جنبش های دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری
نویسنده:
غلامحسین صدیقی
امتیاز دهید
تحقیق درباره تاریخ ایران پیش از اسلام و در بدو ورود آن با مشکل اساسی کمبود منابع روبرو است و همین منابع محدود نیز نگاهی صرفا روایی دارند. در میان آثاری که به بررسی موضوع مذکور میپردازند کتاب «جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری» نوشته دکتر غلامحسین صدیقی از کتب تحلیلی است که نگاهی جامعهشناختی به فضای دینی پیش و پس از اسلام در ایران را با محور جنبشهای دینی بر اساس تحقیقی تاریخی ارائه میکند.
آنچه در این کتاب میخوانیم:
پیشگفتار
مقدمه
موبدان
فعالیت ادبی
عادات و رسوم ایرانی
آتشکدهها
مانویت و زندقه
دین مزدکی
فصل 1 : بهآفرید
فصل 2 : فیروز اسپهبد معروف به سنباد
فصل 3 : اسحاق
فصل 4 : استادسیس
فصل 5 : مقنع
فصل 6 : خرمدینان
فصل 7 : بابک خرمدین
خاتمه
ذیل یکم: افشین خیدر پسر کاوس
ذیل دوم: محمود
بیشتر
آنچه در این کتاب میخوانیم:
پیشگفتار
مقدمه
موبدان
فعالیت ادبی
عادات و رسوم ایرانی
آتشکدهها
مانویت و زندقه
دین مزدکی
فصل 1 : بهآفرید
فصل 2 : فیروز اسپهبد معروف به سنباد
فصل 3 : اسحاق
فصل 4 : استادسیس
فصل 5 : مقنع
فصل 6 : خرمدینان
فصل 7 : بابک خرمدین
خاتمه
ذیل یکم: افشین خیدر پسر کاوس
ذیل دوم: محمود
آپلود شده توسط:
farhadpartica
1393/05/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جنبش های دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری
در سال 767 میلادی یکی از شخصیت های شجاع و میهن پرست خراسان به نام استاذسیس بر علیه خلفای ستمگر عباسی قیام کرد. استاذسیس دلیل قیام خود را خونخواهی ابومسلم و همچنین رهایی تمام ایرانیان از یوغ اعراب اعلام کرد. هنوز چند ماه از این قیام نگذشته بود که سپاهیان کوچک و بزرگ به استاذسیس می پیوستند و اعلام فرمانبرداری می کردند و اعلام می کردند که آماده جنگ با مسلمانان هستند. هنوز 6 ماه از این قیام نگذشته بود که استاذسیس توانست بیش از 300 هزار مرد جنگی گرد آورد. استاذسیس که با داشتن چنین نیروی بزرگی توانست سراسر خراسان را به تصرف درآورد و در آن هنگام با یکی از حاکمان خلیفه اسلام به نام اجثم مرورودی رو به رو شد که برای خواباندن شورش استاذسیس به آن حدود آمده بود.
در جنگ سخت و طاقت فرسایی که بین این دو در گرفت، اجثم در نبرد کشته شد و بسیاری از فرماندهان ارشد سپاه وی نیز به کشته یا اسیر شدند. پس از شکست اجثم که بازتاب گسترده ای در بغداد داشت، منصورعباسی خلیفه آن زمان مسلمانان یکی از سرداران اسلام یعنی خازم بن خزیمه را با لشگری بسیار بزرگ به نزد مهدی ولیعهد خود اعزام کرد. (در آن تاریخ مهدی بر خراسان حکومت میکرد) مهدی هم پس از رسیدن نیروی خلیفه تمام سپاهیان خویش را در اختیار خازم گذاشت. علاوه بر این فراریان سپاه اجثم نیز به این لشگر پیوستند و نیروی بسیار عظیمی را تشکیل دادند.
خازم این سپاه بزرگ خود را به چند بخش تقسیم کرد و سرداران خود یعنی بکار بن مسلم، هیثم بن شعبه، نهار بن حصین السعدی را به فرماندهی آن بخش ها گماشت.
زمانی که نیروی عظیم خلیفه به نزدیکی های سپاه استاذسیس رسید، دستور برپا کردن خرگاه را داد . او همچنین بخشی از نیروی خود را بر آن داشت تا خندق بزرگی رادر اطراف خرگاه حفر کنند و آن خندق دارای 4 در استوار و محکم باشد و برای هر در حدود 1000 سرباز پیاده نگه بانی دهند.
استاذسیس با دیدن شیوه جنگی دشمن با بخشی از سپاهیانش به یکی از در ها که فرماندهی آن بر عهده بکار بن مسلم بود، حمله برد. بکار بن مسلم با حمله ناگهانی استاذسیس تاب مقاوت نیاورده و تمام سربازانش به جز 50 نفر که فرار اختیار کردند، تمامی به هلاکت رسیدند.
یکی از سرداران استاذسیس که نام وی حریش بود با بخشی از سپاه به یکی دیگر از در ها حمله برد. فرماندهی در مزبور بر عهده خازم بود. خازم به مقاومت پرداخت و در عین حال بخشی از نیروی خود را مخفیانه به پشت سپاه دشمن فرستاد. خازم با این ترفند سپاه دشمن را به اصلاح بین دو تیغ گذاشت و کم کم سپاه حریش به محاصره درآمد. با به محاصره در آمدن سپاه حریش سربازان وی دچار سراسیمگی شدند و تلفات بسیاری دادند و سرانجام سپاهیان حریش رو به هزیمت نهادند.
در این جنگ استاذسیس بیش از هفت هزار تن از سپاهیانش را از دست داد و بیش از دو برابر این تعداد اسیر داد و خود استاذسیس هم عقب نشینی کرد. خازم که به تعقیب ایشان پرداخته بود موفق شد استاذسیس را اسیر کرده و به مرکز خلافت مسلمین یعنی بغداد فرستاد. منصور خلیفه عباسی هم او را در سال 151 هجری در بغداد به دار آویخت.
از چگونگی زندگی استاذسیس و محل تولد وی و قیام های وی اطلاع درستی نداریم و بنا به اندک مدارکی که در دست هست او را اهل خراسان می دانند و به نوشته یعقوبی، استاذسیس زمانی که مهدی فرماندار خراسان به ولیعهدی برگزیده شد از شناسایی وی سرباز زد اما درباره نسب استاذسیس آگاهی درستی در دست نیست وما فقط این را می دانیم که او یکی از ایرانیانی بود که پس از سقوط ساسانیان بر ضد اعراب و برای آزادی ایرانیان با خلفای عباسی جنگید و جان خویش را هم در این راه گذاشت.