رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

این راز سر به مهر
این راز سر به مهر
4.5 امتیاز
از 4 رای
نادیا
نادیا
4.3 امتیاز
از 37 رای
عزازیل: مجموعه داستان
عزازیل: مجموعه داستان
4 امتیاز
از 2 رای
South of No North: Stories of the Buried Life
South of No North: Stories of the Buried Life
5 امتیاز
از 2 رای
آلبوم خیال: مجموعه قصه
آلبوم خیال: مجموعه قصه
3.8 امتیاز
از 13 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
یک داستانک خارجکی از نیکی مک وی!
(این از همون داستانهاست که گفتم از سر بی دغدغه بودن نوشته میشه!) با اندکی تغییر!
آخرین و بهترین تکنولوژی
با اینکه روی جعبه اش نوشته بود سوزی_بات، ولی او سیندی صداش می زد!
سوزی بات (اسم) مناسبتری بود، اما چنین اسمی زیاد به دل نمی نشست، بالاتر از همه اینها اون آخرین دستاورد در زمینه تکنولوژی شبیه سازی همسر محسوب می شد!
او که خریدش را یک سال به تاخیر انداخته بود باورش نمی شد، اما سیندی واقعا یک سر و گردن بالاتر از یک زن انسانی بود.
اون همونطور بود که روی جعبه نوشته شده بود. بچه نمی خواست، هیچ وقت انتظار نداشت براش گل بگیری، همیشه ماشین رو درست پارک می کرد و هیچ وقت پولی خرج آرایشگاه نمی کرد! او هیچ وقت از خریدی تا به این اندازه راضی نبود!
روز بعد اپل سوزی-بات 2.0 رو ریلیز کرد!
.........................................................
پی نوشت 1: دوستان یعنی کی یه همچین چیزی به واقعیت می پیونده؟ یعنی میشه؟یعنی به عمر مجردی من قد میده؟ یعنی میشه دیگه زن نگیرم؟:-(
من بی صبرانه منتظرم!
پی نوشت 2: خانوما ناراحت نباشید حتما تا اون زمان اپل ورژن مردونش رو هم میزنه:
اون نه همش قورمه سبزی می خواست، نه همش می خوابید، نه همش باید سرش داد میزدی......
البته با توجه به سطح توقعات سیستم نسخه مردونه باید پیچیده تر باشه، اینه که ممکنه یه صدسالی دیرتر از نسخه زنونش وارد بازار بشه!:D
ft0parham نوشت:
زاخار خان ذکر خیرت بود نبودی، یه چنتایی مینیمال موفق از آثار خارجی گذاشتیم بد نیست یه نظری راجع بهشون بدی
اما مینیمال خودتون، اثر خودتون بود؟!
چقدر جالبه که اثر خودت را گذاشتی
من زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم ولی سبک نوشتارت جالب بود و افق انتظارات را خوب میشکست. انتظارات ما حتی گاهی از خودمون جرات رویارویی با واقعیت را از ما میگیره.
ساختارش به دلم نچسبید یکم زیاد توصیف داشت که با مینیمال تعارض داره و عنوان هم نداشت...
امیدوارم زاخار همیشه اینطوری با دست پر و کلام حلوا برگرده

خوندم خارجی هارو ، حتما نظر خواهم داد،
اما متاسفانه زاخار نویسنده نیست. زاخار ، زاخار است فقط
این داستانک هم چون در حضور من توسط دوستان دست به قلم نوشته شده، گذاشتم که نظرات رو بدونم
خودم هم یسری نظرات و ایراداتی نوشتم که آخر سر میزارم، متشکر از توجه و نظر
1-دوستانی که فکر کردند داستانکشون رو سیاسی یا ... بنویسند لازم است بدانند که موضع گیری سیاسی ، دیالوگ یا مونولوگ انقلابی:-) ، شعار دادن، ایده های فلسفی بزرگ ، مفاهیم تاریخی، عمیق بودن شخصیتها ( که قبلا هم اشاره کردم) ... در داستان مینیمال جای ندارند .
2-به نظر من داستان مینیمال تصویر و برشی از زندگی با حداقل حجم باید باشد ( زنبورها با ملکشون، یا مورچه ها و اینا به نظرم در قالب کانسپت کلی مینیمال قرار نمیگیرند) ( البته داستان پدر جزو کارای خوبه مجموعه هستش جناب آقای معلم)
3-دوستان لطیفه رو نمیشه به عنوان داستان مینیمال به خورد مخاطب داد ، لطیفه ، لطیفه ست ( اشاره به داستان پسر بدی که به صورت یارو شلیک میکنه که ازش آدرس قبرستون رو پرسیده بود)
...
زاخار برمیگرده
زاخار خان ذکر خیرت بود نبودی، یه چنتایی مینیمال موفق از آثار خارجی گذاشتیم بد نیست یه نظری راجع بهشون بدی
اما مینیمال خودتون، اثر خودتون بود؟!
چقدر جالبه که اثر خودت را گذاشتی
من زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم ولی سبک نوشتارت جالب بود و افق انتظارات را خوب میشکست. انتظارات ما حتی گاهی از خودمون جرات رویارویی با واقعیت را از ما میگیره.
ساختارش به دلم نچسبید یکم زیاد توصیف داشت که با مینیمال تعارض داره و عنوان هم نداشت...
امیدوارم زاخار همیشه اینطوری با دست پر و کلام حلوا برگرده
بنده فقط یک جمله به ذهنم خطور می کند:
اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند...
خوش اومدی زاخار :) ولی توصیف جزییات زیاد داشت هرچند پیام قشنگی داشت : همیشه آنچه میبینیم ممکن است آنچه هست نباشد. ملتفت سایه ها نشدم . هنگ کردم:D
.
مدت ها بود که دلم یک آینه ی کوچک جیبی می خواست و نداشتم.مینا که از پاریس برگشت و برای من یک آینه ی دردار آورده بود. آینه گرد بود با یک قفل و یک لولا.
پیش از باز کردن در، از سر عادت، در مناسب ترین وضعیت نسبت به آینه قرار گرفتم.
سر کمی به سمت بالا، صورت کمی چرخیده به سمت نیمرخ چپ، نگاه مطمئن.
دستی توی موهایم کشیدم و در آینه را باز کردم. برای چند ثانیه تصویر درست همان چیزی بود که انتظار داشتم. آینه صاف بود و تمیز، و من شکل من.
چشمم افتاد به در باز شده ی آینه:
آینه ی دیگری با تصویری بسیار بزرگ تر؛ که من هرگز خود را برای دیدنش آماده نکرده بودم!
سر کمی به سمت پایین، صورت کمی چرخیده به سمت نیمرخ راست و نگاهی که دیگر چندان مطمئن به نظر نمی رسید...
آینه را بستم. روی در آینه تصویری بود از برج ایفل و سایه ی یک گربه ی نزدیک و سایه ی یک گربه ی دور.
زاخار برگشت
نظر بدید دوستان مینیمال نویس، من خودم آخر نظرم میگم
اصلن نمیدونم جایی که فلاسفه و ادبای غرب شیفته ی بوعلی و سهروردی و خیام و مولانا و حافظ و سعدی و که و که هستند چه لزومی دارد ما جماعت ایرانی دچار تقلید ناشی از خودکم بینی بشویم ؟؟؟؟!!!! همینکه در موقعیت ژئوپولتیکی قرار دادریم که پیوسته محل برخورد و تصادم تمدنها و زبانها بوده و هنوز هم خوب یا بد در صدر اخبار جهان قرار داریم نشاندهنده ی پتانسیلی است که قدرش را نمیدانیم .این حرف من شاید در نگاه اول بازتاب راسیستی داشته باشد ولی در واقع واقعیتی تاریخیست در مورد جغرافیایی که مردمانش تجربیات تلخ و شیرین زیادی را در کوله بار خویش دارند و چه کسی است که نداند علم همان تجربه است و باقی همه آگاهی و وقوف است که متاسفانه ما از این دومی بهره کمی برده ایم .
بله کاملن موافقم که لطیفه همون هم مینیماله و این آینه ی سرعت انتقالمونه که از پشتوانه ی ادبیات غنی بهره میبره مثل همون که قبلنا نوشتم :
مواظب باش جلوت چاهه !
مواااااااااظبـــــــ.....م ...
neb70 نوشت:
این هم ترجمه داستانی از :Joe Paris Lee، که برنده 250 دلار شده!(قابل توجه برگزار کنندگان مسابقه: این آقا تازه نفر دوم شده!!)
گارسون غذای اصلی را سرو کرد، یک میز دیگر را هم پاک کرد و بعد با عجله به سمت آشپزخانه رفت. وقتی که دوباره از درهای گردان (آشپز خانه)عبور کرد، می توانست ببیند کسی که همین چند لحظه پیش برایش شام سرو کرده بود دارد در یک دفترچه یادداشت می کند.
با خودش فکر کرد: «عجیبه!، باور نمی کنم اون یه منتقد غذا باشه!» گارسون دوباره در آشپزخانه ناپدید شد. بعد مردی که در حال شام خوردن بود بلند شد و بسمت دستشویی رفت. گارسون برگشت و دید صندلی خالیست و متوجه دفترچه باز روی میز شد. سریع به طرف میز رفت و شروع به خواندن آخرین خط کرد:«او سریع به طرف میز رفت و شروع به خواندن آخرین خط کرد.»

زحمت کشیده :D:D:D:D
ما جک هامون هم یک نوع مینیمال هستش.نمونه اش رو میگذارم.بیشتر برای تلطیف فضا کپی می کنم.;-)
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ..!
ﺷﯿﺶ ﻣﺎﻩ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﺎﯼ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﯿﺨﺮﻡ با اون مزه اش
که ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺑﺸﻢ !
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ ﺟﺎﯾﺰۀ ﭼﺎﯼ ﻣﺤﺴﻨﻪ !
ﮐﻤﺮﻡ ﺷﮑﺴﺖ ..!:D:D:D:D
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک