دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
خیال حوصله بحر میپزد هیهات
چههاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج میزندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش
ما نگوییم بد ومیل به ناحق نکنیم/جامه ی کس سیه ودلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش وتوانگر به کم وبیش بد است/کار بدمصلحت آنست که مطلق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند/تکیه بهتر که براین بحر معلق نکنیم
گربدی گفت حسودی ورفیقی رنجید/گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او/ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
واقعا که چقدر همه ی ما به این غزل نیاز داریم!
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان حافظ
جام مــــینایی مـی ، ســــدّ ِ ره دلــــتنگیست
منــه از دســــت ، که ســیل غمـــت از جـا بــبرد
.
.
هرگه که یاد روى تو کردم جوان شدم
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
خیال حوصله بحر میپزد هیهات
چههاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج میزندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش
ای صبــــا ، ســوختگان بر ســر ره منتـظرند
.
دام تزویر مکن چون دگران قران را!
سایهٔ معشــــــوق اگر افتــــاد بر عاشق چه شد ؟
مـا بـه او محـــــتاج بــــــودیم ، او به ما مشــــــــتاق بود !
کـــمال دلبـــری و حســـن در نظـــربازیـــست
.
به شـــیوه ی نظـر از نــــــــادرانِ دوران بــــــاش
.
.
یک همدم با وفا ندیدم جز درد *** یک مونس نامزد ندارم جز غم
عیب درویش وتوانگر به کم وبیش بد است/کار بدمصلحت آنست که مطلق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند/تکیه بهتر که براین بحر معلق نکنیم
گربدی گفت حسودی ورفیقی رنجید/گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او/ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
واقعا که چقدر همه ی ما به این غزل نیاز داریم!
ای کـه بر مـــه کشی از عـنبر ســـارا چـــــوگان
مضــــــطرب حـال مگـــــردان مــن ســـــرگردان را !