رسته‌ها
تامل در مبانی دموکراسی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 38 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 38 رای
از مقدمه کتاب:
حرف نویسنده این کتاب این است که دموکراسی فردگرای غرب باید به دموکراسی جمع گرای تشریکی متحول گردد تا اصل سوم انقلاب فرانسه که برادری باشد، وجود خارجی پیدا کند. و اتفاقا از همین نقطه است که اندیشه نویسنده فرنگی - به عقیده مترجم - نمی تواند برای تعالی ملت ما کاربست و مصداقی داشته باشد. زیرا بخش بزرگی از فرهنگ ایران با رنگ غلیظ عرفانی اش، از لحاظ اجتماعی چیزی جر مفاهیم انسان دوستی و خدمت خلق و معاضدت و صله رحم نمی آموزد و لذا در این زمینه شاید ما نیازی به تعالیم دیگران نداشته باشیم.
آنچه بدان سخت نیازمندیم و فقدان آن علت العلل پس افتادگی مردم ما به نظر می رسد، عدم آگاهی مردم به فردیت و شخصیت و حقوق و تکالیف خود است که از مجموع آنها مفهوم سیاسی شهروند حاصل می شود و اگر بعد از مشروطیت جاانداختن نظام دموکراسی در این مملکت با این همه مشکلات مواجه شده، علتش این است که دموکراسی را بدون آدمهای دموکرات نمی توان به وجود آورد و کسانی می توانند دموکرات بشوند که معنای آزادی و قانون و حق و تکلیف را آموخته باشند، یعنی به مرتبه شهروندی رسیده باشند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
155
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1393/09/17
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تامل در مبانی دموکراسی

تعداد دیدگاه‌ها:
39
بر این اساس یکی از مسائلی که به جِد با آن رویاییم این است که در ایران شهرهای پرجمعیت متعددی پدید آمده ، بافت دودمانی جامعه ، شکسته ؛ شبکه¬های اقتصادی درهم تنیده و متعددی شکل گرفته ؛ ارتباط و پیوند رسته¬های شغلی ، مرزها را درنوردیده .... ؛ پس این جامعه به روش کهن و مرسوم در این دیار ( تقسیم سرزمین میان اقوامی با سازمان درونی دودمانی ؛ حکومتی قومی ـ قبیله¬ای متکی بر رزمیان مستقر در دژـ روستاها یا جنگجویان عشیره و ایل دشت¬نورد و کوه¬زی ، و یا یگان¬های مستقر در پادگان¬ها و قمه¬کشان و تیغ به دستان سر گذر ) قابل اداره نیست . در واقع نـظام کهن در برابر الزامات اداره¬ی جامـعه¬ی پیـشرفته ایستادگی می¬کند و با بازتولید فرهنگ سیاسی ضد آگاهان و دشمن پرسش و شعور ( ضد « انتلکتوئل : هوشمندان و نخبگان اندیشمند » چون نویسندگان و هنرمندان ) ، ضد توده¬ی کارکن ، ضد مشارکت مدنی ، ضد نوآوری ، ضد اخلاق همزیستی مسالمت¬آمیز ، ضد مدارا و نرم¬خویی و نرم¬گویی ، ضد تشکل داوطلبانه ، ضد هویت متکثر و چند پایه¬ی فردی و اجتماعی و .... ؛ راه گذر از نظام اداری چوپانی را مانع می¬شود ؛ نظامی که طبق آن مردم ، زمین¬اند و فرادستان ، آسمان ، و زمین باید هر چه از آسمان می¬بارد ، تاب آورد ؛ مملکت مال خسرو است ..... ؛ با این حال در ایران پس از مشروطه و به ویژه پس از انقلاب 57 با به قدرت رسیدن شبکه¬ی فرهنگی ـ مدنی حوزه و بازار و با شاخه¬های آموزش¬دیده¬ی مدرن آن ، تا حد زیادی این سنت سُست شده و با تصویب قانونی که بنا بر آن « ... خدا ... انسان‏ را بر سرنوشت‏ اجتماعی‏ خویش‏ حاکم‏ ساخته‏ است » ، و « ملت‏ این‏ حق‏ خداداد را از » طریق انتخاب اعضای شوراها ، نمایندگان مجلس قانون¬گذاری .... « اعمال‏ می‏ کند » ( اصل 56 قانون اساسی ) ؛ هم عملاً و هم قانوناً راه ساخت جانشین برتر نیز باز و هموار گردیده¬است .
از این منظر دمکراسی نیاز فوری و ضروری ایران امروز است زیرا مدیریت بهینه¬ی شهرهای پرجمعیت ، متراکم و درهم تنیده ، اداره¬ی کشوری با شبکه¬های سراسری برق و گاز و راه و سیستم آموزشی و ... ، بدون مـشارکت و هم¬کاری مردم ، بدون هم¬گرایی و تشکل داوطلبانه¬ی متـخصصان و هم¬شغلان ، بدون نظارت همگانی ، بدون تولید و نشر آزاد اخبار و آراء ، ... ناممکن است ؛ امروزه حتا یک آپارتمان را نمی شود بدون هم¬اندیشی و رضایت ساکنان آن اداره کرد .
4 ـ تحقق دمکراسی مدرج است ؛ روندی است با فراز و فرود و نقاط عطف . به عنوان نمونه ، انگلیس پایان قرن نوزده¬ی میلادی از انگلیس ابتدای آن قرن دمکراتیک¬تر بود زیرا در آغاز قرن کارگران حق رأی نداشتند اما در پایان قرن حق رأی داشتند ؛ با این حال انگلیس پایان قرن نوزده¬ی میلادی از انگلیس نیمه¬ی نخست قرن بیستم میلادی کم¬تر دمکراتیک بود چون در پایان قرن نوزده ، زنان حق رأی نداشتند و در قرن بیستم این حق را به دست آوردند . ( به گمانم سیستم گزینش پاپ از سوی کاردینال¬ها در نهاد فرهنگی ـ غیر دودمانی کلیسا ، که میراثی رومی ـ یونانی به شمار می¬رود ، الگویی پدیدآورد که گام به گام به دیگر سازمان¬ها به ویژه ساختار سیاسی انگلیسی¬زبانان تسری یافت و به رغم ایستادگی انسدادطلبان ، گسترش و استحکام دمکراسی در جهان را در پی آورد . )
از این دیدگاه برای تحقق دمکراسی لازم نیست صنعت و تجارت ، محور اقتصاد باشد ؛ شهرنشینان بیش از 50 درصد جمعیت را تشکیل دهند ؛ اکثریت مردم قادر به خواندن و نوشتن باشند ... ؛ زیرا حد اقل در سطح نخبگان و سران اداری و فرهنگی و اقتصادی ، رایزنی و تصمیم¬گیری و قانون¬گذاری جمعی ، نظارت جمعی بر رعایت قوانین ، عزل و نصب سران سازمان اداری و ... می¬تواند تحقق و به دیگر سطوح تسرّی یابد . بنا بر این در ایران عهد مشروطه ـ که نسبت به عهد ناصری ، دمکراتیک¬تر و در مقایسه با دهه¬ی سوم قرن جاری ، کم¬تر دمکراتیک بود ؛ ـ درجه¬ی بیش¬تری از دمکراسی می¬توانست تحقق و رشد یابد و طی آن دستاوردهای کانون¬های پیشرفته¬ی جهان ، درونی و نهادینه گردد ؛ نه این که دانشگاهی پدید آید که در حد انتقال دانش هم کارآمد نبوده و نتوانسته آثار برجسته¬ی رشته¬های گوناگون دانش را به فارسی برگرداند ، با نهاد فرهنگی سنتی دیالوگ نداشته ، کانون نقادی و نوآوری فکری نشده و با نهادهای اقتصادی ، پیوند هم¬افزا برقرار نکرده است ؛ سیستم آموزش عمومی¬¬ای ساخته شود که نتواند روش کسب دانش و توان طرح پرسش و کاربست آموخته¬ها در بستر زیست این¬جایی را بیاموزد ؛ صنعتی پایه¬گذاری شود که به رانت منابع طبیعی وابسته بماند ؛ کشاورزی¬ از تأمین خوراک جامعه عاجز باشد ؛ ..... و نخبگان زبان هم را نفهمند .

کسانی که به توجیه قلدری و زورگویی متعهدند ، می¬گویند : « دمکراسی برای ایران زود است ؛ 100 سال دیگر هم شرایط تحقق دمکراسی در ایران فراهم نمی شود ؛ ایرانی جماعت تابع زور است و تربیت دمکراتیک ندارد ؛ توده¬ی مردم صلاحیت تصمیم گیری در امور پیچیده¬ی سیاسی را ندارند و باید کار را به کاردانان و خبرگان سپرد ؛ در نظم دمکراتیک یک استاد دانشگاه با یک آدم بی¬سواد برابر است و نخبگان کم¬ترند ، پس کار به دست افراد بی¬لیاقت می¬افتد و شایستگان طرد و حذف می¬شوند ........ » ؛ اما به گفتن نظر اکتفاء نمی¬کنند و با تحقیر کُنج¬کاوی و نقادی ، با تبدیل تخصص به ابزار خفقان ، با ناسزا گفتن به اهالی فرهنگ و اساساً هر کسی که در موضع پرسش¬گری قرار گیرد .... ؛ می¬کوشند گام زدن در مسیر تحقق و تداوم دمکراسی را مانع شوند اما این خطابه¬ها و کنش ارتجاعی مؤثر می¬افتد از جمله به این علت که مخاطبان از مدرج بودن دمکراسی آگاه نیستند ؛ وگر نه با استناد به نمونه¬هایی چند ، از در مؤافقت با زورپسندان اندیشه-ستیز وارد نمی¬شدند و می¬پرسیدند : لوازم و موانع دمکراسی کدامند ؟ برای بسط و تعمیق دمکراسی چه می¬توان کرد؟ و اکنون چه کنیم ؟ زمان لازم برای تحقق نظام دمکراتیک را چگونه سنجیده و اندازه می¬گیرید ؟ آیا همه¬ی ایرانیان از جمله نویسندگان و بازاریان و وکیلان و استادان ، تابع زورند ؟ آیا معلم و بازاری و لات سرگذر و سرباز پیاده ، در برابر تحقیر و سرکوفت یکسان واکنش نشان می¬دهند ؟ آیا در واحد نظامی ، سرباز و افسر به یک اندازه تابع زورند ؟ آیا مقررات اداره¬ی کار¬آمد مدرسه و پادگان و بیمارستان و مجلس و دفتر نشریه می¬تواند یکسان باشد ؟ آیا در گستره¬ی اجتماعی ، توجیه بیش از تطمیع ، و پاداش بیش از تهدید ، کارایی ندارد ؟ آیا نظارت همگانی ، آزادی بیان و تشکل و مشارکت و رقابت دمکراتیک ، بستر مناسب تربیت نخبگان ، شناسایی کاردانان ، گزینش شایستگان و ارزیابی مسئولان نیست ؟ آیا در یک جامعه¬ی دمکراتیک ، سرآمدان فکری با پخش آزادتر آرای خود ، نافذتر و محترم¬تر نیستند ؟ ...................
به هر حال با توجه به مدرج بودن دمکراسی ، مسئله¬ی ما در ایران امروز ـ که از صد سال پیش دمکراتیک¬تر است ، ـ تحقق یا عدم تحقق دمکراسی نیست ؛ زمینه ها و لوازم تشدید و تقویت دمکراسی است .
5 ـ بر پایه درک پیشه¬ورانه و کارگاهی از « ساختن نظام دمکراتیک » ، ابتدا باید زمینه¬های اقتصادی یا طبقاتی یا لوازم فرهنگی یا نهادهای سیاسی ... دمکراسی را فراهم کرد ، بعد دست به کار ساخت شد . تفاوت و محل نزاع هم معمولاً آن جاست که سخنور و دست به قلم ، ایجاد زمینه¬های فکری و عاطفی را مقدم می¬داند ، فعال اقتصادی ، رشد و رفاه اقتصادی را ؛ جامعه¬شناس بر اهمیت نهادهای اجتماعی تأکید می¬کند ، فعال سیاسی بر ایجاد حزب ، نظامی بر تحقق امنیت ..... .
به عبارت دیگر ، از دیدگاه کسی که تقسیم کار را در حدّ تولیدِ خُردِ پیشه¬وری و استاد ـ شاگردی می¬بیند ؛ نمی¬توان هم به اقتصاد پرداخت ، هم به سیاست ، هم به فرهنگ ، هم به تن¬درستی مردم و هم به محیط زیست ؛ اما از دید آنان که با تقسیم کار بیشتر آشنایند ، هم¬زمان می¬توان در همه¬ی زمینه¬ها فعالیت کرد چون لازم نیست همه¬ی کار را یک گروه انجام دهد یا همه یک کار بکنند ؛ هر گروه یا مجموعه ، کار خود را می¬کند . آن¬چه لازم است « کارگردانی » و هماهنگ کردن فعالیت¬های متنوعِ مکملِ هم¬زمان در عرصه¬های گوناگون است . برای درک منظور ، می¬توان کارِ گروهی نواختن یک آهنگ در یک اُرکستر را در نظر آورد یا کار بازیگر ، دکوراتور ، گریمور ، آهنگ¬ساز و ... را در ساخت یک فیلم . همان¬گونه که کار یک صحنه¬آرا و اهمیت این کار در نگاه او ، کار بازیگر و برجستگی نقش او در نگاه خودش را نفی نمی¬کند ؛ کار پژوهشگری که موانع فکری تقویت دمکراسی نزد توده¬ی مردم یا نخبگان مؤثر را شناسایی و معرفی می کند ، نافی کار تشکیل دهندگان احزاب سیاسی یا سازندگان سندیکاهای اصناف یا برپا دارندگان انجمن¬های تخصصی ... نیست .
به طور مشخص در ایران کنونی ، با ایجاد واحدهای صنعتی با بهره وری بالا ، بسیاری از واحدهای صنعتی خُرد و کوچک ورشکست می شوند ، چنان که بِه¬سازی شبکه¬ی توزیع کالا ، مستلزم تغییر در بافت گسترده¬ی خُرده¬فروشی رسمی و غیررسمی و تغییر فضای شهری است . در واقع با توجه به درصد بالای واحدهای خُرد صنعتی و وزن اجتماعی بافت خُرده فروشی و نحوه¬ی چیـنـِش اینان در فضای شهرها ؛ رشد بهره وری در بخش تولید و توزیع ، برآیندهای اجتماعی گسترده¬ای دارد . بنا بر این بدون کار فرهنگی ( پژوهش ،آموزش حرفه¬های جدید ... ) و بدون کار سیاسی ( سازمان یابی صاحبان حِـرَف و صنوف ... ) نمی¬توان ارتقای بهره وری و رشد اقتصادی را هدف گرفت .
از این منظر ، لازمه تقویت دمکراسی ، رشد اقتصادی ، بهبود وضع بهداشت و درمان ، ارتقای دانش و مهارت عمومی و ... است و تقدم توسعه¬ی سیاسی بر توسعه¬ی اقتصادی ، یا اولویت توسعه¬ی اقتصادی بر حفظ محیط زیست و .... موضوع مباحثه و منازعه نخواهد بود ؛ هماهنگی کار در عرصه¬های مختلف ، موضوع هم¬اندیشی و همکاری قرار می گیرد .
6 ـ طرز تلقی و عمل جمعی « سنتی » در ایران امری جاری و نافذ است و به عنوان بستر کنش ما در همه زمینه ها مصداق دارد ولی در عرصه عمومی و سیاسی نمایان تر است : هر روزه عباراتی چون « بچه باید از یکی بترسه ، تا زور نباشه کارمند کار نمی کنه ، تا نباشد چوب تر .... ، شریک خوب بود ، خدا شریک می گرفت » می شنویم و چه بسا ناآگانه به علت شناوری در این فضا ، طبق آن عمل می کنیم . برآنم که این فرهنگ متضمن نگرش سلسله مراتبی و حتا رزمی است ؛ مبتنی بر ترس و رعب ؛ تحقیر و سرزنش و دشمن خویی . این امر هم در روابط همکاران در یک محیط اداری مصداق دارد و هم در انتخابات شورای شهر و هم در روابط استادان دانشگاه با هم و .... . از این منظر نه با دور و تسلسل ِ « مردم به دین ملوکند <---> خلایق هر چه لایق » ، بلکه با امر ساری و جاری در همه زمینه ها مواجهیم . با این انگاره کلی در هر موقعیت ( در تنظیم یک قرارداد تجاری ، تدوین اساسنامه یک شرکت ، بستن لیست شورای شهر ، انتخابات اعضای هیئت مدیره و بازرس تعاونی ، انتخاب نماینده در کمیته انضباطی ، داوری درباره کشاکش دو همکار یا همسایه.... ، خلاصه همیشه ـ همه جا ) می باید متناسب با الگوی بدیل و برتر ، همگون داوری و رفتار کرد ، نه آن که در انتخابات ریاست جمهوری به سود گشایش و تعدیل و توازن قوا عمل شود اما در محیط کار و خانه ، آمرانه و یکه تازانه . تحقق و تقویت دمکراسی به دیگر جنبه های زیست جمعی ما وابسته است و از این منظَر وظیفه ای عمومی و هر روزه است .
من ، فرد را در جهان عینی می توانم نشان شما بدهم ولی آیا شما می توانید جمع را نشان من بدهید ؟
بله ، ممکن است شما تصویری نشان من بدهید از تعدادی انسان و به من بگویی این یعنی جمع ! خوب ، من می گویم این ساخته و پرداخته تخیل شما از اصطلاحات رایج جامعه شناسی است ! در خصوص شرکت ها نیز همین قضیه صدق می کند ( به قول آقای هراری در کتاب انسان خردمند و در کتاب انسان خداگونه - که اتفاقا مربوط به اطلاعات خیلی به روز و جدید است ! ! ! - : شرکت ها یک مفهوم انتزاعی و تخیلی هستند و همچین : معابد و دولت ها و خیلی چیزهای دیگر )
ژاک لاکان ( دانشمند شهیر فرانسوی) ، هیچ‌گاه ساحت عینی و جامعه را کامل و دارای تمامیت نمی‌داند. لاکلائو که متأثر از اندیشه‌ی لاکان است بیان دارد « جامعه وجود ندارد». جامعه همچون یک ابر ارگانیک بی فقدان که مخزن هویت‌های یکپارچه است وجود ندارد. جامعه همچون ساحتی نمادین همواره دچار فقدان است و به‌واسطه‌ی همین فقدان، سوژه در جامعه مدام در حال حرکت است. وجود جامعه به‌مثابه کل بی فقدان تحت تأثیر فانتزی برساخت می‌شود. فانتزی از طریق وعده‌ی تمامیت جامعه درصدد نمادپردازی (محال) امر واقعی است. لذا امر اجتماعی را در اندیشه‌ی لاکانی،می‌توانتلاش برای نمادینه کردن فقدان جامعه و همچنین تلاش سوژه – در لوای این‌همانی- برای دستیابی به هویت یکپارچه تعریف کرد . لاکان با تز فقدان در دیگری به نحوی حساب خود را از عینیت باوران جدا می‌سازد لذا برای لاکان آن چیز که سوژه و واقعیت را برساخت می‌کند نه خود دیگری، بلکه فقدان در دیگری‌ست. درواقع جامعه‌شناسی لاکانی جامعه‌شناسی است « علیت ساختاری امر واقعی را به رسمیت می‌شناسد و بازنمایی‌های خیالی و نمادین ما را از واقعیت بر می‌آشوبد» (استاوراکاکیس, 1392, ص. 172)
جامعه و واقعیت اجتماعی برای لاکان هیچ‌گاه نمی‌تواند همچون کلی یکپارچه وجود داشته باشد؛ چراکه وجودیت آن‌ها به علت تعیین‌کنندگی‌ امر واقع و فقدانی‌ست که امر واقعی در آن‌ها ایجاد می‌کند. برای لاکان وجود جامعه و واقعیت اجتماعی خود گرو این فقدان است. به بیان دیگر و جود این فقدان است که جامعه و واقعیت اجتماعی را ممکن می‌کند. اما فانتزی با دادن وعده‌ی پر کردن این فقدان همواره آن را نفی می‌کند. برای لاکان امر اجتماعی حول این شکاف بنیادی صورت‌بندی می‌شود؛ امر اجتماعی با تلاش برای نمادینه کردن امرواقعی ناشی از واقعیتی‌ست که توسط فانتزی وعده داده می‌شود.
واقعیت اجتماعی نیز به‌مثابه امری نمادین از طرف فانتزی حمایت می‌گردد و این فانتزی‌ست که کلیت و اعتبار بی پرسش را به واقعیت اجتماعی تزریق می‌گرداند. لذا واقعیت اجتماعی ناشی رسوب نمادین سازی امری‌ محال است که توسط فانتزی ممکن فرض می‌شود. در همین راستا لاکان معتقد است که « آن‌چیزی که دانش سنتی مبنایی برای آن بوده است (واقعیت) واقعیت نیست بلکه خود فانتزی است» (Lacan, 1992-3, p. 131).
[quote='siawash110'] ... می خواهند از جمع به فرد برسند ! در حالیکه جمع یک امر انتزاعی و توهمی است و چیزی به نام جمع نداریم همین تک تک فرد است که به خیال شما جمع می شود ! آنها فرد را ساخته اند که حالا بنا به گفته شما قصد ساختن آرمان شهر سوسیالیستی دارند ( مثل سوئد) ... [/quote]
مطمئن نیستم این پاسخ شما به شخص معینی هست یا به صورت عمومی طرح شده ولی با همه‌ی نکات شما مشکل دارم بخصوص این بالایی!
یک فرد در مناسبات انسانی مفهوم داره و یک شحص منزوی در گوشه‌ی متروکی از جهان به احتمال زیاد در همون مرحله‌ی پیشا انسانی درجا می‌زد و نه زبان گفتگو اختراع می‌شد و نه کتابت و نه تاریخ انسانی. جمع انسانی «یک امر انتزاعی و توهمی» نیست و زندگی انسانی دقیقا از جمع‌های چندنفره آغاز شده. ایندیوالیسم در یک جمع انسانی نه نافی همدگیر هستند و نه مانع و این بخش پایانی که «آنها فرد را ساخته‌اند و ... آرمان‌شهر سوسیالیستی دارند» کاملا مغشوش و به هم ریخته به نظر میاد! همه‌ی پیشروان انسانی دنبال نوعی آرمان‌شهر بوده‌اند که کیفیات انسانی فردی و جمعی رو مثل حالا به هدر ندند و رو به شکوفایی بروند و به نظر میاد که شما هنوز به نوعی درگیر اطلاعات قدیمی و نادرستی هستید که «فرد» و «جمع» رو در مقابل هم قرار میدند.
دموکراسی اگر بد بوده است چرا در غرب ( و حتی در شرق مانند کره جنوبی و ژاپن و انونزی و مالزی و . . . ) نتیجه مثبت داده است ؟
به نظر می رسد مشکل ملل عقب افتاده جهت فکری معکوس آنهاست ! :
- می خواهند از جمع به فرد برسند ! در حالیکه جمع یک امر انتزاعی و توهمی است و چیزی به نام جمع نداریم همین تک تک فرد است که به خیال شما جمع می شود ! آنها فرد را ساخته اند که حالا بنا به گفته شما قصد ساختن آرمان شهر سوسیالیستی دارند ( مثل سوئد)
- می خواهند از خدا به انسان برسند ( چون قصد باز کردن دکان دارند ) در حالیکه فقط از انسان می توان به خدا رسید .
- جهت نظارت آنها از بالا به پایین است ( یعنی حکومت باید مراقب مردم باشد و مردم را هدایت کند ) در حالیکه فقط با نظارت مردم بر حکومت می توان به رشد و تعالی رسید .
[quote='cenarius']نقل قول از hanieh:نسخه ی تک صفحه ای جایگزین شد.
صفحه ی 3تا17 در فایل پی دی اف زاید است؛بی زحمت اصلاح فرمایید[/quote]
اصلاح شد.
[quote='hanieh']نسخه ی تک صفحه ای جایگزین شد.[/quote]
صفحه ی 3تا17 در فایل پی دی اف زاید است؛بی زحمت اصلاح فرمایید
تامل در مبانی دموکراسی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک