در اینکه عرب ستیزى در میان ایرانیان رواج بسیارى دارد، تردیدى نیست. حق آن است که ما این آلودگى را از فرهنگ خود بزاداییم، به ویژه که بسیارى از هم میهنان ما عرب هستند. باید با عرب هاى ایران زندگى کرد تا رنج، فقر و تبعیضى را که تجربه مى کنند، بفهمیم. متاسفانه رسانه هاى جمعى به این موضوعات آنچنان که شایسته است، نمى پردازند ...
همه کتاب را نخوانده ام ولى آنچه که خوانده ام دال بر این است که کتاب پر از پیش داورى هاى آمیخته به خشم و تنفر است. گرچه بعضى از نکات آن قابل تامل است ولى حق را با ناحق مى آمیزد یک مثال: اسلام ستیزى ایرانیان را با عرب ستیزى آنها یکى مى گیرد و فرض را بر این مى گذارد که اگر از اسلام انتقاد کردى، عرب ستیزى! این به لحاظ منطقى نادرست و از نقطه نظر اخلاقى بیشرمانه است. بدون تردید مى شود از اعراب صدر اسلام انتقاد کرد، بدون اینکه از اعراب امروز ذره اى متنفر باشى. این را هم در میان ایرانیان مسلمان و هم در میان ایرانیان سکولار مى شود دید ..
مقدمه پ و ر پ ى ر ا ر هم به ارزش علمى کتاب افزوده است ...
.
جالب هست که در خود کتاب درج شده ؛ اتنشارات کارنگ نتوانسته شرح حالی از نویسنده ی کتاب در مراجع موجود بیابد که در معرفی صاحب اثر کمک موثری باشد !
لذا این چرندیات صرفا به طبع جنون آمیز پور پیرار خوش آمده و فکاهی های جویا بلوندل سعد که نه ارزش ادبی ونه در خور تامل هست را در قامت نقد مفتضحانه و پر غرض انتشار داده .
پای مبین، پایه ی طاووس بین .... جیفه مبین، کرکس کاووس بین
در جای جایِ وطن ما؛ همه ی ایـرانیان از یـک قوم و یک نـژاد و یک تبـارند و آنچه که موجب گشـته تا برخی علاوه بر زبان مشـترک فارسی به لهجه و گویشـهای دیگری همچون آذری و لْـری و گیـلانی و
مازنی و ده ها گویش محلّی دیگر در محلّ زندگیشان، سخن بگویند، در تاریخ فراوان ذکر شده و سـخن زیاد گفته اند و بجز عناصـر تجـزیه طلب و پان ترکیسـتهای منفورِ مفلوک، هیچکـدام به دروغ از تباین
نژادی و دلالت اختـلاف قومی ی ایرانیان سـراسـر کشـور ذکری به میان نیاورده اند و چنانچه فـردوسی ی حکیم، ابـیاتی در نکوهش تـرک تباران خاص و مـربوط به دوران خاصّی سـروده؛ هرگز منظـور وی
هموطنان شریف آذری ما که بنـده هم با آنان نسـبتی دارم نبـوده بلکه گروهی از ترک تباران زرد پوستِ متجـاوز به خاک ایران بوده و همانطور که می دانیـم؛ مدّتِ طولانی هم، خطّه ی آذربایجان و بعضی
نقاط دیگر کشـور ما تحت یـوغِ بهـره کشی و جـور و ظلمِ آنان که کاملاً به لحـاظ نژادی و هم به لحـاظ فرهنگـی، متمایز و متفاوت از آذری هـای پْر تلاش و غیـرتمند اند، بـوده است، مضـافاً بر اینکه اشـعار
فردوسی، مربوط به دوره ای خاص و به سبب بلایای سرازیر شده از جانب ترکان ستمگر و غیر ایرانی، نمی تواند و نباید مستمسکی برای نفاق افکنی و بهانه ای برای ایجاد شبهه در بزرگی و شخصیت
والا و بی نظیر فردوسی گردد، زیرا همانطور که عرض شد فردوسی عرب ستیز نبوده، ترک ستیز نبوده و هیچ قوم و نژاد ستیزی نبوده است بلکه به گواه شاهنامه اش فقط ظالم ستیز بوده است.
چشم خفاش اگر پرتو خورشید ندید ... جْرم بر دیده ی خفاش، نه بر خورشید است
در این روزگار، ایرانی و عرب و ترک و اقوام چشم بادامی، همه در یوغ سرمایه داری جهانی هستند. اعتقاد به اصالت و نتیجتا برتری یک نژاد بر دیگری، با هر دیدگاه و تحت هر پوششی ارتجاعی و مهمل است. یادمان باشد که در حوزه ی ایران عزیز که خوشبختانه همه عاشقش هستیم، نژادهای گوناگون در کنار یکدیگر زندگی می کنند و در برابر دشمن واحد، در صف واحد هستند. ناسیونالیسم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بر اساس تجربیات بدیهی تاریخیف مالا به راسیسم و فاشیسم منتهی می شود. ضمنا بسیاری از ابیاتی که دوستان به فردوسی نسبت داده اند، الحاقی بوده و در نسخ معتبر شاهنامه نیامده است. هرچند فردوسی در بسیاری موارد با توجه به معیارهای جهانی امروز، خطوط قرمز را رد کرده و این به خودی خود نه موجب خدشه امدن بر مقام ادبی وی است و نه تخطئه ی نقدهایی منصفانه که بر دیدگاه های وی وارد است.
درود بر همگی
جویا بلوندل سعد به همرا ناصر پورپیرار دو تن از ایرانی ستیزان هستند که با هر نشانه ای از ایران و زبان فارسی دشمنی دارند. امیدوارم در اندیشه هایشان دگرگونی پدید آید و ایران و ایرانی را آنگونه که بوده و هست ببینند، نه آن گونه که خود آرزو دارند
ABBASFATHI53 عزیز
" حبّ الوطن من الایمان »
نظر شـما برای خودتان محتـرم است، آنچه که بنده بدان واقفم و مطالعه نمـوده ام؛ شعـوبیان به تساوی حقوق اعراب و به طور کلّی عجـم اعتقاد راسخ داشـته اند و نهضت شـعوبیان در مقابل تبعیض نژادی
اعراب به وجود آمده است، به گمان بنده اطّلاعات شـما در این باره محـدود است و شـاید آنچه می گوئید از زبان ایرانی سـتیزان متخـاصم و تأثیـر پذیرفتـه از ارشـادات جعـلی ی ناشـر این کتابِ ایرانی سـتیز
است، برپائی شعوبیه بر این اساس که ملاک برتری میان شـعوب و قبائل؛ تقـوای الهی است، ملهم و مسـتند به آیه شـریفه قـرآن کریم ؛ « یا أَیّها النّـاس إنّا خلقنـاکم من ذکرٍ وأنثى وجعلناکـم شعوبًا وقبائل
لتعارفوا انّ أکرمکم عند اللَّه أتقاکم إنّ اللَّه علیم خبیر » یعنی " اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریـدیم و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیـدیم تا با یکدیگر شناسایى ی متـقابل حاصل کنید در حقیقت
ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بىتردید خداوند داناى آگاه است " و همین شعوبیه بودند که زمینه سرنگونی امویان و رشـد سـیاسی ایرانیان را فراهم آوردند، البتـه بخشی از شعوبیه پا را
فراتر نهادند و در صـدد اثبات فضیـلت خود بر اعراب بر آمدند که آنها هم درسـت می گفتند، به یاد نمی آورم که جائی خوانـده باشم فردوسی وابسـته به شعوبیه بوده باشـد مرتکب اشـتباهی نشده و حسِّ
وطن دوسـتی ی وی موجب پیوستن به آنان گشته است، به هر حال اگر چنین هم باشد ظلم و ستمی که از جانب اعراب به ایرانیان رفته است را نفی نمی کند. دیدگاه شما از نظر بنده مستد نیست.
بـه آمــوختــن چون فــروتــن شـــوی .... ســخن هــای دانندگــان بشـــنوی
مگوی آن سخن، کاندر آن سود نیست .... کز آن آتشت بهره جز دود نیست
[quote='amenmarr']کیفیّات نفسانی و حالات خوش روانی ی هیچ یک از ایرانیان غیور و متمدّن و ادب یافته ی باسـطوت و با مهابت و صلابت، هرگز اجازه نـداده و نخواهد داد؛ با هیـچ نژاد و قوم و طایفه ای دشـمنی و سـتیز
ورزد ... حکیم ابوالقاسم
فردوسی رحمة الله علیه،...بیان نموده است: عرب هر که باشد به من دشمن است .... کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شــیر شــتر خوردن و ســوســمار .... عــرب را به جایی رســـیده است کـــار
کــه فـّــــر کیـــــانی کنــــــد آرزو ......... تْفـــو بـــر تـــو ای چــــرخ گردون تْفـو
[/quote]
:stupid:
دوست گرامی، بر خلاف نظر شما، شعوبیه که فردوسی نیز جزء آنان بود در همان قرن چهارم و پنجم هجری، به دلیل عرب ستیزی و نژادپرسنی و برتری جوئی، معروف شدند. نه تنها عرب ستیزی که اینان با << غیر پارس >> دشمنی داشتند. جناب فردوسی علاوه بر ابیاتی که شما به آن اشاره کرده اید، در جای جای شاهنامه از ایرانِ قبل از اسلام به نیکی یاد کرده و آن دوران را زمانه ی رواج رسم پهلوانی و جوانمردی می دانسته که با هجوم اعرابِ بیابانگرد بی فرهنگی که غذایشان شیر شتر و سوسمار بوده این رسم پهلوانی بر افتاده و بدین ترتیب ضربه ای بزرگ بر فرهنگ ایران وارد شده.
برخی از این شعوبیه همچون ابن مقفع پا را فراتر نهاده و چون اسلام را دین اعراب می دانستند با اسلام هم مخالفت می کردند.
فردوسی، علاوه بر ابیاتی که شما اشاره کردید ابیات بسیاری دارد که در آن اعراب و به طور کلی غیر پارس ها را دیو و دد و وحشی و خونخوار معرفی کرده: که آن ترک بد ریشه و ریمن است .... نژادش هم از خون اهریمن است
این ها همه از منظر نژادپرستی جناب فردوسی بیان شده است ( مکنونات زن ستیزی این جناب بماند ) که اتفاقاً روشنفکرانی که کورمال کورمال به دنبال غربیان در طلب << ملی گرائی >> حرکت می کنند، به این جناب فردوسی ارادت خاصی داشته و همیشه در مکتوبات و منقولات خود ابیاتی از ایشان را دارند برای نشان دادن برتری ایرانیان و توحش و عقب ماندگی غیر ایرانیان ( مخصوصاً اعراب )
کیفیّات نفسانی و حالات خوش روانی ی هیچ یک از ایرانیان غیور و متمدّن و ادب یافته ی باسـطوت و با مهابت و صلابت، هرگز اجازه نـداده و نخواهد داد؛ با هیـچ نژاد و قوم و طایفه ای دشـمنی و سـتیز
ورزد و تا کنون با وجود لطمات بسـیاری که از جانب بعضی اعراب تحمّل نموده، جائی شنیده شده باشد و یا دیده شده باشد؛ آشکارا اظهار تنفّر نماید، نسبت دادن عرب ستیزی به ایرانیانِ شریف، تهمت
بزرگ و نابخشودنی است، برعکس ایرانیان بوده و هستند که مورد تنفّر اعرابِ نمک نشـناس واقع شده اند و در برهه ای از تاریخ بعد از اسـلام به کرّات، مورد ستم و ظلم قرار گرفته اند، حکیم ابوالقاسم
فردوسی رحمة الله علیه، به سبب جور و جفائی که بر ایرانیان رفته، به درستی ایرانی ستیزی و یا به عبارتی عجم ستیزی ی ملموس و به گواه تاریخ را نمایان ساخته و بیان نموده است:
عرب هر که باشد به من دشمن است .... کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شــیر شــتر خوردن و ســوســمار .... عــرب را به جایی رســـیده است کـــار
کــه فـّــــر کیـــــانی کنــــــد آرزو ......... تْفـــو بـــر تـــو ای چــــرخ گردون تْفـو
چنانچه به مقدّمه و تصرّف در مطالبِ این کتاب توجّه شـود توسّطِ یک نفر خائنِ ایرانی ستـیز و وابسته به عناصر تجزیه طلب و از اعضاء اخراجی ی حزب منفور و منحلّه ی توده "ناصر پوربیزار" نوشته شده
که بسیار مشمئز کننده و نفرت انگیز است که البته منظور وی فقط اهانت به فردوسی ی شیرین سخن و احیا کننده ی زبان فارسـی و امثال او است، در حالیکه؛ در اشعار فردوسی مشهود است؛ هرگز
عرب ستیز نبوده است، این کتاب نقد بی شرمانه ای است بر آثار و کتابهائی که موجب نگاهداشت و طرفداری از زبان فارسی و فرهنگ و وحدتِ یکدسـت همه ی ایرانیان صـرف نظر از زبانهای شـیرین و
متداول گوناگون و رایج محلّی است، چنانچه دوسـتان؛ حتّی مرور مختـصری بر مطالب موذیانه و نفاق افکنـانه ای ی این کتاب داشـته باشند به خوبی متـوجّه شده و می شـوند که ناشر این کتاب ؛ " پور
بیزار " به دنبال اعمـال و تزریق اندیشـه های ناپاپاک خود، بین خوانندگان آن می باشد. از باب نمونه در این کتاب آمده است؛ « ... حتّی اگر ملّی گرائی را وفاداری و سرسپردگی به یک ملّت بدانیم در این
صورت نیز باید به نابسامانی مفهوم ملّت در این ادبیات رو کنیم، شـاهرخ مسـکوب، نمایش خودآگاهی ملّی پس از استـیلای اسلام را، برجسته کردن زبان فارسی و تاریخ پیش از اسلام ایران می بیند و
می گوید: دو چیز ایرانیان را از دیگر مسلمانان متمایز میکند؛ تاریخ و زبان »، ببینید وقاحت در این کتاب ایرانی ستیز و وحدت ستیز ملّت ایران تا چه حد گستاخانه به پیش رفته و حیرت آورتر اینکه این کتاب
چگونه اجازه ی نشـر یافته است؟!!، ناگفته نماند که امروزه و بخصوص در کشـور عزیز ما بین ایرانیان و به اصطلاح اعراب همسـایه که در واقع هیچکدام عرب هم نیسـتند و فقط زبانشـان تغیـیر یافته و به
لهجه های مختلف بر گرفته از زبان عربی تکلّم می نمایند، مروادات دوستی ی اقتصادی و سیاسی برقرار است، اعراب واقعی در عربستان سـعودی زندگی می کنند که آنان هم در حال حاضـر خصومتی
با ما ایرانیان ندارند و احتـرام متقابل رعایت می شـود و فقط حکّام و سردمداران وهّابی هستند که همچنان دشمن ایران و ایرانی هستند.
ممنون از درج این کتاب در سایت.
این کتاب توانسته تا حدودی، به معرفی روشنفکری خام و مصرف کننده ی ایرانی بپردازد که الگویش ملی گرائی منشعب از نژادپرستیِ غربی است که در ایران به شکل برتری نژاد آریا ! نمود و گسترش پیدا کرد. با مطالعه ی این کتاب می توان تا حدودی دریافت که چرا ما هنوز تعریف مشخصی از بنیان << ملیتِ >> خود نداریم.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران
همه کتاب را نخوانده ام ولى آنچه که خوانده ام دال بر این است که کتاب پر از پیش داورى هاى آمیخته به خشم و تنفر است. گرچه بعضى از نکات آن قابل تامل است ولى حق را با ناحق مى آمیزد یک مثال: اسلام ستیزى ایرانیان را با عرب ستیزى آنها یکى مى گیرد و فرض را بر این مى گذارد که اگر از اسلام انتقاد کردى، عرب ستیزى! این به لحاظ منطقى نادرست و از نقطه نظر اخلاقى بیشرمانه است. بدون تردید مى شود از اعراب صدر اسلام انتقاد کرد، بدون اینکه از اعراب امروز ذره اى متنفر باشى. این را هم در میان ایرانیان مسلمان و هم در میان ایرانیان سکولار مى شود دید ..
مقدمه پ و ر پ ى ر ا ر هم به ارزش علمى کتاب افزوده است ...
.
لذا این چرندیات صرفا به طبع جنون آمیز پور پیرار خوش آمده و فکاهی های جویا بلوندل سعد که نه ارزش ادبی ونه در خور تامل هست را در قامت نقد مفتضحانه و پر غرض انتشار داده .
در جای جایِ وطن ما؛ همه ی ایـرانیان از یـک قوم و یک نـژاد و یک تبـارند و آنچه که موجب گشـته تا برخی علاوه بر زبان مشـترک فارسی به لهجه و گویشـهای دیگری همچون آذری و لْـری و گیـلانی و
مازنی و ده ها گویش محلّی دیگر در محلّ زندگیشان، سخن بگویند، در تاریخ فراوان ذکر شده و سـخن زیاد گفته اند و بجز عناصـر تجـزیه طلب و پان ترکیسـتهای منفورِ مفلوک، هیچکـدام به دروغ از تباین
نژادی و دلالت اختـلاف قومی ی ایرانیان سـراسـر کشـور ذکری به میان نیاورده اند و چنانچه فـردوسی ی حکیم، ابـیاتی در نکوهش تـرک تباران خاص و مـربوط به دوران خاصّی سـروده؛ هرگز منظـور وی
هموطنان شریف آذری ما که بنـده هم با آنان نسـبتی دارم نبـوده بلکه گروهی از ترک تباران زرد پوستِ متجـاوز به خاک ایران بوده و همانطور که می دانیـم؛ مدّتِ طولانی هم، خطّه ی آذربایجان و بعضی
نقاط دیگر کشـور ما تحت یـوغِ بهـره کشی و جـور و ظلمِ آنان که کاملاً به لحـاظ نژادی و هم به لحـاظ فرهنگـی، متمایز و متفاوت از آذری هـای پْر تلاش و غیـرتمند اند، بـوده است، مضـافاً بر اینکه اشـعار
فردوسی، مربوط به دوره ای خاص و به سبب بلایای سرازیر شده از جانب ترکان ستمگر و غیر ایرانی، نمی تواند و نباید مستمسکی برای نفاق افکنی و بهانه ای برای ایجاد شبهه در بزرگی و شخصیت
والا و بی نظیر فردوسی گردد، زیرا همانطور که عرض شد فردوسی عرب ستیز نبوده، ترک ستیز نبوده و هیچ قوم و نژاد ستیزی نبوده است بلکه به گواه شاهنامه اش فقط ظالم ستیز بوده است.
چشم خفاش اگر پرتو خورشید ندید ... جْرم بر دیده ی خفاش، نه بر خورشید است
جویا بلوندل سعد به همرا ناصر پورپیرار دو تن از ایرانی ستیزان هستند که با هر نشانه ای از ایران و زبان فارسی دشمنی دارند. امیدوارم در اندیشه هایشان دگرگونی پدید آید و ایران و ایرانی را آنگونه که بوده و هست ببینند، نه آن گونه که خود آرزو دارند
" حبّ الوطن من الایمان »
نظر شـما برای خودتان محتـرم است، آنچه که بنده بدان واقفم و مطالعه نمـوده ام؛ شعـوبیان به تساوی حقوق اعراب و به طور کلّی عجـم اعتقاد راسخ داشـته اند و نهضت شـعوبیان در مقابل تبعیض نژادی
اعراب به وجود آمده است، به گمان بنده اطّلاعات شـما در این باره محـدود است و شـاید آنچه می گوئید از زبان ایرانی سـتیزان متخـاصم و تأثیـر پذیرفتـه از ارشـادات جعـلی ی ناشـر این کتابِ ایرانی سـتیز
است، برپائی شعوبیه بر این اساس که ملاک برتری میان شـعوب و قبائل؛ تقـوای الهی است، ملهم و مسـتند به آیه شـریفه قـرآن کریم ؛ « یا أَیّها النّـاس إنّا خلقنـاکم من ذکرٍ وأنثى وجعلناکـم شعوبًا وقبائل
لتعارفوا انّ أکرمکم عند اللَّه أتقاکم إنّ اللَّه علیم خبیر » یعنی " اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریـدیم و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیـدیم تا با یکدیگر شناسایى ی متـقابل حاصل کنید در حقیقت
ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بىتردید خداوند داناى آگاه است " و همین شعوبیه بودند که زمینه سرنگونی امویان و رشـد سـیاسی ایرانیان را فراهم آوردند، البتـه بخشی از شعوبیه پا را
فراتر نهادند و در صـدد اثبات فضیـلت خود بر اعراب بر آمدند که آنها هم درسـت می گفتند، به یاد نمی آورم که جائی خوانـده باشم فردوسی وابسـته به شعوبیه بوده باشـد مرتکب اشـتباهی نشده و حسِّ
وطن دوسـتی ی وی موجب پیوستن به آنان گشته است، به هر حال اگر چنین هم باشد ظلم و ستمی که از جانب اعراب به ایرانیان رفته است را نفی نمی کند. دیدگاه شما از نظر بنده مستد نیست.
بـه آمــوختــن چون فــروتــن شـــوی .... ســخن هــای دانندگــان بشـــنوی
مگوی آن سخن، کاندر آن سود نیست .... کز آن آتشت بهره جز دود نیست
ورزد ... حکیم ابوالقاسم
فردوسی رحمة الله علیه،...بیان نموده است:
عرب هر که باشد به من دشمن است .... کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شــیر شــتر خوردن و ســوســمار .... عــرب را به جایی رســـیده است کـــار
کــه فـّــــر کیـــــانی کنــــــد آرزو ......... تْفـــو بـــر تـــو ای چــــرخ گردون تْفـو
[/quote]
:stupid:
دوست گرامی، بر خلاف نظر شما، شعوبیه که فردوسی نیز جزء آنان بود در همان قرن چهارم و پنجم هجری، به دلیل عرب ستیزی و نژادپرسنی و برتری جوئی، معروف شدند. نه تنها عرب ستیزی که اینان با << غیر پارس >> دشمنی داشتند. جناب فردوسی علاوه بر ابیاتی که شما به آن اشاره کرده اید، در جای جای شاهنامه از ایرانِ قبل از اسلام به نیکی یاد کرده و آن دوران را زمانه ی رواج رسم پهلوانی و جوانمردی می دانسته که با هجوم اعرابِ بیابانگرد بی فرهنگی که غذایشان شیر شتر و سوسمار بوده این رسم پهلوانی بر افتاده و بدین ترتیب ضربه ای بزرگ بر فرهنگ ایران وارد شده.
برخی از این شعوبیه همچون ابن مقفع پا را فراتر نهاده و چون اسلام را دین اعراب می دانستند با اسلام هم مخالفت می کردند.
فردوسی، علاوه بر ابیاتی که شما اشاره کردید ابیات بسیاری دارد که در آن اعراب و به طور کلی غیر پارس ها را دیو و دد و وحشی و خونخوار معرفی کرده:
که آن ترک بد ریشه و ریمن است .... نژادش هم از خون اهریمن است
این ها همه از منظر نژادپرستی جناب فردوسی بیان شده است ( مکنونات زن ستیزی این جناب بماند ) که اتفاقاً روشنفکرانی که کورمال کورمال به دنبال غربیان در طلب << ملی گرائی >> حرکت می کنند، به این جناب فردوسی ارادت خاصی داشته و همیشه در مکتوبات و منقولات خود ابیاتی از ایشان را دارند برای نشان دادن برتری ایرانیان و توحش و عقب ماندگی غیر ایرانیان ( مخصوصاً اعراب )
ورزد و تا کنون با وجود لطمات بسـیاری که از جانب بعضی اعراب تحمّل نموده، جائی شنیده شده باشد و یا دیده شده باشد؛ آشکارا اظهار تنفّر نماید، نسبت دادن عرب ستیزی به ایرانیانِ شریف، تهمت
بزرگ و نابخشودنی است، برعکس ایرانیان بوده و هستند که مورد تنفّر اعرابِ نمک نشـناس واقع شده اند و در برهه ای از تاریخ بعد از اسـلام به کرّات، مورد ستم و ظلم قرار گرفته اند، حکیم ابوالقاسم
فردوسی رحمة الله علیه، به سبب جور و جفائی که بر ایرانیان رفته، به درستی ایرانی ستیزی و یا به عبارتی عجم ستیزی ی ملموس و به گواه تاریخ را نمایان ساخته و بیان نموده است:
عرب هر که باشد به من دشمن است .... کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شــیر شــتر خوردن و ســوســمار .... عــرب را به جایی رســـیده است کـــار
کــه فـّــــر کیـــــانی کنــــــد آرزو ......... تْفـــو بـــر تـــو ای چــــرخ گردون تْفـو
چنانچه به مقدّمه و تصرّف در مطالبِ این کتاب توجّه شـود توسّطِ یک نفر خائنِ ایرانی ستـیز و وابسته به عناصر تجزیه طلب و از اعضاء اخراجی ی حزب منفور و منحلّه ی توده "ناصر پوربیزار" نوشته شده
که بسیار مشمئز کننده و نفرت انگیز است که البته منظور وی فقط اهانت به فردوسی ی شیرین سخن و احیا کننده ی زبان فارسـی و امثال او است، در حالیکه؛ در اشعار فردوسی مشهود است؛ هرگز
عرب ستیز نبوده است، این کتاب نقد بی شرمانه ای است بر آثار و کتابهائی که موجب نگاهداشت و طرفداری از زبان فارسی و فرهنگ و وحدتِ یکدسـت همه ی ایرانیان صـرف نظر از زبانهای شـیرین و
متداول گوناگون و رایج محلّی است، چنانچه دوسـتان؛ حتّی مرور مختـصری بر مطالب موذیانه و نفاق افکنـانه ای ی این کتاب داشـته باشند به خوبی متـوجّه شده و می شـوند که ناشر این کتاب ؛ " پور
بیزار " به دنبال اعمـال و تزریق اندیشـه های ناپاپاک خود، بین خوانندگان آن می باشد. از باب نمونه در این کتاب آمده است؛ « ... حتّی اگر ملّی گرائی را وفاداری و سرسپردگی به یک ملّت بدانیم در این
صورت نیز باید به نابسامانی مفهوم ملّت در این ادبیات رو کنیم، شـاهرخ مسـکوب، نمایش خودآگاهی ملّی پس از استـیلای اسلام را، برجسته کردن زبان فارسی و تاریخ پیش از اسلام ایران می بیند و
می گوید: دو چیز ایرانیان را از دیگر مسلمانان متمایز میکند؛ تاریخ و زبان »، ببینید وقاحت در این کتاب ایرانی ستیز و وحدت ستیز ملّت ایران تا چه حد گستاخانه به پیش رفته و حیرت آورتر اینکه این کتاب
چگونه اجازه ی نشـر یافته است؟!!، ناگفته نماند که امروزه و بخصوص در کشـور عزیز ما بین ایرانیان و به اصطلاح اعراب همسـایه که در واقع هیچکدام عرب هم نیسـتند و فقط زبانشـان تغیـیر یافته و به
لهجه های مختلف بر گرفته از زبان عربی تکلّم می نمایند، مروادات دوستی ی اقتصادی و سیاسی برقرار است، اعراب واقعی در عربستان سـعودی زندگی می کنند که آنان هم در حال حاضـر خصومتی
با ما ایرانیان ندارند و احتـرام متقابل رعایت می شـود و فقط حکّام و سردمداران وهّابی هستند که همچنان دشمن ایران و ایرانی هستند.
این کتاب توانسته تا حدودی، به معرفی روشنفکری خام و مصرف کننده ی ایرانی بپردازد که الگویش ملی گرائی منشعب از نژادپرستیِ غربی است که در ایران به شکل برتری نژاد آریا ! نمود و گسترش پیدا کرد. با مطالعه ی این کتاب می توان تا حدودی دریافت که چرا ما هنوز تعریف مشخصی از بنیان << ملیتِ >> خود نداریم.