رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

موج پنجم کرونا
موج پنجم کرونا
0 امتیاز
از 0 رای
سرگذشت مادر
سرگذشت مادر
4.2 امتیاز
از 13 رای
مفتخورهای پرمدعا
مفتخورهای پرمدعا
4.4 امتیاز
از 18 رای
دم بریده ها: مجموعه داستان
دم بریده ها: مجموعه داستان
4.6 امتیاز
از 11 رای
A Man of Means
A Man of Means
5 امتیاز
از 1 رای
فصل نان
فصل نان
4.1 امتیاز
از 36 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
سولفور
پرده اول:جهالت های ساده.زندگی.عشق.طوفانِ نوح.شکمبارگی.انسان اولیه.زندگی.عشق.شکمبارگی.
میان پرده:حوری بهشتی.نهر های شربت.نسیم.حریم.مقدس.عذاب.بیداری.حوری بهشتی.عسل.
پرده آخر:کافر.قتل.دریای خون.قرص لاغری .دیسکانکت.ریشتر.خشم.ساعت های به شدت دقیق.جنگ.کافر.دریای خون.سولفور.
جمعا چند خط و این همه تعریف و تمجید!!!!
امیدوارم دوستان ناراحت نشن ولی متاسفانه باید بگم به غیر از انسانیت و جرم بقیه ش همه بی معنی و گاها تخیلیه
نمیدونم تو نوشتن چه اصراری وجود داره برای به کار بردن جملات عجیب و سختتر کردن درک داستان یا حسی که نویسنده میخواد منتقل کنه
باز هم معذرت میخوام بابت انتقاد کردنم و این صرفا نظر بنده س و اعتبار قانوی دیگری ندارد ;-)
یکی از شاگردان سقراط وی را پرسید: زچه رو هرگزت اندوهگین ندیده‌ام ؟
سقراط گفت: از آن رو که چیزی را مالک نیستم که عدمش اندوهگینم کند
.
خیلی تشنم بود.بهم آب دادن.اصلا درد نکشیدم.طرف خیلی وارد بود.خیلی سریع سرم رو برید...
همین الان از طونل نور هم گذشتم! دارم میرم بهشت.صدای بع بع میاد! نکنه اونجا هم جلوی پای آدما سرم رو بِــبــُرن؟!
م.قهاری

گلوی جوهری
روزی که پدر داشت از شهر میرفت ، گفت : پسرم ، تو مرد بزرگی شده ای . گفت: زود خواهم برگشت تا تو و مادر و خواهرت را هم با خود ببرم . گفت که هر وقت دلت برای من تنگ شد پرنده های روی سیم های برق را که از توی پنجره ی اتاقت دیده میشوند بشمار ، ضربدر هزار کن ، من صد برابر آن دلم برایت تنگ شده است . من امـــــــــا بزرگ نشده بودم !!!!!!
ترسیدم پرنده ای روی سیم های برق ننشیند . ترسیدم یادم برود طعم روز های پدرانه را . هول شدم . رفتم شیشه ی پنجره را با عکس پرندگانی پوشاندم که خیال رفتن نداشتند . هر روز میشمردمشان . حال از آن روز یازده سال میگذرد و از پدر خبری نیست . من به هر پرنده ای که میرسم قیافه میگیرم . انگار وقت آن رسیده که عکس را از روی پنجره بردارم . دلم میخواهد همان دو سه پرنده ی قناص را بشمارم .
.یاسی . ش
متهم -- زهرا زمانیان :
مفهوم و سوژه و دغدغه ی ارزشمندی انتخاب شده ولی وقتی به سراغ سوژه ی پر تکراری می رویم باید هم از منظری جدید داغ را تازه کنیم و هم صیقل دیگری به کار سابقین بزنیم ، لزومی به ذکر نام کورش و شعار دادن نبود . کل شاکله داستان خوب است و اگر بازنگری و ویرایش شود حرف برای گفتن دارد . در این داستان دو زهرا زمانیان را می بینیم توامان : یکی نشسته بر صندلی بازجویی نزد دژخیم و دیگری جامانده بر کف خیابان تاریخ ، چنین نگرشی یا نیاز به داستانی بلند تر دارد یا بازی بیشتری با فرم و قالب و کلمات . این انتقاد مانع این نیست که شجاعت نویسنده را در ورود به مقوله ای اجتماعی و دردناک ستایش نکنم .
فریاد -- زهرا زمانیان :
نگاه زیبا جو و زیبایی طلب نویسنده در نقاشی هایش موجود است ولی کسی نمی بیند ، همه فریاد زهرا زمانیان گرامی زیباست که جهانش را نه مانند یه معادله دو مجهولی ساده میکند نه به حد معادلات N مجهولی پیچیده . اون همان گونه که ساده ولی با مهارت قلم مو میزند بر بوم ساده هم مینویسد و با بیشتر نوشتن و نوشتن مهارت بیشتری هم کسب خواهد کرد . حضورش به عنوان یک آگاه به توانایی ها و کاستی های خویش که " می خواهد " بسیار ارزشمند است . اگر با حفظ تصویر سازی ذهنی کمتر در پی تطابق نقاشی با نویسندگی باشد بسیار موفق تر هم خواهد بود . پیام داستان دیدن نیمه پر لیوان است و رسیدگی به درون خویش .
پرده ها -- سیاوش حبیبی :
مکمل خوبی است برای داستان استارت خانم افتخار زاده . کسی فیلم زندگی اش را مرور میکند و چه قدر نزدیک است کودکی به پیری ! گویی با خم شدن پشت خط سیر زندگی نیز حلقه ای می شود که سر و تهش به هم جوش خورده !!!
بازی زیبا با اسامی آرزو و امید ؛ در قایم باشک آرزو و امید هر چند امید برنده می شود ولی بازنده ای وجود ندارد چرا که همیشه این آرزوست که به امید می رسد . برای این داستان بیش از این چیزی ندارم که هم فرم دارد هم تعلیق پرنیان گونه و هم پیام و هم محتوا هم امضای سیاوشی که می شناسیم . پس سکوت و 8-)
وسخنی با نویسنده : بزرگ که می شوی بخواهی یا نخواهی از تو سایه توقع می رود ، خنکا و البته میوه ! نشستن زیر خنکای سایه و خوردن میوه لذت بخش است نه افتادن میوه زیر مساحت بی سایه و له شدن در هرم آفتاب در عبور بی رحم تخت کفش عابران . خارج از کتابت هم باید همان باشی که با شجاعت ولی حفظ احترام خواننده قلم می زند . بی پروایی جایش در آثار است و نرم خویی و انعطاف جایش در تاثیر حضور . جسارتن فرق زیادیست نوشتن در لابلای صفحات و نوشتن در کامنت ! آنجا میوه ات را بو میکنند و مزه و نظر می دهند ، اینجا اصل و اصله را برانداز و قضاوت ...
فقط خدا -- سیاوش حبیبی :
بی قضاوت آشکار ولی با افسوسی نهان در پس کلمات . ندیده بودم کسی از دید ابن ملجم به قضیه نگاه کند چنین آگاه و بی غرض ، به نظر من سایه دعوت نویسنده به نوع نگاه و تغییر زوایای دید در ریشه یابی حوادث تاریخ بشری بر کل داستان سنگینی می کند . ن.یسنده جایی آن بالا کنار پنجره اش با نگاهی دعوت گر و صندلی ای خالی در کنارش به خواننده می نگرد و این چیزی نیست که بتوان دید و نگفت در پس شش خط ، یک شاهکار نهفته ، معمولن ساده ترین چیزها از نگاهمان مغفول می مانند !!!
دخترک و گورکن -- مریم تورنگ :
دخترک یک ساعت به چیزی که خوانده بود یا در ذهن داشت فکر می کرد . سرِآخر تصمیم گرفت گور کن واژه ها باشد . شاید برای فراموشی شاید هم برای آینده ، چه اگر مرده ها می توانند در باوری روزی از خاک برخیزند یقینن واؤه ها اولا ترند که چال شوند و روزی جوانه بزنند و بر و میوه بدهند . با خواندن این داستان به یاد تصویر معروفی افتادم که یک نفر می خواهد فریاد بزند و دستی دهانش را گرفته و پشت دست طرحی از دهان باز نقش بسته و مشیری عزیز می گوید : من هوارم را سر خواهم داد.
مریم تورنگ با دیده ی عشق و تعهد به نویسندگی نگاه می کند و در پی گشودن راز مرگ برای پی بردن به معنای زندگی . از دید مفهومی در کنار دو داستان خانم افتخارزاده که یکی حقیقی است و دیگری واقعی جزو آثار برجسته و فاخر این کتاب است .
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک