میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
پارادوکسِ آرسنیک
"وحشت زده ام و ناامید" :
این را موش گفت
از دست آن گرد اهریمنی
آرسنیک
که دانشمندی به مدد شیطان ساختش
آلبرتوس مگنوسِ جادوگر
در قعر سردابه کیمیاگر
"خوشحالم و امیدوار" :
این را دختر گفت
همان که برای دو نفر غذا می خورد
و حالا در مشت گره کرده اش سم داشت
مرگ موش
کشف عجیب آن بزرگ مرد عالم جادو
کلید رهایی از بی آبرویی ،به دست یک دارو
(آلبرتوس مگنوسِ: نام کیمیاگری در قرون وسطی است که کشف اکسید ارسنیک ( مرگ موش ) را به او نسبت می دهند. البته کاشف اصلی آن ذکریای رازی است. )
کشیش تفتیش عقاید : آیا تو حقیقت را گفته ای ؟
دختر : بله . بله . بله
کشیش تفتیش عقاید :اما ما دلایلی داریم که باید به حرف تو شک کنیم !
دختر : چرا ؟؟
کشیش تفتیش عقاید :دلیل ما برای اثبات گوشت خوک خوردن تو اینست که تو مخفیانه یهودی شده ای !!
دختر :چی ؟؟!!!!
کشیش تفتیش عقاید :مگر نه ؟
دختر : چی رو میگید ؟؟
کشیش تفتیش عقاید :تو تشریفات مذهبی یهودیان رو تمرین میکنی ؟؟
دختر : نه نمیکنم .!!!!!!!
کشیش تفتیش عقاید : تو (باید) اعتراف کنی .
دختر : اما من چی رو باید اعتراف کنم .
کشیش تفتیش عقاید : (حقیقت رو ).
دختر : اما من که گفتم .
(شکنجه اعمال میشود . کشیدن دستها رو به بالا وقتی از پشت به هم بسته شده اند .)
دختر : به من بگید حقیقت چیه ؟؟؟؟؟؟
دختر : به من بگید حقیقت چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
7- ما می اندیشیم، پس ازدواج نمیکنیم!
خداش بیامرزد دکارت را!
با این سرعت و رانندگیت که کشته بودی منو!!!!
برو اقا به جهنم فوقش یه برگ بیمه !!!!!!
2- من ازدواج می کنم پس ما هستیم
3- او ازدواج نمی کند پس من هستم
4- او ازدواج می کند پس من نیستم
5- ما ازدواج نمی کنیم پس ما نیستیم
6- ما ازدواج می کنیم پس من نیستیم
به گزینه صحیح پاسخ دهید تا یک همسر خوب برایتان پیدا شود !
چییی؟؟
ماشین، ماشین .....
چچی....
مُرد!
.
.
.
نتیجه اخلاقی اینکه دود از کنده بلند میشه! پس چی!
دنیای من با دنیای تو بسیار متفاوت است، دنیای هرکسی چنین است!....اما وقتی که در چشمانت می نگرم حس می کنم دنیایمان به هم متصل شده!.....پازل(زندگی) را با تکه هایمان پر می کنم....بزودی تمامش خواهم کرد.....و بعد حادثه رخ می دهد....پازل تغییر میکند، حالا دیگر تکه من بدرد نمی خورد! ....پس او جای من را می گیرد
امیدوارم بجای من خوب عمل کند، امیدوارم تکه او تو را خوشحال کند....امیدوارم کاملا مناسب هم باشید....
من.
به دنبال دیگری نخواهم رفت....اما احساس بدی هم ندارم....متاسف نباش...یک روز...یک روز پازل من کامل خواهد شد....و همه چیز به پایان خواهد رسید...اما مطمئن شو....وقتی زندگیت سرانجام به پایان می رسد، همه تکه های پازلت را بدست آورده باشی....
«خدایا، من چی کار کردم!؟»
چاقو را پشتش مخفی کرد....و بعد
زنگ در را زد!