میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
زن : نیچه میگه : آنجا که دیگر نمیتوان عشق ورزید، باید آن را گذاشت و گذشت!
مرد : خوب ! ...پس!...فکر کنم باید برم!
م.قهاری
از دوستان تقاضا میکنم نام این داستان را ، هر چه به ذهنشان میرسد پیشنهاد دهند...[/quote]
" سراب "
– مگر هدفت چیست؟!
– یافتن هدفم در این دنیای صدرنگ…!
مريم.ت
و تمام راه حل ها در " ما "
می خواستم اسم نویسنده اش را بنویسم ولی نمی نویسم زیرا :
تمام دردسرها زیر سر من است ! ! !
نیچه ای که عاشق نبود
- رفتم که رفتم
- گذشته ها گذشته
- رو آ
اینم مسابقه اس؟؟
باید امشب بروم
بایدامشب چمدانی که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
وبه سمتی بروم که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند
زن : نیچه میگه : آنجا که دیگر نمیتوان عشق ورزید، باید آن را گذاشت و گذشت!
مرد : خوب ! ...پس!...فکر کنم باید برم!
م.قهاری
از دوستان تقاضا میکنم نام این داستان را ، هر چه به ذهنشان میرسد پیشنهاد دهند...
رک و صریح بگم.از کامنت های اولیه در مورد طرح جلد کتاب ، مشخصه برخی دوستا ن با توجه به کار های قبلی خانم افتخار زاده ،انتظار کاری شلوغ تر را داشتند.مثلا دختری تنها در محاصره ساختمان هایی گوتیک وار با سایه های غلیظ و چسبنده از حروف و کلمات.و یا انسانی کش آمده در محاصره و هجوم جملات ،همچو جیغه معروف ادوارد مونک.اما واقعیتش اینه که سحر گرامی ، با نبوغ ذاتی و دانش اکتسابی یکی از بهترین طرح ها رو واسه مینیمال استفاده کرده .حروف ، بار کد گونه ساده و به موازات هم قرار گرفته و در بستری بسیار ساده تر غوطه ورندواگر این مربع را کوچیکش کنید ،لگویی برای مجموعه خواهد شد و هر جا نگاه کنید بلا فاصله به یاد کتاب می افتید.و این همان رسالت ذاتی مینیمالیسم در هنر است.سحر گرامی طرح جلد داستان های مینیمال را به هنر مینیمالیسم در طراحی جلد کتاب کشانده.آفرین.
_مگه تو رستوران به این باکلاسی صورتحسابو نمیارن پای میز؟
_چرا ، چرا ... ولی آخه مدیر رستوران از دوستامه میخوام یه احوالی هم ازش بپرسم.
_باشه عزیزم برو.
...
_آقا معذرت میخوام شما مدیر رستورانین؟
_بله قربان ، امری دارین بفرمایین. از غذا راضی بودین که؟
_بله بله، کاملا. فقط ...
_فقط چی؟ نکنه باب میلتون نبوده؟
_نه اصلا ...اصلا. فقط ... فقط خواستم یه خواهشی کنم ... لطفا این ... لطفا این ساعتو جای پول غذا گرو نگهدارین... حتما آخر ماه میام حسابمو پرداخت میکنم... لطفا... لطفا اون خانمی که همراهمه چیزی نفهمه...
به نظر من این داستان نیت غافلگیری ندارد
نویسنده قصد ندارد مخاطب را با شگردهای زبانی به تحسین وادارد یا چیزی از این دست
اگرنه اسم داستان را چیز دیگری می گذاشت تا با جمله اخر اتفاق تازه ای بیفتد.
داستان اینجا ابزار بیان مسئله ای انسانی است
داستان هدف نیست وسیله بیان و تلنگر است
غافلگیری در آن به نوعی احساس مخاطب را نشانه می رود نه ذهن او را(ذهنی که دوست دارد با خواندن درگیر گشودن گرهی شود)
در مجموع با توجه به مینیمالهایی که جناب بیک پور در صفحه کتاب "گسست" نوشته اند من توقع داشتم مینیمالهای بهتری از ایشان در "میم..." بخوانم
سپاس