رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.

زندگینامه پیر معارف رشدیه: بنیان گذار فرهنگ نوین ایران

زندگینامه پیر معارف رشدیه: بنیان گذار فرهنگ نوین ایران
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 55 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 55 رای
حسن رُشدیه از پیشقدمان نهضت فرهنگی ایران در سده قبل بود. وی نخستین مؤسس مدارس جدید در تبریز و دومین مدرسه در تهران (بعد از دارالفنون) بود، او را پدر فرهنگ جدید ایران نامیده‌اند. وی در سال های جنبش مشروطه، در میان اعضای انجمن باغ میکده قرارداشت.
حاجی میرزا حسن رشدیه با توصیه و مشورت پدرش که از روحانیان بود تصمیم گرفت که به جای رفتن به نجف و خواندن درس طلبگی روانه استانبول و مصر و بیروت گردد و آموزگاری نوین را یاد بگیرد. او به بیروت رفت و در آن جا سبک نوین آموزش الفبا و دروس جدید مانند حساب و هندسه و تاریخ و جغرافیا را آموخت. سپس در تفلیس مشغول به کار شد.
هنگام بازگشت ناصرالدین شاه از سفر فرنگ، رشدیه طرح‌های آموزشی خود را ارائه کرد و شاه او را مأمور کرد که به ایران آمده و همین سبک را در شهرهای ایران راه‌اندازی کند اما سپس از این تصمیم پشیمان شد و راه‌اندازی مدارس جدید را به وقتی دیگر موکول کرد.

[center]
یاد بعضی نفرات، روشنم می‌دارد
اعتصام، یوسف
حسن رشدیه
قوتم می‌بخشد
راه می‌اندازد، و اجاق کهن سرد سرایم
گرم می‌آید از گرمی عالی دمشان
یاد بعضی نفرات
رزق روحم شده‌است. وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتم می‌بخشد. روشنم می‌دارد...
نیما یوشیج[/center]
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
5IVE_6IX
5IVE_6IX
1394/04/21

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زندگینامه پیر معارف رشدیه: بنیان گذار فرهنگ نوین ایران

تعداد دیدگاه‌ها:
3

عصر ایران؛ محسن ظهوری- آجر به آجر این ساختمان دُرّ و گُهر است. برابر با هزاران هزاران طلای ناب از هر دوره‌ای در تاریخ ایران. اینجا مدرسه رشدیه است؛ جایی که آموزش نوین را در ایران شکل داد. داستان این مدرسه و آغاز آموزش نوین در ایران را در این قسمت از «ایران به روایت آثار» ببینید.
میرزاحسن تبریزی آموزش نوین را آغاز کرد؛ معروف به رشدیه. به خون دل و زخم تن و آوارگی. به هزار بدبختی و سرسختی. داستان او غم‌انگیز اما امیدوارکننده است.
حسن رشدیه، اینجا به خاک سپرده شد؛ در قبرستان نوی شهر قم در ۹۳ سالگی. پس از سال‌ها تلاش برای ایجاد آموزش نوین در ایران.
او زاده تبریز بود؛ در ۱۳ تیرماه ۱۲۳۰ خورشیدی. در کودکی به مکتب‌خانه‌‌ای در همین شهر رفت و خواندن و نوشتن آموخت. در مکتب‌خانه‌ای که به شیوه قدیم درس می‌دادند؛ ابتدا خواندن و نوشتن الفبا و آموزش قرآن، و در مراحل بعدی روخوانی گلستان سعدی و برخی کتب قدیمی.
حسن تبریزی اما بیشتر می‌خواست، پس به بیروت رفت و طرز جدید تعلیمات را آموخت. سپس به ایروان رفت و مدرسه‌ای برای ایرانیان مقیم آن‌جا دایر کرد. از مدارس روسی هم دیدن کرد و چگونگی شیوه مدیریت و نظام تعلیم را بهتر شناخت.
همان کاری که سال‌ها قبلش امیرکبیر کرده بود. وقتی قبل از صدارت به روسیه رفته و مدارس آن‌جا را دیده بود. امیرکبیر با همان ایده‌ بعدها تأسیس دارالفنون را در تهران آغاز کرد که نخستین مدرسه نوین درس‌آموزی در ایران شد. البته این مدرسه برای کودکان نبود و مردم عادی هم نمی‌توانستند واردش شوند.
اما میرزاحسن اندیشه تازه‌ای در سر داشت. او می‌خواست آموزش همگانی را برای تمام کودکان شروع کند. پس وقتی تابستان ۱۲۶۸ خورشیدی ناصرالدین‌شاه را در ایروان دید، فرصت را مغتنم شمرد. شاه ایران که از آخرین سفر فرنگش برمی‌گشت، شیفته کار میرزاحسن شد و از او خواست به تهران بیاد تا آموزش همگانی را به این شیوه آغاز کند. اما بین راه پشیمان شد و او را در نخجوان محبوس کردند تا شاه به تهران برسد و بعد رهایش کنند. گرچه دیگر کار از کار گذشته بود.
میرزاحسن بعد از آزادی به تبریز آمد و اولین مدرسه را برای کودکان با شیوه آموزشی جدید آغاز کرد؛ اما علمای شهر شیوه قدیم را درست می‌دانستند و با اعتراض آن‌ها مدرسه ویران شد. میرزاحسن هفت بار دیگر در تبریز دبستان احداث کرد و هربار خرابش کردند و او هم هربار به مشهد می‌گریخت تا اوضاع آرام شود و بعد بتواند بازگردد. یک‌بار هم در مشهد همین تلاش را کرد که نشد. مدرسه‌اش را خراب کردند و خودش را مجروح.
روزگار بر وفق مراد نبود تا زمانی که امین‌الدوله در سال ۱۲۷۴ والی آذربایجان شد. پس میرزاحسن را که از دست متعصبان به قفقاز گریخته بود، با تلگراف به تبریز خواست تا کار تدریس را آغاز کند.
میرزاحسن تبریزی مدارسش را رشدیه می‌نامید؛ نامی که در استانبول روی مدارس جدید گذاشته بودند. به همین دلیل هم خود او به میرزاحسن رشدیه معروف شد. از میان مدارسی که ایجاد کرد، هیچ‌کدام برجا نمانده و تنها یادگاری او ساختمانی در خی‍اب‍ان ارتش جنوب‍ی تبریز است. بنایی که در نخستین دهه قرن چهاردهم خورشیدی توسط شخصی به‌نام مساوات ساخته شده و معماری‌اش متعلق به پهلوی اول یعنی دوره رضاشاه است. این مدرسه به‌نام رشدیه و با روش تدریس او ساخته شد؛ قدیمی‌ترین یادگاری ما از کوششی که میرزاحسن در ایران آغاز کرد و حالا مقر سازمان میراث‌فرهنگی استان آذربایجان‌شرقی است. ساختمانی در دو طبقه، آجری و ساده با پنجره‌های چوبی که نه در ارتفاع بلکه در عرض پیش رفته. بنایی که مخصوص مدرسه ساخته شده با اتاق‌هایی که کلاس درس بودند.
روزگاری درون این ساختمان غوغای کودکان بود و آموختن درس و مشق جریان داشت. میراث میرزاحسن رشدیه این‌جا پروبال گرفت، راهی که او به سختی ادامه داد.
میرزاحسن رشدیه با کمک امین‌الدوله آموزش را در تبریز آغاز کرد، ولی با مرگ ناصرالدین‌شاه و نشستن میرزامظفرالدین‌ بر تخت شاهی، امین‌الدوله هم به تهران رفت تا صدراعظم شود. او میرزاحسن را هم به تهران خواست. دبستان او در تهران خیلی زود رونق گرفت و گفته‌اند در عرض چند روز ۲۰۰ شاگرد داشت.
رشدیه کار خود را سریع پیش برد و انجمن معارف را برای فراگیری شیوه‌های نوین آموزش و احداث مدارس مختلف در ایران بنیان گذاشت. اما با عزل امین‌الدوله از صدارت و جانشینی امین‌السلطان اتابک که با این شیوه آموزشی میانه‌ای نداشت، کار مدرسه گره خورد. رشدیه که حمایت آقاشیخ‌هادی نجم‌آبادی را پشت‌سر خود داشت توانست مدرسه‌اش را از تعطیلی نجات دهد اما چند سال بعد و در زمان صدارت عین‌الدوله، دیگر کاری از او برنیامد. رشدیه مشروطه‌خواه بود و عین‌الدوله از مخالفان سرسخت مشروطه. پس به او اتهام بابی‌گری زدند و به کلات تبعیدش کردند.
با جانشینی میرزانصرالله مشیرالدوله به جای عین‌الدوله، رشدیه هم به تهران آمد و مدرسه‌ای جدید تاسیس کرد. او در رشت و انزلی و اردبیل هم مدارسی بازگشایی کرد و شیوه تدریسش دیگر همه‌گیر شده بود. سال ۱۲۸۸ مجلس مشروطه اولین قانون آموزش مدارس ابتدایی و مدارس سه ساله متوسطه را به تصویب رساند و شیوه تدریس رشدیه وارد نظام آموزشی کشور شد.
در این چند سال او سختی‌های زیادی کشیده بود. متعصبان تکفیرش کرده بودند و او را نجس می‌خواندند. می‌گفتند از پروتستان‌ها پول گرفته تا کودکان را از دین بیرون کند. شیخ فضل‌الله نوری شیوه جدید آموزشی او را خلاف شرع می‌دانست: «آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟»
چرا؟ مگر او چه درس می‌داد؟
مهم‌ترین کار رشدیه ایجاد الفبای صوتی برای آموزش بود نه یاد دادن شکل کلمات. وگرنه به قول خودش مدرسه‌های جدید به‌هرحال ساخته می‌شدند. نمونه‌اش مدرسه شوکتیه در بیرجند که به همت محمدابراهیم‌خان شوکت‌الملک در همان زمان‌ها تاسیس شده بود. اما میرزاحسن رشدیه نحوه خواندن الفبا را تغییر داد و از روخوانی متون، به شیوه‌ای رسید که امروز هم آن را در مدارس می‌آموزند.
او آموختن زبان مادری را مهم می‌دانست، پس در تبریز الفبا را به زبان ترکی و فارسی همزمان درس می‌داد. تدریس زبان عربی، قرائت قرآن، تاریخ، ریاضی، جغرافیا از روی نقشه و رسم و نقاشی هم در دستور کلاس‌هایش بود و برای کودکان درس ورزش بدنی هم می‌گذاشت. برای دوره‌های بعد از دبستان فقه و شعر و نثر و نحو و نقشه‌کشی و آموزش زبان‌های فرانسه و روسی را هم در برنامه گذاشته بود.
رشدیه چوب و فلک را از مدارسش برداشت و به‌جای تنبیه، تشویق را جایگزین کرد. در مدارس او کودکان نور چشمان خوانده می‌شدند و معتقد بود مدرسه باید جایی امن و آرام برای کودکان باشد.
امروز ایرانیان مدیون زحمات او هستند. کسی که تلاش کرد آموزش همگانی به شیوه‌ای درست و زیر نظر معلمان انجام شود تا سطح سواد جامعه بالا برود. کسی که تا آخر عمر، همچنان مدرسه می‌ساخت و درس می‌داد.
او ۲۱ آذرماه ۱۳۲۳ در قم بر اثر تصادف با خودوی متفقین درگذشت و همان‌جا دفن شد. خودش می‌گفت یقین دارم که که از هر آجر این مدرسه، خودْ مدرسه دیگری بنا خواهد شد. و همین هم شد.
میرزا حسن رشدیه، بنیانگزار مدارس نوین در ایران
اگر بخواهیم ده شخصیت تأثیرگذار و سرنوشت‌‌ساز را در تاریخ معاصر ایران نام ببریم، بی‌گمان یکی از آنان میرزا حسن رشدیه است. در سیزدهم تیر 1230خورشیدی در تبریز به دنیا آمد و در 18یا 21 یا 29 آذرماه ۱۳۲۳ در 93 سالگی در قم درگذشت. در جوانی، به تشویق پدر، از رفتن به نجف منصرف شد و کشورهای عثمانی را برای تحصیل علوم برگزید. دو سال نیز در مدرسۀ فرانسوی‌زبان بیروت تحصیل کرد. در همین کشورها با شیوه‌های نو در سوادآموزی آشنا شد. تعلیم ساختارمند الفبا را در یکی از مدارس ایروان آغاز کرد. ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر اروپا، در ایروان با رشدیه دیدار کرد و از او خواست که به ایران بیاید و نخستین مدرسۀ ایرانی را راه‌اندازی کند؛ اما هنوز از ایروان بیرون نیامده بود که از پیشنهاد خود پشیمان شد. گویا همراهان شاه به او گفته بودند که این مدارس، جوانان را متجدد و یاغی می‌کند. رشدیه ناامید نشد. از ایروان به تبریز آمد و در آنجا با سرمایۀ شخصی و میراث پدری، نخستین مدرسه را در سال 1266 خورشیدی بنیان گذاشت. مکتب‌داران تبریز، این رقیب تازه‌نفس را برنتافتند و مردم را علیه او تحریک کردند. میرزا حسن، به رغم‌ آنکه دروس طلبگی نیز خوانده بود و در کسوت روحانی بود، در تبریز متهم به بابی‌گری و فرنگ‌مآبی شد. چندین بار مدرسۀ او را غارت کردند. ناگزیر از تبریز به تهران آمد و در آنجا نیز مدرسه‌ای به نام «رشدیه» ساخت و نخستین کتاب درسی مدارس را نوشت. او معتقد بود فرزندان ایران، افزون بر قرآن و گلستان سعدی و مختارنامه، باید کتاب‌های علمی هم بخوانند. رشدیه، سوادآموزی را در ایران متحول کرد؛ بر تنوع کتاب‌های درسی افزود؛ میز و تخته‌سیاه به کلاس‌های درس آورد؛ آموزش الفبا را به شکلی نو، جایگزین «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» کرد. پیش از او، تحصیل دانش، ویژۀ نخبگان و طبقۀ مرفه جامعه بود. رشدیه سوادآموزی را چنان آسان و ارزان کرد که دیگر هیچ کس بهانه‌‌ای برای فرار از سوادآموزی نداشته باشد. حمایت از تأسیس مدارس دخترانه، انتشار روزنامه و شب‌نامه علیه استبداد و نیز اختراع الفبای صوتی، از دیگر کوشش‌های او در تهران بود. همچنین در سال‌های پایانی عمر، آموزش الفبای نابینایان را آغاز کرد؛ اما فقر شدید، مانع پیشرفت او در ساختن مدرسه‌ای برای نابینایان شد.
بیشترین مخالفت‌ها با مدارس رشدیه، به دلیل مشروطه‌خواهی او و تنوع مواد و کتب درسی در این مدارس بود. ناظم الاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» می‌گوید: «شیخ فضل الله نوری در مجلسی به من گفت: ای ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم می‌دهم آیا مدارس جدید خلاف شرع نیست؟ آیا ورود به این مدارس مصادف اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟ مدارس را افتتاح کردید، آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟» (ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، نشر آگاه بخش اول، ص322)
رشدیه، 27 جلد کتاب درسی برای سوادآموزان فارسی‌زبان نوشت. چندین مدرسه در تبریز و تهران و شهرهای دیگر بنیان نهاد که بیشتر آنها را در همان زمان تعطیل یا ویران کردند. پیش از او نیز کسانی بودند که در این راه قدم برداشتند؛ اما هیچ‌یک پشتکار و نستوهی او را نداشت. سرانجام نیز به قم تبعید شد و در 93 سالگی در نهایت فقر و عسرت درگذشت. قبر او اکنون در یکی در قبرستان‌های قم است؛ اما هیچ نشانی بر سر قبر او نیست که یافتن آن آسان باشد. اکنون در ایران، هیچ خیابانی، هیچ کوچه‌ای، هیچ دانشگاهی، هیچ روزی و حتی هیچ مدرسه‌ای به نام او نیست.
یکی از دخترانش، به نام شهناز رشدیه(معروف به شهناز آزاد)، از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود. شهناز با راه‌اندازی مجلۀ «نامه بانوان» که همۀ نویسندگان آن زن بودند، جنبش مطالبات زنان را در ایران پایه‌گذاری کرد. عنوان «نخستین مدیر زن مدرسه در قم» نیز نصیب یکی دیگر از دختران او شد.
چهار سال پس از فوت مظلومانۀ رشدیه، نیما یوشیج دردنامه‌ای در رثای او و هم‌گامانش سرود:
یاد بعضی نفرات
روشنَم می‌دارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه.
قوّتم می‌بخشد
ره می‌اندازد
و اجاقِ کهنِ سردِ سَرایم
گرم می‌آید از گرمی عالی‌دَمِشان.
نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرئتم می‌بخشد
روشنم می دارد.
میرزا حسن رشدیه بنیانگذار اصلی مدارس جدید است.او برای اولین بار به جای مکتبخانه٬، کلاسی برای درس ساخت٬ تخته سیاه و نیمکتی ترتیب داد و آموختن درس را از الفبا آغاز نمود و تلاش کرد به جای کتابهای ادبی که در مکتبخانه ها تدریس میشد٬کتابهای علمی را نیز وارد برنامه درسی نماید. صد البته در چنین راهی صدمات بسیاری را از سوی جامعه ی بی سواد آن زمان دید.او را متهم کردند که بابی است و قصد دارد تا بچه های مردم را بی دین کند. رشدیه ولی بیدی نبود که بدین بادها بلرزد.او سالها در قفقاز و آذربایجان ایران و تهران مدرسه ساخت. گرچه بسیاری از این مدارس به همان بهانه های پیشین ویران شدند ولی او از پای ننشست.نقل است در یکی از این حملات به مدرسه ی او٬ پای او را شکستند و چند روز بعد که او با همان پای شکسته عازم مدرسه اش شده بود٬ همان حمله کنندگان را دید که این بار آویزان در و دیوار مدرسه اش شده بودند و ویرانش میکردند. آجرهای دیوار مدرسه اش را میکندند و به سوی او پرتاب میکردند.و او تنها لبخندی زد و گفت: آجرها را بکنیند ولی بدانید روزی در این مملکت به تعداد همین آجرها مدرسه ایجاد خواهد شد.
رشدیه کتابهایی نیز تالیف کرده از جمله کتاب«تمثیلات لقمان»و«وطن دیلی» که هر دو به ترکی است.
زندگینامه پیر معارف رشدیه: بنیان گذار فرهنگ نوین ایران
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک