میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
(این از همون داستانهاست که گفتم از سر بی دغدغه بودن نوشته میشه!) با اندکی تغییر!
آخرین و بهترین تکنولوژی
با اینکه روی جعبه اش نوشته بود سوزی_بات، ولی او سیندی صداش می زد!
سوزی بات (اسم) مناسبتری بود، اما چنین اسمی زیاد به دل نمی نشست، بالاتر از همه اینها اون آخرین دستاورد در زمینه تکنولوژی شبیه سازی همسر محسوب می شد!
او که خریدش را یک سال به تاخیر انداخته بود باورش نمی شد، اما سیندی واقعا یک سر و گردن بالاتر از یک زن انسانی بود.
اون همونطور بود که روی جعبه نوشته شده بود. بچه نمی خواست، هیچ وقت انتظار نداشت براش گل بگیری، همیشه ماشین رو درست پارک می کرد و هیچ وقت پولی خرج آرایشگاه نمی کرد! او هیچ وقت از خریدی تا به این اندازه راضی نبود!
روز بعد اپل سوزی-بات 2.0 رو ریلیز کرد!
.........................................................
پی نوشت 1: دوستان یعنی کی یه همچین چیزی به واقعیت می پیونده؟ یعنی میشه؟یعنی به عمر مجردی من قد میده؟ یعنی میشه دیگه زن نگیرم؟:-(
من بی صبرانه منتظرم!
پی نوشت 2: خانوما ناراحت نباشید حتما تا اون زمان اپل ورژن مردونش رو هم میزنه:
اون نه همش قورمه سبزی می خواست، نه همش می خوابید، نه همش باید سرش داد میزدی......
البته با توجه به سطح توقعات سیستم نسخه مردونه باید پیچیده تر باشه، اینه که ممکنه یه صدسالی دیرتر از نسخه زنونش وارد بازار بشه!:D
خوندم خارجی هارو ، حتما نظر خواهم داد،
اما متاسفانه زاخار نویسنده نیست. زاخار ، زاخار است فقط
این داستانک هم چون در حضور من توسط دوستان دست به قلم نوشته شده، گذاشتم که نظرات رو بدونم
خودم هم یسری نظرات و ایراداتی نوشتم که آخر سر میزارم، متشکر از توجه و نظر
2-به نظر من داستان مینیمال تصویر و برشی از زندگی با حداقل حجم باید باشد ( زنبورها با ملکشون، یا مورچه ها و اینا به نظرم در قالب کانسپت کلی مینیمال قرار نمیگیرند) ( البته داستان پدر جزو کارای خوبه مجموعه هستش جناب آقای معلم)
3-دوستان لطیفه رو نمیشه به عنوان داستان مینیمال به خورد مخاطب داد ، لطیفه ، لطیفه ست ( اشاره به داستان پسر بدی که به صورت یارو شلیک میکنه که ازش آدرس قبرستون رو پرسیده بود)
...
زاخار برمیگرده
اما مینیمال خودتون، اثر خودتون بود؟!
چقدر جالبه که اثر خودت را گذاشتی
من زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم ولی سبک نوشتارت جالب بود و افق انتظارات را خوب میشکست. انتظارات ما حتی گاهی از خودمون جرات رویارویی با واقعیت را از ما میگیره.
ساختارش به دلم نچسبید یکم زیاد توصیف داشت که با مینیمال تعارض داره و عنوان هم نداشت...
امیدوارم زاخار همیشه اینطوری با دست پر و کلام حلوا برگرده
اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند...
مدت ها بود که دلم یک آینه ی کوچک جیبی می خواست و نداشتم.مینا که از پاریس برگشت و برای من یک آینه ی دردار آورده بود. آینه گرد بود با یک قفل و یک لولا.
پیش از باز کردن در، از سر عادت، در مناسب ترین وضعیت نسبت به آینه قرار گرفتم.
سر کمی به سمت بالا، صورت کمی چرخیده به سمت نیمرخ چپ، نگاه مطمئن.
دستی توی موهایم کشیدم و در آینه را باز کردم. برای چند ثانیه تصویر درست همان چیزی بود که انتظار داشتم. آینه صاف بود و تمیز، و من شکل من.
چشمم افتاد به در باز شده ی آینه:
آینه ی دیگری با تصویری بسیار بزرگ تر؛ که من هرگز خود را برای دیدنش آماده نکرده بودم!
سر کمی به سمت پایین، صورت کمی چرخیده به سمت نیمرخ راست و نگاهی که دیگر چندان مطمئن به نظر نمی رسید...
آینه را بستم. روی در آینه تصویری بود از برج ایفل و سایه ی یک گربه ی نزدیک و سایه ی یک گربه ی دور.
زاخار برگشت
نظر بدید دوستان مینیمال نویس، من خودم آخر نظرم میگم
مواظب باش جلوت چاهه !
مواااااااااظبـــــــ.....م ...
زحمت کشیده :D:D:D:D
ما جک هامون هم یک نوع مینیمال هستش.نمونه اش رو میگذارم.بیشتر برای تلطیف فضا کپی می کنم.;-)
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ..!
ﺷﯿﺶ ﻣﺎﻩ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﺎﯼ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﯿﺨﺮﻡ با اون مزه اش
که ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺑﺸﻢ !
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ ﺟﺎﯾﺰۀ ﭼﺎﯼ ﻣﺤﺴﻨﻪ !
ﮐﻤﺮﻡ ﺷﮑﺴﺖ ..!:D:D:D:D