میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
مکالمه ی دو جن در نصفه شب:
فیلم انسان گیر ۲ رو دیدی؟
اره دیدم....توچی؟
اره....خیلی وحشتناکه
اره......وقتی دیدم تا دو هفته فکر میکردم یه انسان پشت سرمه!
من شنیدم انسانها وقتی که شبا میخوابیم بالاسرمون وامیستن نگامون میکنن......حقیقت داره؟؟
حتی شنیدم میشه انسان ظاهر کردو دید!
یاحضرت جناعیل!!!
اصلا به نظرمن انسانها وجود ندارن.....خرافاته
شایدم همینطور باشه نمیدونم
بگیریم بخوابیم بابا از این حرفای ترسناک نزن من از انسانها میترسم!!
شب آرام پاییزی و کوچهای تمیز؛ بادی وزید و بارانی از برگهای زرد و سرخ به زمین بارید.
جارو در دست رفـتـگـر محــلهمان ماسـیـد.
شب جمعه
با لبخندی مهربانانه، آنقدر بلند که فقط دختر بشنود، زمزمه کرد: «ممنون، فاتحهش رو میخونم!» و رد شد و رفت… دختر کارتپخشکن با تراکتی که در دست دراز شدهاش ماسیده بود، هاج و واج، رفتنش را تماشا کرد.:-):-):-):-):-):-):-)
همیشه میگفت:
«من اونقدرها هم که به نظر میام خوب نیستم»
و هیچوقت شک نکردم که تنها حرف راستی که به من میزد همین بود!
لــطــف دارین! :)
تـرجـیـح میدم با نقد سـازنده رو به رو بشم، تو اولین اثر اینقد تعریف نیاز نیست به خــدا! :دی
شما اون نقدتونو رد کنین بیاد :D
با قطع شدن ناگهانی تصویر، راهی پشت بام شد و چون LNBهایشان را در دست ماموران نیروی انتظامی دید،
رو به فرماندهشان کرد و پرسید:
«الان شما دزدید یا پلیس؟»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
داسـتان هایـی که اسـم نـدارند به خـاطــر این است که نـویــسنده نــامش رو زیــر داسـتـان ذکــــر نـکرده وگر نه مـــن که ... !
فوق العاده بود، خیلی خیلی زیبا بود!
با اکراه کارت عضویتش را درآورد و نشانم داد. با انزجار نگاهی کردم و رو برگرداندم.
- هدفت چی بود ازین کار؟
بار سنگین سرزنش بر وجودش سنگینی میکرد.
- خب آخه کلی مزایا و امکانات میدن باهاش…
به سردی نگاهش کردم و گفتم:
- نون به نرخ روز خوردن شنیده بودیم، ولی این دیگه … به نرخ روز خوردنه.
نـگـاهـش را که میتوانست مظهر خشم بـاشد را بی محابا پاسخ داد و گفت:
-باید با هم حـرف بزنیم.
-تـــو هم نمیدونی... منو نمیشناسی!
-هیچ کس بهتر از من تورو نمیشناسه...
غــریـد:
-تو مثه بقیه ای، نمی فهمی!
-زمــان رویارویی با حقیقته، بـفـهـم کـ...
"جیرینگ"
از اتــاق بیرون دوید. تکه های خرد شده آینه روی زمین پخش شده بودند.
دخـتـرک بی نـام و نشـان
- خوب بچه ها به من بگید ل.....ل....
-ل....ل..
- ل ....مثه چی ؟
- ل مثه لال!
- آفرین....حالا بگید : م....م.....میم
- م....م...میم
-م....میم مثه چی ؟
-میم مثه مینیمال !
م.قهاری