رسته‌ها
دیو!... دیو!
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 654 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 654 رای
این کتاب شامل سه داستان "دیو!...دیو!"، "وبا" و "یکه و تنها" است.

بخشی از داستان دیو!...دیو!:
هوای گرم، گرد و خاک فراوان، ازدحام و هیاهوی بسیار، نمایش تنهای کثیف، بوی عرق عباهای زمخت و چرکین، ناله زنهای پارسی چشمهای اشگبار زنهای تازی، اینها نشانی بازار کوفه است در ۱۰۰۰ سال پیش بلکه بیشتر.
دستهای سیاه استخوانی، دانه های مروارید را آویزان نگاهداشته و چشمهای سرخ زهرآگینی که از میان موهای ژولیده سیاه خاک آلود نمایان است آنها را حریصانه برانداز می کند.
کافور را بجای نمک تلخ میفروشند و میخرند!
طلا را با نقره عوض می کنند!
مشک را از پشک تمیز نمیدهند!
جهان به کام کاسه لیسان است!!
چکه های خون در کوچه ها ریخته، خون گرمی که هنوز لخته نشده است. تکه قالی تیسفون میان جمعیت دست به دست می گردد. یک ایرانی می خواهد این تکه قالی را برباید، با کارد شکمش را پاره می کنند، از روی کشته او می گذرند، آن پاره قالی را به قیمت هزار دینار برای پادشاه حبشه می خرند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
73
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
teekany
teekany
1388/09/01

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیو!... دیو!

تعداد دیدگاه‌ها:
28
فکز مکی کردم کتاب چشمهایش آنقدر جذاب باشه! مخصوصا که نسل من با زمان زندگی ن.یسنده خیلی فاصله داره! اما فوق العاده بود. امیدوارم این داستان هم همینطوری باشه!
دريغ از ايران كه ويران شود كنام يه عده عرب آشغال شود
PDF
9 مگابایت
دیو!... دیو!
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک