رسته‌ها
گرشاسب نامه
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 55 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 55 رای
باهتمام: حبیب یغمایی

چکامه ی گرشاسپ نامه از ارزنده ترین نوشتارهای پارسی و پس از شاهنامه فردوسی والاترین یادواره ی حماسی ایرانی است. سراینده ی گرشاسپ نامه حکیم اسدی طوسی سراینده ی سده پنجم هجری است. گرشاسپ، جهان پهلوانی ایرانی است که از او در اوستا بسیارنام رفته است و بی گمان بزرگ ترین و نام آورترین مردمان در جهان باستان بوده است. و اما مصحح گرشاسپ نامه؛ حبیب یغمایی در سال ۱۲۸۰ خورشیدی در شهرک خور، مرکز ناحیه ی جندق و بیابانک زاده شد و در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۳ در تهران درگذشت. مصحح در مقدمه ی کتاب از مآخذ گرشاسب نامه، گفته های فردوسی درباب گرشاسب، زندگانی و آثار اسدی توسی سخن می گوید و نسخه شناسی این کتاب را ذکر می کند و نیز روش تصحیح متن را بیان می دارد. این کتاب با اساس قرار دادن نسخه ی مدرسه ی سپهسالار تصحیح گردیده و اختلافات آن با نسخه ی موزه ی لندن به طور کامل در بخش پاورقی ها ضبط شده است و ابیاتی که از نسخه ی اساس افتاده و در نسخه ی موزه ی لندن و یا نسخه ی آستانه موجود بوده، با نشانه ی * در متن کتاب ثبت شده است. در ضمن نسخه بدل های ارزشمند و عمده ی دیگر نسخ مذکور در پاورقی ها مضبوط است؛ بنابراین می توان گفت یغمایی در تصحیح این سروده از شیوه ی بینابین بهره برده است. در برخی از موارد نیز اغلاط بارز نسخه ی اساس را به شیوه ی قیاسی تصحیح شده است. در پایان کتاب نیز فرهنگ نامه ای شامل واژگان و عبارات دشوار متن و سپس فهرست اعلام آمده است. چاپ دوم این سروده در سال 1354 به اهتمام حبیب یغمایی توسط انتشارات کتابخانه طهوری و در تهران چاپ و عرضه شده است.

این کتاب پیشتر با کیفیت نامطلوب در سایت قرار گرفته بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
537
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1395/06/24

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گرشاسب نامه

تعداد دیدگاه‌ها:
17
[quote='Khwanirath']مواردی با شاهنامه تضاد دارد. فی المثل در گرشاسپ نامه، ظهور زرتشت را در زمانه ی فریدون می داند، در شاهنامه ولی پس از فریدون، منوچهر و نوذر و زوطهماسب و گرشاسپ و کیقباد و کاووس و کیخسرو و لهراسپ می روند و سپس در زمانه گشتاسپ، زمانه ی زرتشت است.[/quote]
هر گلی بویی دارد و هر قلمی خطی.
راستش را بخواهید با وجود این بی احساسی و خشونت در گرشاسب نامه، باز از خوانش و پژوهش در آن بسی لذت می برم. البته با بیش تر سخن گرانبهای شما هم داستان هستم. اما اسدی طوسی فرزانه آگاهی هایی نیز به دست می دهد.
اگر فریدون همان کوروش و ویشتاسپ را همان پدرِ داریوش بگیریم، زرتشت همزمان با ایشان بوده است. هر دو یک جنبه را درست بیان کرده اند.
این موردی که فرمودید تضاد نیست، بلکه هر کدام از این 2 فرزانه گوشه ای از حقیقت را گفته اند، اما روایت ها در زمان استاد درهم برهم به دست او رسیده است. پیش تر گفته بودم که روایت ملی ایرانیان به طور تقریبی زمان حضرت زرتشت (ع) را تعیین کرده اند. آمده که 300 سال پیش از حمله ی اسکندر مقدونی بوده است. اما این زمان تقریبی است و نه دقیق .مجموعه زمان گیومرث و نخستین جفت آدمی و هوشنگ و طهمورث و جمشید 1000 سال می شود (نخستین هزاره بشری). هزاره دوم از زمان اژی دهاک پدید می آید و پس از شماری از پادشاهان داستانی که مجموعه شاهنشاهی آنها 1000 سال می شود (هزاره ی سوم)، زرتشت (ع) درست در هزاره ی چهارم که آغاز می گشت زایش یافت. ویشتاسپ (= در اینجا منظور پدر داریوش است) که پیش از زایش آن پیامبر 30 سال پادشاهی کرده، 90 سال پس از تولد وی زیست کرده، و از او نواده اش وَهمَن (= خشایارشا) 112 سال، و مابقی مدت 300 ساله میان زرتشت (ع) و اسکندر عبارت است از دوره ی شاهی همای دختر بهمن و 2 پادشاه به نام دارا است، 2 دارا ـی اینجا داریوش دوم و سوم منظور است. کمابیش همان دوره ی کوروش (= فریدون) می شود.
وست و گلدنر و یوستی و تنی چند این روایت ملی و مذهبی را پذیرفته بودن، چه این که به اندازه ی کافی دلیل و برهان به دست نداده بودند که مخالفان را با خود همراه کنند.
اسدی فرزانه زمان پیامبر را درست گفته است. استاد دوره ی حضرت را در زمان ویشتاسپ می داند. این نیز درست است. دلیل چیست؟ ویشتاسپ نوذری همان ویشتاسپ هخامنشی و ویشتاسپ کیانی همان ویشتاسپ مادی برادر سپیتاک (= زرتشت سپیتاک) پسر سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ بوده اند، در نسک های پهلوی این دو به خاطر همزمانی شان با هم مشتبه شده اند. در واقع، می توان گفت 120 سال سن ویشتاسپ در روایت ملی و مذهبی، کمابیش مجموعه سن دو ویشتاسپ باشد، حال اندکی اینور یا اونورتر. از اینجاست که پژوهندگان میان ویشتاسپ اوستا و پدرِ داریوش هخامنشی سر در گم شدند. کی گشتاسپ (= ویشتاسپ) در واقع همان پسر سپیتمه است که در سمت ارمنستان حکومت می کرد. آنجا که آمده زرتشت (ع) دین را به دربار ویشتاسپ می برد و او پذیرا می شود، در واقع منظور برادر خودِ اوست؛ چرا که پدرِ داریوش تا آن زمان شاهکی بیش نبوده است و نمی توان دربار بزرگی برای او متصور شد.
[ادامه...]
[quote='mt1397']
باید در کنار نسکِ استاد خوانده شود.
جوِ گرشاسب نامه تا اندازه ای خشن می باشد. البته نمی شود همه اش را افسانه نامید؛ گرشاسپ همان رستم است که بعداً رویدادهای مربوط به کسان دیگر تحت نام رستم به او منتسب شده است و بعلاوه همان گونه که فرمودید شاخ و برگ های افسانه ای که بدان افزوده اند.
[/quote]
سلام علیکم و رحمه الله
مواردی با شاهنامه تضاد دارد. فی المثل در گرشاسپ نامه، ظهور زرتشت را در زمانه ی فریدون می داند، در شاهنامه ولی پس از فریدون، منوچهر و نوذر و زوطهماسب و گرشاسپ و کیقباد و کاووس و کیخسرو و لهراسپ می روند و سپس در زمانه گشتاسپ، زمانه ی زرتشت است.
گرشاسپ نامه فقط خشن نیست. بی احساس هم هست. اسدی طوسی خیلی راحت در دو بیت سر و ته قضیه گردن زدن سی هزار نفر توسط گرشاسپ را هم می آورد. فردوسی ولی بر سر ذبح سیاوش، آب از مژه ی هر کسی روان می کند و در ماجرای ذبح سرخه پسر افراسیاب به دستور رستم به کیفر خون سیاوش، پهلوانان ایران از انجام این کار ابا دارند. روح انسانی را می توان در شاهنامه دید و در مسائل مختلف احساسی که فردوسی بیان می کند، همان احساس خواننده است. در داستان سهراب به درستی می گوید که "دل نازک از رستم آید به خشم". در ماجرای اسفندیار، کاملا احساس بین دو راهی ماندن را به انسان منتقل می نماید. گرشاسپ نامه مطلقا از اینها بری ست.
در گرشاسپ نامه سیمرغ پرنده ایست که برای آن ها که در بیابان راه گم کرده اند، میوه به منقار می برد و راه را نشان می دهد. در شاهنامه سیمرغ، دانای راز است و پر سوم آن، همچون شاه کلید همه ی مشکلات ایران در فرهنگ ایرانی پنهان مانده و به جا مانده است. حکیم بودن فردوسی در اینجا نمایان است و برتری مطلق برداشت وی نسبت به اسدی طوسی مثل روز روشن است.
آنچه در گرشاسپ نامه وجود دارد، قدرت شاعری ست و اگرنه این کتاب نه داستان قرص و محکمی دارد، نه پیامی در داستان هایش نهفته است و نه رغبتی برای خواندن مجدد آن ایجاد می کند. بنده و شما هر دو چند نسخه از شاهنامه را خواندیم، ولی من یکی که تمایلی به مطالعه مجدد گرشاسپ نامه ندارم.
[quote='Khwanirath']
به نظر بنده گرشاسپ نامه از منظر حماسی بودن شعری، هیچ دست کمی از شاهنامه نداشته و تنه به تنه ی آن می ساید. با این حال اگر بخشی از شاهنامه را اسطوره بدانیم، گرشاسپ نامه را باید افسانه نامید.[/quote]
درود.
از نوشته های ارزشمند و گرانمایه ی ادب پارسی است که از دیدِ من مورد بی مهری قرار گرفته است. باید در کنار نسکِ استاد خوانده شود.
جوِ گرشاسب نامه تا اندازه ای خشن می باشد. البته نمی شود همه اش را افسانه نامید؛ گرشاسپ همان رستم است که بعداً رویدادهای مربوط به کسان دیگر تحت نام رستم به او منتسب شده است و بعلاوه همان گونه که فرمودید شاخ و برگ های افسانه ای که بدان افزوده اند.
فرازمند و پیروزبخت باشید.
[quote='mt1397']
این نَسک، هماوردی برای اُدیسه‌ی هومر می‌باشد. گرشاسب که از نیاکان رستم بود، همچون اُدیسه،
ماجراجویی هایی داشته و به آبخوست‌های شگفت و شگرف میرود، همچون: هرنج، رامنی، اسکونه،
هدگیر، قالون، بنداب، تاملی؛ نیز آبخوست کرگردن، آبخوست دیو-مردمان، آبخوست اژدها، آبخوست استرنگ،
آبخوست موران، آبخوست مردمِ سرِ بینی بریده، آبخوست درخت واق واق، آبخوستی که به کردار کشتی
بر آب روان است، و در این آبخوست‌ها با مردمان گوناگون و پدیده‌ها و جانورانی شگرف دیدار می‌کند و
غول‌هایی بس سترگ را می‌بیند.[/quote]
به نظر بنده گرشاسپ نامه از منظر حماسی بودن شعری، هیچ دست کمی از شاهنامه نداشته و تنه به تنه ی آن می ساید. با این حال اگر بخشی از شاهنامه را اسطوره بدانیم، گرشاسپ نامه را باید افسانه نامید.
کتاب گرشاسب نامه از حبیب یغمایی در دوره دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه الزهرا تدریس می شود.
درود بر هم میهنان کتاب دوست.
این نَسک، هماوردی برای اُدیسه‌ی هومر می‌باشد. گرشاسب که از نیاکان رستم بود، همچون اُدیسه،
ماجراجویی هایی داشته و به آبخوست‌های شگفت و شگرف میرود، همچون: هرنج، رامنی، اسکونه،
هدگیر، قالون، بنداب، تاملی؛ نیز آبخوست کرگردن، آبخوست دیو-مردمان، آبخوست اژدها، آبخوست استرنگ،
آبخوست موران، آبخوست مردمِ سرِ بینی بریده، آبخوست درخت واق واق، آبخوستی که به کردار کشتی
بر آب روان است، و در این آبخوست‌ها با مردمان گوناگون و پدیده‌ها و جانورانی شگرف دیدار می‌کند و
غول‌هایی بس سترگ را می‌بیند.
سبک و واژه های این حماسه دشوار است، پارسی ای که در این نَسک اختیار شده، نشان از آن دارد که
زبان پارسی چقدر توفنده و شیرین است، زبانی شکرین و توانا و نیرومند که نیازی به هیچ واژه‌ی بیگانه ندارد.
به امید آن روزی که مردم ایران دست از این فارسی بشویند و تا میتوانند از واژگان پارسی نژاده بهره ببرند.
خدانگهدار.
گرشاسب به عنوان چهره ای اساطیری، حماسی و مذهبی از سرزمین سیستان در متون کهن پارسی، از جمله گرشاسب نامه اسدی طوسی، وجهه قابل توجهی دارد.
گرشاسب نامه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک