رسته‌ها
دیوان رباعیات ابوسعید ابوالخیر
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 664 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 664 رای
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هرچند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
122
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/11/13

کتاب‌های مرتبط

دیوان عارف قزوینی
دیوان عارف قزوینی
4.7 امتیاز
از 47 رای
دیوان مولانا محتشم کاشانی
دیوان مولانا محتشم کاشانی
4.6 امتیاز
از 7 رای
دیوان لامعی گرگانی
دیوان لامعی گرگانی
4.8 امتیاز
از 9 رای
زبده الاسرار
زبده الاسرار
4.6 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان رباعیات ابوسعید ابوالخیر

تعداد دیدگاه‌ها:
63
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر برسر من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
از واقعه‌ای ترا خبر خواهم کرد و آنرا به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد
گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار
دیشب که دلم ز تاب هجران می‌سوخت اشکم همه در دیدهٔ گریان می‌سوخت
می‌سوختم آن چنان که غیر از دل تو بر من دل کافر و مسلمان می‌سوخت.
ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافته‌است. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار می‌گیرد، بی آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشه‌های عرفانی در صدر متفکران این قلمرو پهناور در کنار حلاج ، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به شمار می‌رود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و تداوم حکمت خسروانی می‌خواند. از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان نبوده‌است. او خود می‌گوید: «آن وقت که قرآن می‌آموختم پدرم مرا به نماز آدینه برد. در راه شیخ ابوالقاسم که از مشایخ بزرگ بود پیش آمد، پدرم را گفت که ما از دنیا نمی‌توانستیم رفت زیرا که ولایت را خالی دیدیم و درویشان ضایع می‌ماندند. اکنون این فرزند را دیدم، ایمن گشتم که عالم را از این کودک نصیب خواهد بود.» نخستین آشنایی ابوسعید با راه حق و علوم باطنی به اشاره و ارشاد همین شیخ بود. چنانکه خود ابوسعید نقل می‌کند که شیخ به من گفتند: ای پسر خواهی که سخن خدا گویی گفتم خواهم. گفت در خلوت این شعر می‌گویی:
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر سر من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
همه روز این بیت‌ها می‌گفتم تا به برکت این ابیات در کودکی راه بر من گشاده شد. ابوسعید در فرهنگ شرق زمین شبیه سقراط است. گرچه عملاً در تدوین معارف صوفیه اثر مستقلی به جای نگذاشته‌است با این همه در همه جا نام و سخن او هست. چندین کتاب از بیانات وی به وسیله دیگران تحریر یافته و دو سه نامه سودمند مهم که به ابن سینا فیلسوف نامدار زمان خود نوشته‌است از او بر جا مانده‌است
خداوند ابوالسعید ابوالخیر را رحمت کناد!
خیلی کتاب قشنگ و آموزنده ایه.
دريا باش تا اگر كسي سنگي به سويت پرتاب كرد سنگ غرق شود و تو متلاطم نشوي
پر عشق باشيد
با تشکر از تمام دوستان
ولی اگه کتاب های مرتبط با ابو سعید رو هم می گذاشتید بهتر می شد.
ای دل چو فراقش رگ جان بگشودت/منمای به کس خرقه خون الودت
فقط می تونم از ابوسعید همینو بگم که :
همه جمال تو بینم ، چو دیده باز کنم همه تنم دلگردد کی با تو راز کنم
حرام دارم با دیگران سخن گفتن کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم
دیوان رباعیات ابوسعید ابوالخیر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک