رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

زن زیادی
زن زیادی
4.5 امتیاز
از 75 رای
عشاق نامدار - جلد ۱
عشاق نامدار - جلد ۱
4.7 امتیاز
از 15 رای
سه قطره خون
سه قطره خون
4.7 امتیاز
از 138 رای
افسانه های کالوالا - بخش ۱
افسانه های کالوالا - بخش ۱
4 امتیاز
از 4 رای
یک ساعت از 24 ساعت
یک ساعت از 24 ساعت
4 امتیاز
از 20 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
حامدزاخار نوشت:
جون من این چه اراجیفی خورد مردم میدید .....

بزرگا! شما که اینقدر صاحب نظرید، یک داستانک می نوشتید و ما رو با شیوه ی درست مینیمال نویسی آشنا می کردید....
البته قبلش بهتر بود یک سری به سایت های داستان نویسی انگلیسی، فرانسه و روسی زبان می زدید ، در این صورت متوجه می شدید که در یک داستان 6 کلمه ای هم می توان به نحوی یک قهرمان خلق کرد! و اینکه از نظر بار معنایی مینیمال های خودمان چقدر غنی ترند!
حامدزاخار نوشت:
چون هر کدام از این شخصیتها به تنهایی چند تا کتابند ، در نتیجه همین کافیست برای استفاده نکردن ...

همگی ما میدانیم که نمی توانیم با حواس محدودمان خدا رو درک کنیم، ولی آیا این دلیل کافیست برای اینکه چیزی در مورد خدا ننویسیم.....دیگه چه برسه به امامان و پیامبران و......
حامدزاخار نوشت:
نقل قول از sahareft:جناب حامد زاخار
ظاهرا شما با حوصله کامنت ها رو مطالعه نفرمودید که اینطور نتیجه گرفتید.
و اما لنین و گربه اش،
به نظر من لنین، امام اول و ابن ملجم همگی شخصیت هایی تاریخی هستند.
حالا یکی متعلق به دنیای صنعتی است و دیگری نیست
هنوز هم جواب نگرفتم که
چرا "هرگز" نمیتوان از این شخصیتها در مینیمال استفاده کرد؟
چون هر کدام از این شخصیتها به تنهایی چند تا کتابند ، در نتیجه همین کافیست برای استفاده نکردن ...

چه دلیل موجهی !!! حتا قابل تعمیم برای نفی هر چه داستان بلند چون اساسن برخی چهره های تاریخی را نمیتوان به نمامی در هیچ کتابی توصیف کرد ...
برای نظر هر خواننده ای ارزش قائلم ولی یادم نمیاد به شما اجازه داده باشم که مرا تو خطاب کنید . ضمن اینکه من نه دنبال مینیمال کردن زندگی ام هستم نه خیال پردازی کردم . آنچه در تصور شما نمیگنجد را بنده به چشم دیده ام و اصلن دلیل ناراحتی و پرخاشگری شما را درک نمیکنم ، اصراری هم به درک دلیلش ندارم .!
sagaro نوشت:
رفقا بنده هم کلی عرض کردم . خود خانم افتخارزاده هم میدانند که خدمت ایشان و تک تک رفقا ارادت دارم . من نگاه کلی و غالب را عرض کردم ، قرار هم نیست بعد از تعریف و تمجیدها که بجا هم بوده در موضع گیری های شخصی حاصل از تفاوت دیدگاه ها و پنجره های چشم انداز به حاشیه برویم و از هم دلگیر شویم . چنین بحثی هم بر اساس مفهوم و محتوا کاملن بجاست در ذیل کتاب مینی مال .
خانم افتخارزاده بیش از این از بنده حرف نکشید که همه مطالب کتاب آتی ام را مجبور شوم اینجا بنویسم
ما معجونی هستیم از تفکرا مدرن و سنتی که در مرحله گذار قرار داریم .
بله زندگی مان هم مینی مالیستی است چون در عصر سرعت تغییرات و انفجار اطلاعات زیست می کنیم .
سوال آخر معرکه است و جا دارد بی مداقه و تفکر عمیق پاسخ داده نشود .
حرف یاسی عزیز را در بست قبول دارم : انسان علیه انسان . تمام حرف من هم این است چرا که با اینکه یک پگان نیستم ولی زن را تجلی اوج خلقت میدانم و از این نظر نقاب را شبیه مظهر انسان یعنی زن میدانم.

sagaro تو که در چهار سطر داستانت دنبال ساختن قهرمان هستی عصر سرعت و انفجار 10 تن دینامیت هم نمیتونه زندگی تو را مینیمال کنه( اشاره به داستان ایثار) ،
sahareft نوشت:
جناب حامد زاخار
ظاهرا شما با حوصله کامنت ها رو مطالعه نفرمودید که اینطور نتیجه گرفتید.
و اما لنین و گربه اش،
به نظر من لنین، امام اول و ابن ملجم همگی شخصیت هایی تاریخی هستند.
حالا یکی متعلق به دنیای صنعتی است و دیگری نیست
هنوز هم جواب نگرفتم که
چرا "هرگز" نمیتوان از این شخصیتها در مینیمال استفاده کرد؟

چون هر کدام از این شخصیتها به تنهایی چند تا کتابند ، در نتیجه همین کافیست برای استفاده نکردن ...
جناب حامد زاخار
ظاهرا شما با حوصله کامنت ها رو مطالعه نفرمودید که اینطور نتیجه گرفتید.
و اما لنین و گربه اش،
به نظر من لنین، امام اول و ابن ملجم همگی شخصیت هایی تاریخی هستند.
حالا یکی متعلق به دنیای صنعتی است و دیگری نیست
هنوز هم جواب نگرفتم که
چرا "هرگز" نمیتوان از این شخصیتها در مینیمال استفاده کرد؟
sahareft نوشت:
نقل قول از حامدزاخار:سلام دوستان
1-شخصیت هایی که در این گونه داستانها وجود دارند عمومآ افراد عادی هستند و در میان آنها هرگز یک شاهزاده، یک عدد امام اول شیعیان، مونولوگ ابن ملجم، یک فرشته زیبا و ... پیدا نمی شوند.
قابل توجه بعضی دوستان
بازم میام
دوست گرامی سلام
منظورتان از "این گونه داستانها" داستانهای مینیمال است؟
چرا "هرگز" وجود شخصیت ها یا اشخاص غیر عادی در مینیمال ممکن نیست؟ حال آنکه در نوعی نگاه حتی از داستانکهای کلاسیک
ادبیاتمان -که در آنها دائما تیپ های شاه و درویش تکرار شده اند- نیز به عنوان مینیمال یاد می شود.
یا مثلا داستان "لنین" و انداختن گربه اش در آتش شومینه- صرف نظر از مسئله سندیت تاریخی آن- از نظر شما نمیتواند یک داستان مینیمال باشد؟
سپاس

دوست گرامی خودتونید اولا ،همون حامدزاخار بنویسید حل است
منظور من از "این گونه داستانها" داستانهای مینیمال است ، البته شما حق دارید که متوجه نشوید که منظورم داستانهای مینیمال بوده ، چون در بحث های که اییجا شده و من خوندم اشارهای به مینیمال و اینا نداره ، دوستان دارند به این نتیجه میرسند که روایهای قرانی و احادیث پیامبران هم داستانهای یمنیمال هستند و بعدش بصورت خود جوش به نفری که بیشترین رای را اورده یک جلد کلام الله میدند و تمام.
اما جواب سوال 2 شما
منشا خلق داستانهای مینیمال در واقع نوعی واکنش نسبت به جامعه مدرن و صنعتی امروزه ، و هیچ ربطی به قهرمان بازی و ادبیات کلاسیک نداره ، اینها اراجیف یکسری مغزهای یخ زده است که همه چیرو میخوان ایرانی کنند و بگند ما اول ما اول :D ، و همین تاثیر رو متاسفانه در 80 درصد آثار این کتابی که تحت عنوان داستانهای مینیمال گذاشتین دیده میشه ، داستان مینیمال کانسپت مدرن میخواهد به نظر من ، به نظرم اسم این کتاب را میذاشتید داستانهای کوتاه، یا طرحهایی برای داستان یا رمان ، ...
داستان لنین هم به نظر من میتونه در قالب داستان مینیمال قرار بگیرد ایشان نه فرشته هستند نه امام اول شیعیان نه ابن ملجم، یک آدم عادی پرورش یافته در جامعه مدرن
بازم میام
گرامی ، من هم در پاسخ مدت زیادیست با خودم کلنجار میروم ، یک سو بافت معماری رو به نابودی سنتی است و یک سو خلق بناها و نمادهای مدرن ، به پارک جمشیدیه که میروم از یک سو محو مجسمه ی مدل هنر سرخپوستان آند میشوم ، سوی دیگر تندیس تمام فلزی بز کوهی و سوی دیگر دیوار سبز رنگ سنگ مالون . شاید خودم را گول بزنم با جبر سرنوشت و تاریخ ولی باز هم پیچ و تاب میخورم در افکار مه آلود .شاید در مینی مال اسیر تقلید شده ایم و اصالت فرم و غافل از محتوا و درگیر پندارها و سوژه های ذهنی تا واقعیات بیرونی . خودم سعی کردم در آسایشگاه سالمندان نکته ای را مطرح کنم که حسب قلم ناتوانم کسی بدان اشاره ای نکرد : گسست رابطه ی انتقال تجربه از نسل اول به سوم ، نیاز کودکان به بازی های معمولی و محرک و مهیج و ایفای نقش قیچی و ساطور توسط والدین مدرن !!!
همچنین در ایثار سعی بر تکرار و یادآوری بود که جایی که هستیم را از چه کسانی به ارث برده ایم .
اصولن شما خوب بلدید چگونه ذهن مخاطب را درگیر و کلافه کنید بزرگوار:))
با دوستان که علیرضا آذر گوش می کنیم جوان تر ها از بیت زیر برداشتی رمانتیک دارند و من برداشتی سوسیال :
چشم بادام دهان پسته زبان شیر و شکر
جام معجون مجسم شده این گرگ پدر !
شاید این روند در دخمه ساراماگو بخوبی تصویر سازی شده باشد.
sagaro نوشت:
...
ما معجونی هستیم از تفکرات مدرن و سنتی که در مرحله گذار قرار داریم .
...

کاملا با شما موافقم
"معجون" تعبیر مناسبی است
مسئله من هم همین "معجون" است
به این فکر می کنم که من نوعی که از دیدن زیبایی آئینه کاری و گچ بری سقف فلان خانه در یزد دیوانه می شوم
آیا می توانم "به واقع" هنر مینیمال را از وجود خودم خلق کنم و یا " به واقع" آن را درک کنم؟
منی که هنوز هم اگر حتی کوتاه بنویسم اصرار دارم حتما آرمانها و ارزشهای مهمی را در نوشته ام جلوه دهم!
من فکر میکنم تفکر مینیمال با تمام جوانبش وارد فرهنگ ما نشده بلکه تنها شکل آن را در دست داریم
دقیقا در "گذار" قرار داریم
و به راستی در این گذار چه چیزهایی از دست خواهد رفت و چه به دست خواهد آمد؟
آیا مینیمالیسم متعلق به من است؟
منی که قرمه سبزی میخورم با ماست و سالاد روی سفره ترمه!
نمیدانم شاید دهه هفتادی ها و بعدی ها بهتر بتوانند درک کنند...
پاییز
ماهها بود که میدانستیم به هم نمیرسیم هر لحظه به روز پاییزیمون فکر میکردیم ولی ثانیه به ثانیه عشقمان بیشتر میشد انگار وعده ی جدایی بنزینی بود که دوست داشتنمان را شعله ور تر از قبل میکرد
نه من میتوانستم قدم اول جدایی را بردارم نه او ، ولی این کاری بود که باید میکردیم . آن قدر دوستش داشتم که میخواستم هنگام جدایی کمترین درد را بکشد . گوشی را برداشتم و به او گفتم کسی دیگر را دوست دارم او مرا طرد کرد و هر لحظه در افکارش مرا نفرین میکند ولی من با همه ی اندوه جدایی ام، خوشحالم که بی درد فراموشم میکند!
کامی
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک