رسته‌ها
دیوان شمس مغربی
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 50 رای
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 50 رای
.
از بزرگترین عرفای شاعر ایرانی می توان به شمس مغربی اشاره کرد، اشعار عارفانه ی او گیرا و پر معناست ، ابو عبد الله شمس الدین محمد بن عز الدین عادل یوسف بزازینى تبریزى مشهور به مغربى ملقب به شیرین از عارفان قرن هشتم هجرى است که از او به قدوة العارفین و زبدة الواصلین یاد شده است، از بیان حال و زندگى‌اش سخن کوتاه کرده‌اند و جز به طریق ایجاز و ابهام آن هم بطور پراکنده و جسته و گریخته در تذکره‌ها و کتب ادب از وى سخن به میان نیامده است.
با بررسى آثارش چنین برمى‌آید به روش محیى الدین ره پیموده و توبه و تلقین خرقه‌اش از طریق سعد الدین حموى به شیخ نجم الدین کبرى و از راه صدر الدین قونیوى به شیخ محیى الدین عربى، و از طریق اوحد الدین کرمانى و سیسى به شیخ شهاب سهروردى مى‌رسد و احتمال دارد خرقه اصلى وى با توجه به شهرت روش سهروردى در آذربایجان سهروردیه باشد و از دیگران تنها خرقه ارادت گرفته باشد. با تاثیر پذیرفتن از ابن عربی، وحدت وجود را به تمامی وارد اشعارش ساخت.

گوشه ای از اشعار:
منم مست از لب ساقى نه از مى !
کز آن لب مى‌کشم جام پیاپى !

من از گفتار مطرب در سماعم
نه از آواز چنگ و ناله نى

بجان من زنده چون باشم
چو جانم ندارد زندگى یک لحظه بى‌مى

مرا هست آن‌چنان نارى که یکدم
نه با وى مى‌توان بودى نه بى‌وى
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
162
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/10/28

کتاب‌های مرتبط

تماس کیهانی ۱۴۱۹
تماس کیهانی ۱۴۱۹
0 امتیاز
از 0 رای
دیوان هلالی جغتائی
دیوان هلالی جغتائی
4.8 امتیاز
از 38 رای
دیوان ناصر خسرو
دیوان ناصر خسرو
4.7 امتیاز
از 21 رای
صدای زنگ حضور
صدای زنگ حضور
3 امتیاز
از 3 رای
دیوان شیدای گراشی
دیوان شیدای گراشی
4.7 امتیاز
از 23 رای
دیوان نورعلیشاه اصفهانی
دیوان نورعلیشاه اصفهانی
4.6 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان شمس مغربی

تعداد دیدگاه‌ها:
3
ابوعبدالله شمس‌الدین محمد بن عزالدین بن عادل یوسف البزازینى تبریزى، معروف به شیرین یا ملا محمدشیرین و مشهور به شمس مغربى که از وى با عنوان قدوة العارفین و زبدة الواصلین نیز یاد کرده‌اند، عارف و شاعر ایرانى است که در 749ق، دیده به جهان گشوده و در 809ق، دار فانى را وداع گفته است. علت اشتهار و تخلص وى به مغربى را عده‌اى سفر او به مغرب و خرقه پوشیدن از دست یکى از منسوبین ابن عربى مى‌دانند. محل تولد وى به‌درستى مشخص نیست، ولى به روایت برخى تذکره‌ها، در قریه نائین اصفهان یا در یکى از قراى تبریز به دنیا آمده است. از آنجایى که وى به گویش آذربایجانى شعر و ترانه مى‌سروده، احتمال تبریزى بودنش بیشتر است. وى مرید شیخ اسماعیل سیسى سمنانى، از اصحاب شیخ نورالدین عبدالرحمان اسفراینى و معاصر و معاشر کمال خجندى بود. میرزا میران‌شاه، پسر تیمور گورکان، والى آذربایجان، مدتى مرید وى بود. به اعتقاد ابن کربلایى، شمس‌الدین اقطابى و پسرش عبدالرحیم خلوتى مشرقى نیز مرید وى بوده‌اند. مؤلف «روضات الجنان» او را به چندین سلسله منتسب مى‌داند: از یک طریق به سعدالدین حموى و از او به شیخ نجم‌الدین کبرى، از طریق دیگر به صدرالدین قونوى و از طریق او به شیخ محى‌الدین بن عربى و از طریق اوحدالدین کرمانى به ابوالنجیب سهروردى و نیز از طریق شیخ اسماعیل سیسى به شیخ نجم‌الدین کبرى. او را از پیروان طریقه سهروردیه مى‌دانند که به احتمال زیاد، خرقه ارادت خود را از مشایخ این فرقه گرفته و آنچه از کبرویه و قونویه گرفته، خرقه تبرک بوده است.
از شاگردان وى، احمد بن موسى رشتى را مى‌توان نام برد. مغربى، از شعراى پیشین، به دو عارف بزرگ؛ یعنى سنایى و عطار نظر داشته و غالباً شعرش به نام آنان اشاره کرده است. او با حافظ نیز معاصر بوده است و احتمال دارد که از او تأثیر پذیرفته باشد. او همچنین از همام تبریزى نیز بى‌تأثیر نبوده است. برخى تذکره‌ها، شیخ عبدالله شطارى، مؤسس شطاریه را از شاگردان و جانشینان او مى‌دانند که مغربى وى را به هند فرستاد. مغربى دارى اشعار فارسى و عربى است که قسمت فارسى اشعارش، چند بار به چاپ رسیده است. اشعارش در ذکر معانى عرفانى، خاصه بیان وحدت وجود است. در محل دفن وى نیز اختلاف وجود دارد. بعضى مرقد او را در محله سرخاب تبریز و برخى در اصطهبانات فارس مى‌دانند. به تشخیص «ریحانة الأدب»، ملا محمدشریف مغربى مذکور در «سفینة الشعراء»، همان ملا محمدشیرین مغربى است. از جمله آثار وى عبارتند از
مرآة العارفین یا اسرار فاتحه در تفسیر سوره فاتحةالکتاب؛
درر الفرید فی معرفة التوحید، در سه فصل توحید، افعال و صفات خداوند؛
جام جهان‌نما، در علم توحید و مراتب وجود که احمد بن موسى رشتى بر آن شرح نوشته است؛
نزهة الساسانیة؛
دیوان شعر، شامل اشعار فارسى، عربى و ترکى که نسخه‌هاى کهن آن شامل «فهلویات مغربى» نیز بوده است.
اگر چه پادشه عالمم ولی گدای توام..........تو از برای منی و من از برای تو ام
.
جهان بذات و صفت دمبدم غذای منست......که من بذات و صفت دمبدم غذای توام
.
نظر بجانب من کن تا که روی خود بینی.........از ان رو که من اینه روی جان فزای توام
.
.
تو کیستی؟
اگرچه آینه ی جانفزای روی تو اند
همه عقول و نفوس و عناصر و افلاک
ولی کسی ننماید تو را چنان که تویی
بجز دل من مسکین بیدل و غمناک
ظهور تو به منست و وجود من از تو
فلست تظهر لولای لم اک لولاک
مضمون بیت آخر را حضرت لسان الغیب این گونه به بیان آورده اند:
سایه ی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
دیوان شمس مغربی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک