راهگشایان حاکمیت تورک بر ایرانزمین
نویسنده:
امیرحسین خنجی
امتیاز دهید
.
در این کتاب دربارۀ پیدا آمدن سلطان محمود غزنوی و سپس سلطان شدن پسرش مسعود سخن گفته شده است ؛ تا رسیده بە آنجا که با پراکنده شدنِ جماعات تورکِ بیابانی در زمان این پدر و پسر ، تورکان اوغوز بر ایرانزمین تاختند و ایرانزمین از آن زمان به اشغال تورکان در آمد . و از آن زمان برای هزار سال تا پایان دوران قاجاریان حاکمیت بر ایران زمین در دست تورکان جاگیرشده در ایران بود .
بیشتر
در این کتاب دربارۀ پیدا آمدن سلطان محمود غزنوی و سپس سلطان شدن پسرش مسعود سخن گفته شده است ؛ تا رسیده بە آنجا که با پراکنده شدنِ جماعات تورکِ بیابانی در زمان این پدر و پسر ، تورکان اوغوز بر ایرانزمین تاختند و ایرانزمین از آن زمان به اشغال تورکان در آمد . و از آن زمان برای هزار سال تا پایان دوران قاجاریان حاکمیت بر ایران زمین در دست تورکان جاگیرشده در ایران بود .
آپلود شده توسط:
farhadpartica
1393/02/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راهگشایان حاکمیت تورک بر ایرانزمین
حداقل زحمتی به خود بده و کتیبه بیستون را مطالعه کن و جنایات اشاره شده در انرا ملاحظه کن . سی و چند کشوری که مورد هجوم و غارت و وحشیگری خاخام منشها قرار گرفتن علی رغم داشتن تمدن و فرهنگ قوی بعد از خاخام منشها هیچ اثری از انها در تاریخ مشهود نیست . این نشان دهنده چیست ؟[/quote]
جنابی که همنام خونآشام بزرگ تاریخ - آتیلا - هستی! میبینم که همچنان و باجدیت از کلمات و تعبیرات من در نوشتهات بهرهمیبری. این برای من بسیار افتخارآور است که غیرایرانیان از شیوهی نگارش من الگو میگیرند و فارسی میآموزند. اگر تو همچنان و باوجود این همه رسوایی و بیآبرویی هنوز ادعا میکنی که «از تاریخ چیزی میدانی» برای صدمین بار تو را فرامیخوانم که به جای این همه ژاژگویی و زبانبازی و پرخاشگری، «اسناد» تاریخی مربوط به آنچه را که «هجوم و غارت و وحشیگری خاخام منشها به سی و چند کشور!» میخوانی به طور دقیق و با ذکر کامل جزییات عرضه کنی و اگر نمیتوانی، زبان درکش و از تحمیق و فریب مردم توبه کن!
-------------------------------------------------------------------------------
«غُزان در بیابانهاى بخارا زندگى مىکردند. اینان در نواحى بخارا دست به قتل و تاراج و آشوب مىزدند و محمود بن سبکتکین لشکر بدان سو برد و بسیارى از ایشان را بکشت، باقى به خراسان گریختند و در آنجا فسادها برانگیختند و غارتها کردند. ... اینان در سال ۴٢٩ وارد مراغه شدند و آنجا را غارت کردند و جماعتى کثیر از کردان هذبانى را کشتند. جماعتى نیز به رى رفتند و رى را در محاصره گرفتند. غزان شهر را گرفتند و در قتل و تاراج افراط کردند. در کرج و قزوین نیز چنین کردند. غزان سپس به ارومیه رفتند، در نواحى آن شهر جمع کثیرى از مردم شهر و کردان آن حوالى را کشتار نمودند و در سال ۴٣٠ در دینور دست به قتل و تاراج زدند. غزانی که در ارومیه بودند به بلاد کردان هکارى در حوالى موصل رفتند و در آنجا تاراج و کشتار و آشوب به راه انداختند ... غزان دیاربکر را ویران ساختند ... غزان به موصل رسیدند ... به شهر داخل شدند و آنقدر اموال و جواهر و زیورهاى زنان و اثاث بردند که به حساب در نمىآمد. غزان در موصل کشتار و تاراج را از حد گذرانیدند. غزان در اواسط ۴٣۵ به شهر در آمدند و شمشیر در مردم نهادند و دوازده روز کشتار کردند. چنانکه از بسیارى اجساد، راهها بسته شد و کشتگان را گروه گروه در گودالها دفن مىکردند. غزان که فرصتى یافتند به دیار بکر و سپس ارزنة الروم و همچنین آذربایجان رفتند و همه جا غارت کردند و کشتار نمودند.» (ابن خلدون؛ تاریخ ابن خلدون؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی؛ تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366، ج3، صص 371-369)
اقوام تاتار و مغول و ترک که همراه چنگیز به ایران آمدند مردمى بیابانگرد و چادرنشین بودند که با چارپایان و گلههاى خود دنبال چراگاهها و آبشخورها نقل مکان مىکردند. و
جه اشتراک قبایل و اقوام مختلفى که اردوهاى عظیم چنگیزخان را بهوجود مىآوردند اطاعت از یاساى چنگیزى بود که مجموعهاى از احکام دربارهٔ کیفیت نظام کشورى و لشکرى و آئین
لشکرکشى و فتح بلاد و تشکیل قوریلتاى 'شوری' ها و انواع پاداشها و مجازاتها و آداب زندگانى و قوانین مربوط به آن و قواعد شکار و جز آن را شامل مىشد. یاساى چنگیزى مدتهاى
دراز اساس انتظامات کشورى و لشکرى در ممالک تابع مغولان و از آن جمله در ایران بود و به همین سبب تأثیراتى در امور اجتماعى این کشور داشته و اصطلاحات آن مدتها در آثار
نویسندگان و مؤلفان بهکار مىرفته است. اگر چه بعدها غازانخان پادشاه مسلمان ایلخانى کوشید یاساى جدیدى در ایران باب کند لیکن اثر یاساى چنگیزى مدتها کم و بیش بر جاى
مانده بود. بنابر یاساى چنگیزی، مغولان نمىتوانستند القاب و عناوین داشته باشند. پادشاه فقط لقب 'قاآن' و 'خان' داشت.
در زمان حمله مغولان به ایران یکی از بی رحم ترین سردار آنان"بیلاخو خان " نام داشت به طوری که مخالفان خود را بعد از دستگیری به سادگی نمی کشت و یکی یکی انگشت های
آنان را قطع می کرد !!!در این بین یکی از سرداران ایرانی دلیر به نام "بآمشاد " که از نوادگان سردار بزرگ ایرانی یعنی "بومیه " بود که بر ضد او قیام کرد و در طی نبرد های بسیار
بالاخره دستگیر شد .4 روز از دستگیری او می گذشت و در حالی که چهار انگشت او از دست راستش قطع شده و تنها انگشت شصتش باقی مانده بود به کمک یارانش از زندان فرار
کرد و بعد از تجهیز قوای دوباره به جنگ "بیلاخو خان "رفت ،او را از پا در آورد و سپس ناحیه بزرگی از ایران را آزاد کرد و حکومت آن منطقه را به دست آورد .
مردم که سر از پا نمی شناختند به کوچه های شهر آمده و به احترام او 4 انگشت خود را جمع کرده و انگشت شصت خود را به یکدیگر نشان می دادند.
از آن پس این یک رسم شد و برای یادآوری به سربازان مغول "بیلاخ " نام گرفت !!!
و اگر کسی از کار کسی دیگر خوشش می آمد به او بیلاخ می داد .
کم کم این رسم به دیگر کشور ها نیز منتقل شد و از بیلاخ به بیلایک و سپس لایک تبدیل گردید .
حال این سوال پیش می آید چرا این حرمت در نزد ایرانیان به معنای بدی جا افتاده است ؟!
مغولان تا سالها بر ایران حکومت کردند آنها که تاب و تحمل این حرکت را در ایرانیان نداشتند هرکسی را که بیلاخ می داد به زندان می انداختند .از این رو ایرانیان به سربازان مغول
بیلاخ می دادند و فرار می کردند .این چنین شد که این رسم کم کم شکل بدی به خود گرفت .
یک بار به تو گفتم که هزینه کردن از دین و مذهب برای مقدسنمایی و مرعوب کردن منتقدان، حربهای سوخته و حنایی رنگباخته است؛ اما گویا ملتفت موضوع نشدی! این حرفها به شما ............ نیامده است. شما ...........مکتب و مسلکی ندارید اما بر حسب نیاز و مصلحت، بهناگاه سنگ دین و مذهب را به سینه میزنید! شماها که سفاکترین قوم جهان را ستایش و تقدیس میکنید و جنایتکارانی چون طغرل و چنگیز و تیمور و آتیلا و کوراغلو و سلیمان قانونی و... را قهرمان و اسوهی خود میدانید، با چه رویی و جرئتی نام امامان بزرگوار ما را به زبان میآورید و از آنان برای لاپوشانی مقاصد هزینه میکنید. شرم باد بر شما!
----------------------------------------------------------------------------------------------------
«غزان به آذربایجان داخل شدند و در سراسر آن بلاد آشفتگیها پدید آوردند و قتل و غارتها کردند. در سال ۴٢٩ غزان وارد مراغه شدند، مردمش را کشتند و مساجدش را آتش زدند و با کردان هذبانیه نیز چنین کردند. مردم شهرها به مدافعه برخاستند. کردان هذبانى نیز به یاریشان برخاستند و آنان را از آذربایجان راندند.» (ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366، ج3، ص 735)
[edit=گیلدخت]1393/02/19[/edit]
[/quote]
جنابی که همنام خونآشام بزرگ تاریخ - آتیلا - هستی! فرمودهای که «انچه در تاریخ اتفاق افتاده را نمی توان کتمان کرد» حق کاملاً با توست و جنایات سفاکانهی اغوزها را در حق ایرانیان به هیچ وجه نمیتوان انکار و کتمان کرد. آفرین بر تو که سرانجام به این حقیقت رسیدی! جالب است که برای به اصطلاح پاسخگویی به من از جملات و کلمات و تعبیرات خودم استفاده میکنی، و این طبیعی است؛ چرا که چیزی برای عرضه و دفاع از خود نداشتی و نداری! من در ایران فردی با مشخصات اغوزها (شامل درندهخویی، تنگچشمی، دماغپهنی، و...) سراغ ندارم، اما اینکه تو خودت را به این تیره و تَرَکهی منحوس و ملعون متعلق میدانی، این دیگر مشکل خود توست؛ چنین باش!
من چیزی ادعا نکردم بلکه با صدای بلند «اعلام» کرده و میکنم که در اوراق تاریخ ایران چیزی دربارهی امحای تمدنهای بومی به دست هخامنشیان ثبت نشده است و برای چندمین بار تو را فرامیخوانم که به جای عرضهی مهملات بیسروته - که سرشار از اعتراف به نادانی و بیخبری است - «اسناد» تاریخی دستاول، معتبر و موجود را پیوست و پشتوانهی مدعیاتت کنی، و اگر نمیتوانی - که یقیناً چنین است - زبان در کام کش و از تحمیق و فریب مردم توبه کن!
--------------------------------------------------------------------------------
«غُزانى که به آذربایجان رفته بودند در آنجا شیوهی قتل و غارت آشکار ساختند. وهسودان به قلع و قمع آنان پرداخت، مردم آذربایجان نیز بر ضدشان متحد شدند و ایشان را از آن حدود براندند. غزان راه موصل و دیار بکر پیش گرفتند و هر جا رسیدند تاراج کردند» (ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366، ج3، ص 542)
آسمان به زمین می آید؟!
http://ketabnak.com/images/smilie/snotify.gif
!!!!!!! ترکان به مدت هزار سال حافظ آب و خاک ایران بودند. ادبیات فارسی را تا هند و گرجستان و کشورهای عربی گسترش دادند و شاهان عثمانی به فارسی شعر گفتند. نظامی گنجوی ، صائب ، شهریار ، مولوی با آنکه ترک بودند ، به فارسی نوشتند ، زیرا ، تعصب به زبان خاصی نداشتند و زبان را تنها یک وسیله می دانستند نه هدف. ابن و سینا و فارابی و سهرودی و بسیاری از بزرگان علم و دانش ایران ترک زبان بودند. (از همان اوغوزها).[/quote]
با این لطیفهگوییهای تو، همهی روز را به خنده و شادمانی سپری میکنیم!
اگر منظورت از ترکان حاضر در جنگ، ایرانیان ترکزبان است، که آنان نیز ایرانی بودند و چون دیگر هممیهنانشان از کشور خود دفاع کردهاند و این منتی برای کسی ندارد. اما اگر منظورت کسان دیگری است، من در این باره معلوماتی ندارم و از حضور آنان در جبههها بیخبرم.
اگر مرادت از ترکانی که «به مدت هزار سال حافظ آب و خاک ایران بودند»! همان اغوزهاست، که نشان دادم و خواهم داد که آنان جز ویرانی و تباهی و مرگ و فلاکت رهاورد دیگری برای ایران نداشتند و نمیدانم تا کی شرم و حیا را بلعیده، با تمجید از اغوزها، در جنایات آنان شریک خواهی شد؟
به پشتوانهی کدام سند تاریخی و ادبی و به اتکای کدام استدلال عقلانی ایرانیانی چون نظامی و صائب و مولوی و ابنسینا و فارابی و سهرودی و... را ترک و اغوز میخوانی؟ ای ایرانیان، این پانترکهای وطنفروش دارند افتخارات و بزرگان و سرمایههای ملی ایران را غارت و حراج میکنند و به بیگانگان میبخشند؛ تا کی سکوت و بیاعتنایی ...
عزیز! در کتابهایی که تو خواندهای نوشتهاند که صفویان بزرگ از تبار و دودهی اغوزهای درنده و سفاک و ایرانیکش بودهاند؟! خب آن کتابها را به ما هم معرفی کن تا در این اعتقاد با شما شریک شویم!