رسته‌ها

پاسارگاد: قدیمیترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران

پاسارگاد: قدیمیترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 77 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 77 رای
علی سامی نویسنده، محقق و استاد دانشگاه، باستان‌شناس و رئیس مؤسسه باستان‌شناسی تخت جمشید بود. مرمت آرامگاه کورش بزرگ در سال ۱۳۵۰ ش به سرپرستی وی انجام شد. وی فرزند آقابزرگ از شاعران و نقاشان کازرونی است.
وی بیش از سی جلد کتاب نوشت که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:
آثار تاریخی جلگه مرودشت
پارس در عهد باستان

پاسارگاد یا قدیمی‌ترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران (۱۳۳۰، این کتاب بعدها در سال ۱۳۷۵ تحت نام پاسارگاد، پایتخت و آرامگاه کورش هخامنشی «ذوالقرنین» از سوی بنیاد فارس‌شناسی به چاپ رسیده) که در این کتاب یافته‌های باستان‌شناسی درباره پاسارگاد را شرح داده‌است.

تمدن هخامنشی (۳ جلد)
تمدن ساسانی (۲ جلد)
شیراز شهر جاویدان
نقش ایران در فرهنگ اسلامی
مقام دانش در ایران باستان
روزها و یادها
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
283
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1394/03/17

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی پاسارگاد: قدیمیترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران

تعداد دیدگاه‌ها:
14
استاد بهرام چوبینه علت نامگذاری مکانهای تاریخی مثل ارامگاه کوروش و آتشکده آذربایجان با اسامی مثل قبر مادر سلیمان و تخت سلیمان را برای جلوگیری از تخریب این آثار توسط اعراب در صدر اسلام میداند البته به قول معروف خدا آگاه است نه ما
[quote='vforw']
بنظرم بهتره از اوستا روایتی برندارید. چون در اوستا این شاهان واقعا وجودشان از بقیه مستقل بود.
من به شخصه شباهتی بین فریدون اوستا و کوی هوسره با کوروش هخامنشی نمیبینم.
[/quote]
چه دلیلی دارد که از اوستا روایتی برنداریم، وقتی این همه ایران شناس سرشناس چنین کردند و با روایات ملی همسانی دادند؟ باید این شاهان را به تاریخ کشاند یا نه؟ اوستا پس از نابود شدن از سوی اسکندر، دوباره از سوی مغ ها گردآوری شد. این اوستا، آن اوستایی نیست که بر زرتشت (ع) آمد، بلکه نوشته ی خود مغان است که تاریخ همین سرزمین و باورهای دیگر برادران آریایی خود را وارد آن کردند.
پسران لهراسب، یعنی گشتاسپ (ویشتاسپ مادی) و زریر (زرتشت) را چه کنیم؟ لهراسب نه کوروش، بلکه همان سپیتمه پدر ویشتاسپ مادی و سپیتاک زرتشت، و داماد و ولیعهد آستیاگ بوده است. خود این سپیتمه در نام های دیگری مانند وجه مثبت جمشید، گودرز، هوم عابد، پوروشسپ و... مستتر است. ولی در زمان های سپسین تر، اینها افراد جداگانه ای پنداشته شده اند. در اساطیر ایران از این در آمیختگی ها فراوان هست و مایه سردرگمی بسیاری شده است. سرگذشت کی خسرو با هوخشثره می خواند، هرودوت نیز کیآخسار (کی آخسارو) را از روی ریخت ایرانی اش برداشته است.
برای اثبات همسانی های میان فریدون با کوروش، و کی خسرو با هوخشثره، در روایات ملی و تاریخی به اندازه کافی مدرک هست.
اگر درست یادم باشد، برای شما پیام بلندی مبنی بر همسانی میان مادها و کیانیان فرستاده بودم. اگر جایی برای شما مبهم بود، در خدمتم.
روایات اسلامی هم یک وجه را درست گفته اند، که راستآمد همان "تیکه ظرف شکسته" است. از آن جایی که توس و گستهم نوذری سرداران کیخسرو کیانی مطابق کوروش دوم (نیای کوروش سوم بزرگ) و آریارمن هخامنشی سرداران و خواهر زادگان کیاخسار مادی (کیخسرو کیانی) هستند و منوچهر/نوذر اساطیری با چیش پیش دوم هخامنشی مطابقت دارند؛ سردار بودن کوروش برای لهراسب، درست است. زیرا در زمان گرفتن و کشتن افراسیاب (= مادیای سکایی، داماد آشوریان) از سوی توس (کوروش دوم) و گستهم (آریارمنه)، هوم عابد اوستا یعنی لهراسب (سپیتمه که نقشی مهمی در گرفتن مادیای سکایی داشت) نقش مهمی در این نبرد داشت. از این رو، توس نوذری که کوروش دوم باشد، مطابق فریدون نیز می تواند باشد. زیرا کوروش دوم و سوم در فریدون مستتر هستند، اما بیشتر به همان کوروش سوم نامور به بزرگ اشاره دارد و سرگذشت این دو باهم می خواند.
جانشینی کوروش در بخت نصر هم مشکلی ندارد. برپایه شاهنامه، فریدون به میان ‌رودان و حتی بیت ‌المقدس می رود.
[quote='mt1397']نقل قول
درود.
لیس کمثله شیء
حدیث حجیت ندارد. یکی از روات این حدیث محمد بن خالد است که ضعیف است. نجاشی و شیخ طوسی و غضائری گفته اند که از ضعفاء و مجروحین بسیار نقل می کند و به احادیث مرسل و کتب نامعتبر باور کرده و از آوردن احادیث غُلات و زنادقه واهمه ای نداشته و به اینکه حدیث را از چه کسی می گیرد، توجهی ندارد. این گفته از روی تورات برداشته شده است و آن را به یکی از امامان شیعه نسبت دادند. شادروان استاد بهبودی او را رد کرده. (معرفة الحدیث، برگ 109). این فرد به قرآن هم تهمت زده بود، چگونه است که برخی از مسلمان ها سخن او را می پذیرند؟ أبی أیوب الخزاز هم یکی از روات همین حدیث است که ایشان هم حال خوبی ندارد.[/quote]
از راهنمایی فاضلانه شما ممنونم. در مورد اصالت احادیث اطلاعات شما ارزشمند است. هر چند مستقل از اصالت و صحت و سقم این حدیث, استدلال مطرح شده این بود که چند گونگی نژاد های آدمی و اینکه همه این نژادها نوع بشر را متجلی می کنند , چون گلهای مختلف و بو های مختلف و از این دست.
[quote='mt1397']
یعنی دو سخن آورده، ولی گویا همان بخش دوم درست تر و منطقی تر است. در هر حال، زنی را در آنجا به خاک سپردند که این مسئله پیش آمده بود. اما این باور در میان مردم آن زمان بوده که این تخت نمی تواند کار دست بشر باشد، آن را به سلیمان نبی نسبت دادن که در اسرائیلیات جن و پری در زیر فرمان او بودند. بنابراین، تخت جمشید را همان تخت سلیمان دانستند. اما سلیمان نه جمشید، بلکه همان کوروش هخامنشی (= فریدون) منظور است.[/quote]
درود
بنظرم بهتره از اوستا روایتی برندارید. چون در اوستا این شاهان واقعا وجودشان از بقیه مستقل بود.
حدس من این است که بعدها، ساسانیان روایت هخامنشیان را با این شاهان آمیختند تا به اینها تقدس بخشند.
من به شخصه شباهتی بین فریدون اوستا و کوی هوسره با کوروش هخامنشی نمیبینم. چون این آمیختگی های بعد از اوستا انجام شده است بنظرم. خوب است به قطعیت هم نگیم کوروش قطعا فریدون یا قطعا کیخسرو یا لهراسپ هست. بنظرم هرسه اینها میتوانند کوروش باشند. اصولا اسطوره به ظرفی شکسته میماند که تیکه هایش همه جا پخش شده است و در قالب هر یکی رفته. بنظرم لهراسب درست تره. چون روایات اسلامی، کوروش را سردار لهراسب و جانشین بخت النصر دانسته اند.
من فکر کنم دلیل اینکه گفتن این توسط سلیمان درست شده، شاید برای تخت جمشید صدق کنه، اما برای آرامگاه کوروش فکر نکنم. ما دو سه نمونه دیگر از همین معماری را داریم ولی داستان خاصی درباره آن نساخته اند
به هرحال الله اعلم
[quote='Khwanirath']
شباهتی می توان با لهراسپ پیدا نمود؟ و اینکه اطلاق نام مقدس بر آرامگاه، به سپندینگی لهراسپ مرتبط باشد؟[/quote]
گمان نمی کنم پیوندی میان ایشان باشد. در زمان شاهنشاهی هخامنشیان، آرامگاه کورش بزرگ برای شاهان هخامنشی از جایگاه والایی برخوردار بوده و به گونه ای سپندینگی داشته است. این سپندینگی تا تاریخ پس از اسلام نیز ادامه داشته و با پدید آمدن این باور که این تخت سلیمان است، و این که همسانی هایی میان این دو از سوی نویسندگان یهود و ایرانی نوشته شده بود، در پذیرش این باور بیش از پیش دل استوار شدند. کورو در بلوچی به معنی رود کوهستانی باقی مانده است و نام کوروش به معنی مرد سیلاب وش درک می شده است (سیلاب جهانگیر خواب آستیاگ). سلیمان مرد صلح می تواند لقبی بر کوروش باشد که بدان مشهور بوده است.
با توجه به بند 61 آبان یشت، فریدون (= کوروش هخامنشی) کشتیران خود، پائورو، را به ریخت کرکسی در می آورد. در نسک "توویت" یهودیان، روایت شده که سلیمان سوار بر کرسی ای است که کرکس ها آن را به آسمان می برند. نویسندۀ یهود، این داستان را از روی اوستا برداشته و آن را به سلیمان نسبت داده است. و با توجه به این نسک، یهودیان بازرگان به ایران رفت و آمد داشته اند. اینها می توانستند حماسه های ملی ایران را وارد نوشته های خودشان کنند.
پندار من از این جریان، این است که این بند از آبان یشت، به تغییر مسیر آب دجله و فرات به وسیله کوروش (ثرئتئونه) با بهره گیری از قایق ران ها، اشاره دارد. و تاویل دگردیسی آن قایقران به کرکس، می تواند بدین اشاره داشته باشد که آن قایقران ها، مردمان کوهستان کرکس بودند که در زمان لشگرکشی کورش به بابل، تغییر مسیر آب بر دوش اینان بوده است. گویا این روایت ها همچنان در یاد ایرانیان بوده و به طور شفاهی سینه به سینه به ایشان رسیده بود. البته مواردی دیگری هم می تواند باشد که به همین چکیده بسنده می کنم.
[quote='vforw']
فکر نکنم واقعا اطلاق نام سلیمان، به سلیمان نبی ارتباطی داشته باشد. فرصت شیرازی مینویسد...[/quote]
درود.
البته که ندارد..
در همین برگ، یک سخن کوتاه پیش از این سخن هست که از این قرار است:
«یکی از مورخین می گوید چون برخی جمشید را سلیمان می دانند شاید مادرش در اینجا مدفون باشد لهذا بدین اسم خوانده شده اما...»
یعنی دو سخن آورده، ولی گویا همان بخش دوم درست تر و منطقی تر است. در هر حال، زنی را در آنجا به خاک سپردند که این مسئله پیش آمده بود. اما این باور در میان مردم آن زمان بوده که این تخت نمی تواند کار دست بشر باشد، آن را به سلیمان نبی نسبت دادن که در اسرائیلیات جن و پری در زیر فرمان او بودند. بنابراین، تخت جمشید را همان تخت سلیمان دانستند. اما سلیمان نه جمشید، بلکه همان کوروش هخامنشی (= فریدون) منظور است.
[quote='pirmardan']به عنوان مثال خداوند فرموده اند "آدمی بر صورت خدا آفریده شده" .[/quote]
درود.
لیس کمثله شیء
حدیث حجیت ندارد. یکی از روات این حدیث محمد بن خالد است که ضعیف است. نجاشی و شیخ طوسی و غضائری گفته اند که از ضعفاء و مجروحین بسیار نقل می کند و به احادیث مرسل و کتب نامعتبر باور کرده و از آوردن احادیث غُلات و زنادقه واهمه ای نداشته و به اینکه حدیث را از چه کسی می گیرد، توجهی ندارد. این گفته از روی تورات برداشته شده است و آن را به یکی از امامان شیعه نسبت دادند. شادروان استاد بهبودی او را رد کرده. (معرفة الحدیث، برگ 109). این فرد به قرآن هم تهمت زده بود، چگونه است که برخی از مسلمان ها سخن او را می پذیرند؟ أبی أیوب الخزاز هم یکی از روات همین حدیث است که ایشان هم حال خوبی ندارد.
[quote='vforw']نقل قول از pirmardan:در بین اندیشمندان مسلمان تفسیر انطباق ذو القرنین بر بزرگان تاریخ باستان مورد اختلاف بسیار بوده است. حکیمی معاصر از جهت ریشه لغوی و تاریخی این موارد را بررسی کرده است و می فرماید که رب النوع این شخصیت می تواند در ازمنه مختلف و در مکان های مختلف بر شخصیت های تاریخی گوناگونی اعمال شود بدون اینکه تعارضی در این باب وجود داشته باشد. به نظر من این دیدگاه ارزش خود را دارد به این معنی که کورش کبیر, حضرت سلیمان و برخی دیگر همگی می توانند بروز رب النوع واحدی باشند که به صورت های گوناگون به عالم تجلی در آمده است, والله اعلم بالصواب.
فکر نکنم چندان درست باشه. چون یاد تناسخ را تداعی میکند و قرآن با تناسخ بسیار مخالف است. نظیرچنین ادعایی که آن حکیم کرده در هیچ جای تاریخ پیامبران نیز دیده نشده است[/quote]
پیشنهاد این اندیشمند به هیچ وجه در راستای تناسخ نبوده است. اینکه یه رب النوع تجلیات مختلفی داشته باشد در حیطه های دیگر عالم تجلی مثال بسیاری دارد. به عنوان مثال خداوند فرموده اند "آدمی بر صورت خدا آفریده شده" . حال این رب النوع امکان آدمیزاد به صورت چند نژاد مختلف بروز می یابد, سفید, سیاه و غیره.. . یا رب النوع بوی خوش در عالم بروز به صورت بوهای گوناگون از قبیل عنبر و مشک و یاس و گل محمدی متجلی می شود. در حیطه طعم نیز گوناگونی طعم خوش نشانه بروز رب النوع این امکان به گونه های بسیار است. به هر حال هم چنانکه در نگاشته پیشین ذکر شد: الله اعلم بالصواب. من تنها نظری دیگر را عنوان کردم شاید برخی ان را در این معمای پیچیده وارد بدانند و لیکن قطعا شما نظری صائب دارید و از راهنمایی شما ممنونم.
[quote='pirmardan']در بین اندیشمندان مسلمان تفسیر انطباق ذو القرنین بر بزرگان تاریخ باستان مورد اختلاف بسیار بوده است. حکیمی معاصر از جهت ریشه لغوی و تاریخی این موارد را بررسی کرده است و می فرماید که رب النوع این شخصیت می تواند در ازمنه مختلف و در مکان های مختلف بر شخصیت های تاریخی گوناگونی اعمال شود بدون اینکه تعارضی در این باب وجود داشته باشد. به نظر من این دیدگاه ارزش خود را دارد به این معنی که کورش کبیر, حضرت سلیمان و برخی دیگر همگی می توانند بروز رب النوع واحدی باشند که به صورت های گوناگون به عالم تجلی در آمده است, والله اعلم بالصواب.[/quote]
فکر نکنم چندان درست باشه. چون یاد تناسخ را تداعی میکند و قرآن با تناسخ بسیار مخالف است. نظیرچنین ادعایی که آن حکیم کرده در هیچ جای تاریخ پیامبران نیز دیده نشده است
در بین اندیشمندان مسلمان تفسیر انطباق ذو القرنین بر بزرگان تاریخ باستان مورد اختلاف بسیار بوده است. حکیمی معاصر از جهت ریشه لغوی و تاریخی این موارد را بررسی کرده است و می فرماید که رب النوع این شخصیت می تواند در ازمنه مختلف و در مکان های مختلف بر شخصیت های تاریخی گوناگونی اعمال شود بدون اینکه تعارضی در این باب وجود داشته باشد. به نظر من این دیدگاه ارزش خود را دارد به این معنی که کورش کبیر, حضرت سلیمان و برخی دیگر همگی می توانند بروز رب النوع واحدی باشند که به صورت های گوناگون به عالم تجلی در آمده است, والله اعلم بالصواب.
[quote='Khwanirath']نقل قول از mt1397:درود.
جناب خونیرث گرامی،
ساخت مسجد مادر سلیمان به دستور اتابک سعد بن زنگی در زمان اتابکان در پیرامون آرامگاه کورش، کم کم این باور را شکل داده بود که این مزار مادر آن پیامبر است.
مدتی بود که بر این پندار می اندیشیدم که در این تاریخ، اگر نام سلیمان را به ریخت سیلاومان به چمار مزار یا مکان (مرد) سیلابی یا سیلاب مانند بگیریم، می تواند پیوندی با این دگردیسی داشته باشد. چمار سیلاومان اشاره ای است به رویای آستیاگ که در خواب دید از دخترش چندان آب برفت که سیلی شد.
درود بر شما
شباهتی می توان با لهراسپ پیدا نمود؟ و اینکه اطلاق نام مقدس بر آرامگاه، به سپندینگی لهراسپ مرتبط باشد؟[/quote]
فکر نکنم واقعا اطلاق نام سلیمان، به سلیمان نبی ارتباطی داشته باشد. فرصت شیرازی مینویسد: در یکی از تواریخ اروپا مرقوم است که سلیمان ابن ابی جعفر برادر هارون الرشید شهر پسارکیدی (پسامیر) را تیول داشته وقتی از جانب خلیفه به حکومت آنجا رفته مادرش که همراه او بوده در آن سرزمین درگذشته و به خاک مدفون آمد، از آن وقت معروف به مشهد مادر سلیمان گردید و به طول زمان گمان آمد سلیمان نبی است، پس مشهد ام نبی نیز گفتند، الله اعلم، و این بلوک از شهر های بزرگ ایران و و اولین بنایی است که نهاده شده (فرصت شیرازی آثار عجم: ص231). استروناخ نیز روایتی از یک سیاح خارجی به نام فون مادلسو روایت کرده: در پاسخ به پرسش‌های فون ماندلسوی جوان، پدران روحانی وابسته به فرقه کارملی ساکن شیراز آرامگاه را «مدفن مادر شاه سلیمان»، خلیفه چهاردهم معرفی می‌کنند و او این را «حقیقت محض» می‌داند (آستروناخ، 1379: ص15).
البته خلیفه چهاردهم، ه احتمالا امویست، نامش سلیمان نیست. ولی ما در بین امویان خلیفه ای به نام سلیمان بن عبدالمک داریم که 3سال حکومت کرد و شاید سفری به شیراز کرده است
[quote='mt1397']درود.
جناب خونیرث گرامی،
ساخت مسجد مادر سلیمان به دستور اتابک سعد بن زنگی در زمان اتابکان در پیرامون آرامگاه کورش، کم کم این باور را شکل داده بود که این مزار مادر آن پیامبر است.
مدتی بود که بر این پندار می اندیشیدم که در این تاریخ، اگر نام سلیمان را به ریخت سیلاومان به چمار مزار یا مکان (مرد) سیلابی یا سیلاب مانند بگیریم، می تواند پیوندی با این دگردیسی داشته باشد. چمار سیلاومان اشاره ای است به رویای آستیاگ که در خواب دید از دخترش چندان آب برفت که سیلی شد.[/quote]
درود بر شما
شباهتی می توان با لهراسپ پیدا نمود؟ و اینکه اطلاق نام مقدس بر آرامگاه، به سپندینگی لهراسپ مرتبط باشد؟
پاسارگاد: قدیمیترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک