رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

شرح خطبه البیان

شرح خطبه البیان
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 25 رای
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 25 رای
ب‍ه‌اه‍ت‍م‍ام‌: م‍ح‍م‍دح‍س‍ی‍ن‌ اک‍ب‍ری‌ س‍اوی‌

آنچه پیش رو دارید خطبه‌اى است که امیر مؤمنان على (علیه السّلام) در آخرین روزهاى عمر پربرکت خود در شهر بصره-و بنا بر قولى در شهر کوفه-براى مردم ایراد فرمودند که به گفتۀ برخى آخرین خطبۀ حضرتش مى‌باشد، که به «خطبة البیان» مشهور است.
جمعى از بزرگان با اختلاف در عبارات، این خطبه را به تفصیل و اختصار در کتب خود نقل فرموده‌اند و برخى به واسطه بعضى از عبارات آنکه برخلاف سایر خطب و کلمات صادره از آن امام همام است برداشت جعل و غلوّ کرده، در مقام انکار صدور برآمده‌اند. غافل از اینکه بسیارى از عبارات آن‌گونه است که بیان آن جز از زبان معجز کلام اللّه ناطق متصوّر نیست.
در کتاب شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم تألیف استاد سید جلال الدین آشتیانى-به اختصار-آمده:
«کلماتى که از حضرت امیر (علیه السّلام) بطور تفصیل وارد شده است، در سه خطبه است که خطبۀ بیان و خطبۀ تطنجیه و خطبۀ افتخار باشد.
این خطبه را مولانا حافظ رجب برسى (حلى) «انار اللّه برهانه» در کتاب خود آورده است، برخى از محدثین، شیخ رجب را بواسطۀ نقل این خطبه رمى بغلوّ نموده‌اند. اشخاصى که از مقام ولایت و نحوۀ احاطه وجود ولى، بر کائنات بى‌خبرند، این قبیل از مطالب را غلوّآمیز مى‌دانند. در حالتى که غلوّ امر دیگرى است. در عین اثبات این شئون براى مقام ولایت، باید ولىّ را عبد مربوب دانست و از براى او استقلال وجودى قائل نبود، و همۀ کمالات او را از حق دانست.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
ebne arabi
ebne arabi
1393/02/17
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شرح خطبه البیان

تعداد دیدگاه‌ها:
16
ناف ما شیعیان را با تیغ غلو بریده اند. وقتی قصه های انبیاء در قرآن را میخوانم بسیار زمینی ترند تا داستانهایی که ما درباره ائمه میگوییم.در دیالوگهای انبیاء در قرآن هم نشانی از آنچه ما گاهی بر زبان ائمه می بندیم،نیست. بسیاری از این داستانها و کلمات،ارثیه ای از اسطوره تراشی پیروان صوفیه نسبت به مرادشان است که شیعیان آن را به ارث برده اند.پیروانی کاتولیک تر از پاپ

شما همین کتاب را مشاهده کنید.
خود خطبه ساده و رسا و واضح اما شرح آن....
از این مطلب که همیشه ترس از تکفیر دیگران سبب اینگونه پیچیده گویی و تصنع شود که بگذریم می بینیم که کلا چیزی که به اسم علم در حوزه های ما تدریس می شود مصداق علم ضد علم است.
یعنی قرآن را تفسیر می کنند و ایات اشکار الهی(نور) را لباس سیاهی (سوادمی پوشند).
خود قرآن می گوید من بهترین تفسیرم.
دیگر چه دلیلی است برای تفسیر؟
ولا یاتونک بمثل الا جیناک بالحق واحسن تفسیرا
کلام ائمه همینطور.
فقط برای مثال یک نگاهی بیندازید به همین کتاب و ببینید یک جوان امروزی که هیچ حتی یک آخوند هم می فهمد این کتاب را.
این مغلق گویی نتیجه کفر و تکفیر ما نسبت به عرفا و اولیاست و عذاب انکار آنان.
البته در آخر الزمان تمام این دکانهای هدایت حق فروشی (چیزی مثل بهشت فروشی قرون وسطی دستگاه پاپ) محکوم به رسوایی و نابودی است.همانطور که نشانه های آن آشکار است اگر توبه نکنیم از این راه و روش ابلیسی.
البته در میان همین علمای شیعه نیز علمای حقیقی نیز موجود است که البته در اقلیت محض هستند و اکثرا در تقیه.
سلام
دوست دیگری این خطبه را مستند و موثق ندانسته بود.یعنی سلسله حدیثش را مخدوش و غیر موثق دانسته بود.(خدا رحمت کند شمس تبریزی را که هنگامی که در حلقه ای وارد شد و دید که دارند درباره سلسله احادیث صحبت می کنند گفت:
کیست که از پروردگارش نقل حدیث کند).
اولا فرض کنیم سخن شما صحیح باشد و این خطبه از علی (ع) نباشد.
آیا این کلام از علی (ع) نیست:

من قرآن ناطقم.

قرآن ناطق یعنی چه؟
ناطق قرآن کیست؟
قرآن کلام کیست؟
مگر نه اینست که قرآن کلام خداست.
این یعنی علی خلیفه الله است با تمام آن ویژگی هایی که خودش در این خطبه به آنها اشاره می کند.
مطلب دیگر درباره حدیث و...
یک جمله ای است که بعد از ما به روات حدیثمان اشاره کنید.
آیا روات حدیث یعنی جمع آوری حدیث از کتابها و به سلسله اسناد؟
یعنی اگر کودکی چهل حدیث حفظ کرد او عالم است؟
اگر کسی دهها جلد بحار الانوار و اصول کافی در کتابخانه اش داشت او عالم است؟
اگر کسی یک رساله عملیه نوشته بود او فقیه است؟
اگر کسی احکام مالیخویایی شکیات نماز و نجاست و بول و حیض و ... (یک چیزی مانند ورژن قدیمی و منسوخ آیین نامه های بی روح ساختمان و ...)را بداند او مسلمان است و اگر به مقام الهی انسان که مقصود خلقت جهان است اشاره کند او کافر و غالی و خارجی است؟!
اصلا مگر هر کسی چقدر عمر دارد که باید تمام نسخه های سیاه این جنگ هفتاد و دو ملت را بخواند تازه گنج قارون هم داشته باشد که از آن بخورد و هیچ کار نکند. از علمای حقیقی شیعه هر کسی به حقی رسید این نحوه دینداری را تخطئه کرد.
شیخ بهایی که نابغه این علوم بود در آخر عمر از همه آنها توبه کرد و تمام این دکانهای دینداری را وسوه ابلیس شقی دانست:

ایها القوم الذی فی المدرسه
کل ما حصلتموه وسوسه

مشخص است که مقصود از مدرسه مدرسه های دینی بوده چون در زمان شیخ بهایی غیر از مدارس دینی مدارسی نبود و اتفاقا این مدارس هم مدارس دینی شیعه (به قول مرحوم شریعتی شیعه ضد شیعه) بود.
این چیزی که به اسم شیعه اکنون متداول است مظهر اشد ظلمت ،جهل،خرافه، کهنگی و پوسیدگی،نفاق عیان (به عنوان مثال از نوک پا تا فرق سرشان آمریکایی است آن وقت شعار مرگ بر آمریکا می دهند.
به راستی مرگ بر چه چیز آمریکا.
یک نگاهی به همین تلویزیون خودمان بیندازید به راستی چه فرقی با تلویزیونهای ماهواره ای و غربی می کند؟از اخبارش بگیر تا مستندش و فیلمهایش.(تقلید ناشیانه از مدل غربی اش و تازه به ولی نعمتش فحش هم می دهد.
یعنی فرق اسلام با فرهنگ غرب فقط در آن لچکی است که زنان به زور در این سیمای تزویر و نفاق بر سر دارند؟)
این یعنی نفاق و منافقان در درک اسفل السافلین هستند،به همین خاطر است که جهان غربی که در کفرش صادق است از مایی که در اسلاممان منافقیم خوشبخترند.
شیعه مذهب معرفت و عشق و صلح است.
شیعه مذهب حماقت و جهل و کهنگی و پوسیدگی و فحش دادن به عالم و آدم،و شکهای مالیخولیایی و رشوه دادن به خدا نیست.
سلام
فرموده بودید که در کلام علی(ع) فقط راز و نیاز با خالق هستی است و کمک از او.
حرف درستی است.اما هر حرف درستی می تواند هم سبب گمراهی شود و هم سبب هدایت.همانطور که در خود قران نیز آمده که این کتاب برای مومنان مایه هدایت است و برای کافران تنها گمراهی و کفر را بیشتر می کند.
هیچ نبی و یا ولی ای تا کنون ادعای خدایی نکرده است.
همه در اینجا هو هو می کنند.کسی کوکو (من من) نمی کند.
در همین خطبه نیز علی (ع) فرموده با تمام این توصیفات من را "رب" نخوانید.
اگر علی را خدا بخوانی سه ظلم مرتکب شده ای:
اولا به علی ظلم کرده ای و تمام مجاهدات او در رسیدن به مقام خلاف اللهی را کتمان کرده ای.
ثانیا به خدا ظلم کرده ای که عشق مطلق او به انسان موجد چنین مقام عظیمی برای انسان شده.
ثالثا به خودت ظلم کرد ه ای و حق خودت در رسیدن به چنین مقامی و عشق خداوند به خود را انکار کرده ای (به زبان ساده چشم دیدن خویش را نداشته ای).
اینجا سخن از عشق است برادر.
اگر تو بر کسی عاشق شوی او را می پرستی و با کمال رضایت از همه وجود خود برای او می گذری و حتی می خواهی بسی بیشتر از وجود خود به او ببخشی.
عشق الهی به انسان نیز چنین صبغه ای دارد.انکار این عشق کفر است و تصدیق این عشق ایمان.
اصلا بلی گفتن به ربوبیت پروردگار عین پاسخ مثبت دادن و رو برنگرداندن از چنین عشقی است.
الست بربکم
قالوا بلی
کمی درباره ربوبیت و جمال آن رباب یکتای هستی بیندیشید.
جلوه کوچکی از این ربوبیت در مهر مادری آشکار می شود.(یک آیه).
اگرمایل بودیدبرای اطلاعات بیشتربه لینک مراجعه کنید
بررسی سند خطبه
این خطبه بسیار طولانى تنها در منابع متأخر، یافت مى شود. شاید دسترس ترین منبع آن، کتاب الزام الناصب، نوشته على یزدى حائرى (م 1333ق) باشد. در این کتاب، سه نسخه و به عبارتى سه متن براى خطبه البیان ذکر شده که هر یک با دیگرى تفاوت هاى زیادى دارد. براى دو نسخه اوّل آن، منبعى ارائه نشده و نسخه سوم را به کتاب الدر المنظم فی السرّ الاعظم نوشته «محمّد بن طلحه شافعى»،(م 652ق) منتسب می کند که وى از عالمان اهل سنت و دوستداران اهل بیت است.
افرادی که در این کتاب به عنوان سند حدیث معرفی می شوند -غیر از «طوق بن مالک» که او نیز محدث نیست و روایتى از او نقل نشده بلکه یکى از فرماندهان هارون الرشید بود و در سال 216ق از دنیا رفت- همگی مجهول هستند.
مهم تر از سلسله سند، راوى اصلى، یعنى «عبداللّه بن مسعود» است که چند نکته درباره وی قابل توجه است:
1. وى پیش از خلافت امیر مؤمنان(ع) از دنیا رفت و با توجّه به تصریح خطبه که على(ع) خطبة البیان را پس از خلافت خود در بصره یا کوفه ایراد کرده، نمى توان گفت که در زمان حیات ابن مسعود بیان شده باشد.
2. جالب تر از این، مرفوع بودن سند است؛ یعنى بین ابن مسعود و شنونده خطبه، شخص یا اشخاصى وجود دارند و این مطلب، جاى هیچ گونه توجیهى درباره نادرستى سند خطبه باقى نمى گذارد.
3. به اعتراف دانشمندان اهل سنت، در شرح حال عبدالله بن مسعود آمده است که وی در کتب حدیثی، هیچ گاه از علی(ع) روایت نکرده است.
4. وثاقت ابن مسعود هم در نزد ما ثابت نیست، چرا که درباره وی گفته می شود او در نقل حدیث، دقت نداشته است.
پس با این اوصاف و توضیحات جای اعتمادی نسبت به سند این خطبه، باقی نمی ماند.
مؤلف کتاب گرانقدر "بشارة الاسلام" می نویسد: مستند صحیحی برای این خطبه نیافتم و هیچ کدام از محدثان بزرگ مانند کلینی، صدوق و شیخ طوسی آن را نقل نکرده اند و از این که علامه مجلسی با همه اطلاع و احاطه بر احادیث، این خطبه را نیاورده است، نشانگر بی اعتمادی وی به این خطبه است...
خطبه البیان خطبه مشهورى است که به امام علی(ع) نسبت داده مى‏شود. این خطبه به پیش گویى هایى درباره آینده و معرفى امیرالمؤمنین(ع) به نقل از خود آن حضرت و همچنین تبیین آخرالزمان و نشانه هاى ظهور حضرت مهدى(ع) می پردازد. این خطبه در مصادر حدیثى اصلی ذکر نشده و دسترس ترین منبع آن، کتاب الزام الناصب، می باشد.
با توجه به سند و منبع ضعیف خطبه البیان و اشکالات اساسی که به آن وارد می شود، بزرگان علمای شیعه از انتساب این خطبه به امام علی(ع) خودداری کرده و در کتاب های خود نیاورده اند، و بعضی آن را ساخته و پرداخته غلات و صوفیه می دانند.
اگر چنین دیدی را نسبت به نوع بشر ( و نه یک انسان خاصی یا انسان هایی خاص ) داشته باشی حرف شما کاملا متین و منطقی و عین توحید است
ولی اگر روی اسنان یا انسانهای خاصی زون کنی و هر کسی در هر دینی چنین کند ( یعنی تو می گویی من متوسل به علی می شوم بودایی هم می گوید من هم متوسل به بودا می شوم و مسیحی هم می گوید من هم متوسل به عیسی می شوم و بهایی هم می گوید من هم متوسل به باب می شوم و پیروان نخودکی هم می گویند ما متوسل به نخودکی می شویم !‌!‌!‌ ) اینگونه سرآغاز جنگ و کشمکش و کینه توزی میان انسانها به میان آمده و این نوع تفکر عین شرک است
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
( در سیره و روش حضرت علی نیز هیچگاه انسان پرستی مشاهده نشده است بلکه فقط راز و نیاز با خالق هستی بوده و فقط کمک از او )
خدا یارتان باشد . . . .
و فقط یا الله
سلام
علی پسر خدا نیست.همانگونه که مسیح هم پسر خدا نیست.و خداوند منزه است از داشتن فرزند(یعنی انسان نسیان زده چون بقای خودش را در شجره و نسلش می بیند برای خداوند نیز چنین مثلی زده).
علی ظهور خود خداست.
ظهور حق با فرزند حق بودن خیلی متفاوت است.
علی جمال خود خداست.
علی بی علت است.
همانگونه که آدم بی علت بود.
یک آیه بسیار زیبا از قران را به عنوان شاهد آورده بودید:
الیس الله بکاف عبده
معنای آیه این است که تنها خداوند برای انسان کافی است.یعنی انسانیت حقیقی انسان تنها در جانشینی مطلق خداوند است.یعنی تنها چیزی که انسان را کفایت می کند این است که به مقام خلیفه خداوند که عین اوست برسد چون فقط برای همین امر خلق شده.
انسان تا به جای خویشتن (یعنی ظهور الله در همین جهان نه در جهانهای وهمی) نرسد نمی تواند خدا پرست باشد.
شما تا چیزی را کامل درک نکنید نمی توانید او را بپرستید.و درک کامل یک چیز یعنی اینکه به جای او باشی.این مطلب بسیار واضح است.
پرستش مطلق خدا جز از طریق جانشینی او قابل وصول نیست.
تنها کفایت دردهای انسان نشستن بر جای خویشتن است.(معنای عدل)
و علی انسانی بود که بر جای خویش نشست و لذا او را عادل می نامیم.
یعنی او عدل وجود خداست و بلکه عین وجود اوست.
حالا اینکه چرا ما او را اینگونه نمی بینم به این دلیل است که گرفتار ذهن هستیم.اگر از او یا علی واران اطاعت شود آنها این دیده حق بین را به تو می دهند.
این جانشینی از نوع فرزند و پسری و دختری نیست.اینجا موضوع اصالت انسان و عشق بی حد خداوند به عدم مطرح است که عدم (آدم) را جانشین مطلق خود نه در این جهان مادی بلکه در تمام کائنات (غیب و عین) نموده.
ضمنا انسان یک موجود غیبی است که باید عیان شود و گرنه جانوری است که اتفاقا از همه جانداران نیازمندتر و ضعیفتر است.(از مسکن و تغذیه و نیاز به پخت و پز بگیر و برو تا پوشاکش و حتی شدت حواس پنج گانه اش).
نقل قول از : ghalam1356
شیعه غیر از عشق به خدای آشکار شده در زمین نیست.(یعنی "حق
دقیقا شبیه افکار مسیحیت . . . متاسفانه تشیع فعلی به مقدار فراوانی وامدار اندیشه های خرافی و شرک آلود مسیحیت است
مسیح پسر خداست که در روی زمین ظاهر شد برای تجلی عشق و مرحمت خدا نسبت به مردم !
اگر قرار شود هر کس به بهانه یکی از اولیاء ( موسی و عیسی و علی و . . . . ) یک دکانی برای خودش کنار دین باز کند دیگر روی کره زمین نام و نشانی از خداوند باقی نمی ماند . . .
من حضرت علی و فرزندان پاک ایشان را از صمیم قلب دوست دارم ولی مطمئن هستم این بزرگواران به هیچ وجه راضی به چنین اندیشه های شرک آلود و این آسمان ریسمان کردنهای توهم آلود نیستند . . . در قرآن آمده
الیس الله بکاف عبده . . . آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست ( یا محمد و یا علی اکفیانی فانکما کافیان ! )
ایاک نعبد و ایاک نستعین . . . خدایا من فقط و فقط تو را می پرستم و فقط و فقط از تو کمک می خواهم
لا اله الا الله . . .
ضمنا به شما سفارش می کنم آیه شماره 3 از سوره زمر را به دقت مطالعه کنید پاسخ بسیاری از سئوالات در همانجا نهفته است . . .
شرح خطبه البیان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک