خورده نخورده به محل کار می رود ، در فضای بسته به سر می برد و بیشتر اوقات پشت میز نشسته و با کاغذ و کامپیوتر و احتمالاً « ارباب رجوع » سروکار دارد و مثلاً باید به نامه هایی پاسخ دهد ، فرم هایی را پر کند ، برگه هایی را مهر بزند ... ، کارهایی که به فصل و گرما و سرمای محیط وابسته نیست . در زندگی کارمندی ، فیش حقوقی ، مرخصی و مأموریت و پاداش و کارایی و ... جایگاه مهمی دارد . در این روند رفتار و علایق و نوع معاشرت خاصی شکل می گیرد که با نحوه زندگی باغدار یا کشاورز دیم کار یا کارگر ساختمانی یا تعمیرکار وسایل سبک برقی ... فرق دارد . کشاورزی که در فضای باز کار می کند ، وابسته به باد و باران و متأثر از بهار و زمستان است و در زندگی او نه دقیقه و حتا ساعت ، که روز و حتی فصل مهم تر است . فراز و فرود کار و زندگی کشاورز ( بخش عمده جمعیت در جوامع تولیدکننده پیش از صنعتی شدن ) تابع سیکل طبیعی شب و روز و فصل و سال بوده است در حالی که وضع زندگی کارگر و کارمند و خرده فروش محصولات صنعتی در شهرهای صنعتی ـ خدماتی چنین نیستند ؛ مثلاً زمان تراکم کار کشاورز فصل کشت و برداشت است اما فشردگی کار و فراوانی مشغله کارمند فرضاً در ایران در مناسبت های خاص ( روز صنعت ، هفته دولت ... ) است . اما این ها چه ربطی به میانگین مدت سلطنت پادشاهان سلسله های حکومتی دارد ؟ امروز معاون یک اداره تعریف می کرد : « از تغییر سریع مدیران سردگم و خسته شده ایم ؛ در طی چهار سال ، سه بار رئیس سازمان عوض شده و با هر رفت و آمد مدیران ، معاونان و مدیران کل عوض شده اند ، آن ها که رفته اند اطلاعات خود را برده اند ، این ها که آمده اند ، کار و روال انجام کار آن ها را قبول نداشتند و عوض کردند ؛ هنوز مدیر جدید و تیم او جانیفتاده ، نماینده مجلس عوض شد ، بعد استاندار تغییر کرد ، بعد رئیس سازمانی که عضو هیئت مدیره سازمان ماست ، عوض شد ؛ با هر یک از اتفاقات یک دوره جلسات توجیهی فشرده و گزارش دهی هم رخ می دهد ، کار ما شده گزارش دادن مکرر به مدیران جدیدی که به قول همکار قدیمی ما منجنیقی هستند و مدیران جدید آنان را به دستگاه های اجرایی پرتاب می کنند ... » نظر این جناب مانند بسیاری چون او ، تثبیت افراد در پست معین به مدت طولانی است ؛ آنان خیال می کنند که موفقیت سازمان ها به استمرار مدت تصدی پُست مدیریت وابسته است یعنی تثبیت مدیر ( و نه ثبات مدیریت ) را لازمه موفقیت سازمانی می دانند و نمونه های متعددی از نهادهای مختلف هم ردیف می کنند و آن را به عرصه عمومی و سیاسی ( تعویض چند ساله رئیس جمهوری و تداوم چند دهه ای سلطنت ) هم تعمیم می دهند ، تعمیمی که ارتجاع سیاسی را موجه جلوه می دهد . در بررسی این انگاره سست به بررسی سست پایه ای پرداختم : درست است که برخی شاهان 30 ، 50 و حتا 70 سال شاه بوده اند اما تعداد پادشاهانی که زیر 5 سال در رأس هرم قدرت بوده اند ؛ بیشتر بوده است . اگر مدت سلطنت تمام شاهان سلسله های مختلف را بر تعداد پادشاهان آن ها تقسیم کنیم ، میانگین سلطنت به دست می آید ... پرداختن به این موضوع وقت تلف کردن بود اما نکته دیگری را آشکار کرد : در جوامعی که زندگی غالب مردم در پیوند با گردش فصل است ( جوامع یکجانشین و کشاورز ) ، ریتم زندگی کندتر بود و تعداد مسائلی که باید بررسی و چاره اندیشی می شد کمتر بود . امروزه مدیر یک سازمان به مراتب بیش از شاهان گذشته با مسائل مختلف ناشی از تراکم و تغییر تقاضا ، شتاب تغییرات تکنولوژیک و تحول پسند کارکنان و مخاطبان و مشتریان ... مواجه است و باید سریعتر تصمیم بگیرد ، تصمیمی که با انواع قیود قانونی و تشکیلاتی همراه است . ( همکاری می گفت من امکاناتی دارم که شاهان گذشته نداشته اند ، نه فقط تلویزیون و کامپیوتر و گوشی همراه ... بل که دوش آب گرم و استخر شنای نزدیک خانه و امکان آشپزی بدن دود . طرف دیگر ماجرا هم راست است : آن شاهان هم این قدر که ایشان در روز درگیر ده ها مسئله ریاضی و قانونی و ... است ، با مسائل متعدد مواجه نبودند . ) به هر رو ؛ کل ماجرا از دید من امری مربوط به گذشته است : نه با حاصل ضرب وسعت قلمرو در مدت پادشاهی می شود ثبات حکومت را اندازه گرفت و نه ثبات مدیریت در گرو تثبیت مدیران است . با این حال رابطه نوع شغل و اساساً نحوه طبقه بندی کارها با روحیه و روش زندگی مردم و چگونگی هماهنگ کردن تقسیم فزاینده کار با لوازم همزیستی ، موضوعی است که بیش از هر چیز دیگر با آن درگیرم .
استدلال منحصر بفردیست. با این حساب اگر حکومت ۴۰۰ ساله را بر ۴۰ پادشاه تقریبی تقسیم کنیم، حدود ۱۰ سال سلطنت سهم هر کسی می شود (ضمن اینکه سه سال آخر، دوازده پادشاه به خود دیده بود و این وسط افرادی مثل شاهپور بزرگ با سلطنت هفتاد ساله، حکم بچه سرتق ماجرا را پیدا می کنند). اگر با سلطنت شانزده ساله رضا شاه مقایسه کنیم (حتی با توجه به مسئله شتاب زندگی که اشاره کردید) بدک نیست و اگر با سلطنت ۳۷ ساله محمدرضا شاه بسنجیم، افتضاح است. سلطنت ۳۷ ساله در قرن بیستم، حکم زمامداری ۷۰، ۸۰ ساله در عصر ساسانی را می تواند پیدا کند. با این حساب شاهپور بزرگ با توجه به سرعت تحولات، چیزی در حد و اندازه محمدرضا شاه حکومت کرد. جالب بود.
البته اگر مردمان و کشورهای دیگر را هم از تجزیه و تحلیل کنار بگذاریم و پیش‌فرض‌مان این باشد که ایران جزیره‌ای بوده کاملاً منفک از تحولات خارج از خود و ساختار سیاسی-اجتماعی-اقتصادی آن صرفاً از جغرافیا و تحولات طبیعی و وضع آب و هوای خود اثر می‌پذیرفته. این پیش‌فرض ما را به نتیجه‌ی روشنی نمی‌رساند. می‌دانیم که تا پیش از دادوستد انبوه کالا و سنگ‌های گران‌بها، تحولات یک نقطه از جهان به‌طرق مختلف به دیگر نقاط منتقل می‌شده است (مثل جابجایی انبوه جمعیت، جنگ‌ها، تجزیه یا ائتلاف کشورها، انتقال دستاوردهای فکری و فرهنگی ...). و از سوی دیگر اقدامات یک کشور در خارج از مرزهای خود همواره انعکاسی نیرومند در درون مرزهای خودی داشته است. این کنش و واکنش‌ها بسته به اقداماتی که برای مواجهه با آن‌ها انجام می‌شده می‌توانستند عمر مناسبات خاصی را کوتاه یا بلند کنند. می‌توانستند زمینه‌ساز مناسبات مترقی‌تر بشوند یا می‌توانستند مناسبات موجود را هم به قهقرا ببرند. در دوران سرمایه‌داری تجاری، مبادله جهان‌گیر کالا مهم‌ترین نقش را در این رابطه ایفا می‌کرد و در دوران حاضر، سرمایه مالی، بانک‌ها، بورس‌ها، کارتل‌ها، ارز .... . تاریخ به‌خوبی نشان می‌دهد که رابطه‌ی مستقیمی میان سرعت تحول و رشد این عوامل با تحولات مناسبات سیاسی-اجتماعی نمی‌توان برقرار کرد. دادوستد گسترده‌ی کالا و پول در یک نقطه باعث شکل‌گیری مناسبات نوین شده و در نقطه‌ی دیگر باعث تحکیم و حتی احیاء مناسبات کهنه شده است. در این مورد هم مسیر تحولات به میزان آگاهانه بودن مواجهه با این عوامل بستگی دارد. ------------------ استــاوریانوس (Leften Stavros Stavrianos) در 2 پژوهش مهم این مساله و مسائل مهم دیگر در رابطه با تغییر و تحولات جوامع را بررسی کرده است: «شکاف جهانی، روند شکل‌گیری جهان سوم - ترجمه رضا فاضل» و «A Global History: From Prehistory to the Present». کتاب دوم سرشار از شواهد تاریخی و تجزیه و تحلیل قوی در این رابطه است.
یزدگرد یکم مشهور به یزدگرد رام‌گر و یزدگرد بزه‌گر (شاهنشاهی از ۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی)، چهاردهمین شاهنشاه ساسانی بود. وی به جای بهرام چهارم یا بهرام کرمانشاه، به سلطنت رسید. منابعی که به وی پرداخته‌اند را می‌توان به سه دسته تقسیم نمود. یک گونه آن، منابع اولیهٔ یهودی، مسیحی و زرتشتی است. دسته دیگر تاریخ شفاهی می‌باشد و دسته سوم، تاریخ‌نگاری مدرن است. منابع زرتشتی (و تاریخ‌نگاران اسلامی که از آن‌ها وام گرفته‌اند) که از او به پلیدی یاد می‌کنند، اما در منابع مسیحی و یهودی، از او با احترام یاد می‌کنند. از سوی دیگر، کمبود منابع در مورد زندگانی و پادشاهی او در روایات شفاهی-ملی، نمایانگر میزان نفرت درباریان است که سعی کرده‌اند هویت تاریخی او را مخدوش کرده، و فقط به صورت گذرا از او نام میبرند.
در دوران حکومت او، اقلیت‌های دینی با آرامش و خاطری آسوده به مناسک دینی خود پرداختند و یزدگرد یکم به دلیل تسامح دینی نسبت به غیر زرتشتیان، در میان تاریخ‌دانان یهودی–مسیحی محبوب و در منابع فارسی–عربی منفور است. یزدگرد، به مسیحیان آزادی مذهبی داد تا بتوانند با این امتیاز، با امپراتوری روم صلح کند. منع آزار مسیحیان، سبب خشم و کینهٔ موبدان و اشراف‌زادگان ساسانی گشت. چرا که مذهب مسیحیت، رقیب جدی برای مذهب آن‌ها بود و عقاید مذهبی این دو، با یکدیگر تضادهای آشکارا داشتند.
در منابع زرتشتی، او با یک یهودی ازدواج کرده است. حال آنکه در منبع یهودی (یعنی تلمود)، سخنی از این ازدواج به میان نیامده است. خاورشناسان در مورد این ازدواج، تردید دارند. یزدگرد یکم صلحی پایدار با امپراتوری روم شرقی برقرار کرد و توانست نگاه خود را از مرز غربی به مرز شرقی امپراتوری ساسانی معطوف کند.
قدرت شاهنشاه در دربار به قدری ضعیف گشته بود، که سه شاهنشاه پیش از یزدگرد، بر اثر توطئه و دسیسه کشته شدند؛ بنابراین، یزدگرد پیش‌دستی کرد و دست اشراف‌زادگان و موبدان را از قدرت کوتاه کرد و آن‌ها را از سر راه خود برداشت. او به‌طور مشکوکی در هیرکانیا (نزدیک گرگان امروزی) کشته شد. به باور تاریخ‌نگاران (نظیر تئودور نلدکه، علیرضا شاپور شهبازی، روزبه زرین‌کوب و عبدالحسین زرین‌کوب)، اشراف‌زادگان و موبدان، انتقام خود را در محیطی به دور از پایتخت، از او گرفتند و شایع نمودند که او توسط فرشته خدایی کشته شد. اما شهرام جلیلیان معتقد است که یزدگرد به علت بیماری مرده است و موبدان و اشرافزادگان، وانمود کرده‌اند که مرگ او، خواست الهی بوده است.
با سلام و تشکر فراوان از سایت بسیار خوبتون
کتاب ساسانیان تورج دریایی رو برای آپلود بزارید
ایران در زمان ساسانیان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک