رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

خسته خانه: مجموعه داستان
خسته خانه: مجموعه داستان
3 امتیاز
از 1 رای
The Works of Edgar Allan Poe - Volume 4
The Works of Edgar Allan Poe - Volume 4
5 امتیاز
از 5 رای
مدّ و مه
مدّ و مه
4.4 امتیاز
از 133 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
نیچه ای که عاشق نبود به نیچه ای که عاشق بود گفت: تو سرابی، سراب. از اینکه ارباب صداقت می خواندت، حالم به هم می خورد.
نیچه ای که عاشق بود گفت: خودم هم همینطور، گذشته ها گذشت... رفتم که رفتم.
نیچه ای که عاشق نبود گفت: بیا سوییچ این روآ رو هم بگیر ... پیاده این مسیر رو نرو ... با ماشین برو زودتر به نرسیدین برسی...
ft0parham نوشت:
بی نام
پسرک با دقت در حال مطالعه بود. داشت نیچه ای که عاشق نبود به قلم ارباب صداقت را می خواند. به جمله ی « گذشته ها گذشته، خود را مغروق سراب بی مسیر نوستالژی نسازید» که رسید،پدرش صدایش زد: «پسرجان وقت رفتن است.» خودروی روآی نوک مدادی پدر هنوز هم غرش جوانی هایش را داشت. فرعی اول را که تا آخر رفتند، دیوار نوشته ای چشم پسرک را گرفت: «رفتم که رفتم عاشقت فرزین» پسرک کلمه به کلمه ی قرمز رفتم که رفتم را جوید و کتابش را باز کرد و ادامه داد....

چه تعبیر فوق العاده ای : سراب بی مسیر نوستالژی
واقعا ادم دلش می خواد در این سراب غرق بشه
سپاس جناب فتوت
می روم، می آیم... بارها به خودم می گویم دیگر گذشته ها گذشته
اما آدم آس و پاس و بی نام و نشانی مثل من درست وقت رفتن که می رسد،
می بیند ته مسیر چیزی جز سراب منتظرش نیست
و تازه آنقدر هم صداقت ندارد که توی چشم ارباب زل بزند و بگوید رفتم که رفتم.
پس می ماند
پیش همین ارباب با آن سبیلهای نیچه ای اش، که مطمئنا هیچ وقت عاشق نبوده.
بی نام
پسرک با دقت در حال مطالعه بود. داشت نیچه ای که عاشق نبود به قلم ارباب صداقت را می خواند. به جمله ی « گذشته ها گذشته، خود را مغروق سراب بی مسیر نوستالژی نسازید» که رسید،پدرش صدایش زد: «پسرجان وقت رفتن است.» خودروی روآی نوک مدادی پدر هنوز هم غرش جوانی هایش را داشت. فرعی اول را که تا آخر رفتند، دیوار نوشته ای چشم پسرک را گرفت: «رفتم که رفتم عاشقت فرزین» پسرک کلمه به کلمه ی قرمز رفتم که رفتم را جوید و کتابش را باز کرد و ادامه داد....
با رو آ ، به یه ماشین زدم رانندش پیاده شد دیدم نیچست همون نیچه ای که عاشق نبود دیگه وقت رفتن بود، رفتم که رفتم پشتمم نگاه نکردم نیچه نگاهی به ماشین من که دور میشد کرد و به جای فحش گفت : "او ارباب صداقت است که بی محابا به مسیر منتهی بر سراب زد" و آهی کشید و گفت گذشته ها گذشته باید پول خسارتو خودم بدم.
:D
زمان
-می دونی چی به آدم خیلی می چسبه؟
-نه... چی؟
- اینکه بری زیر کرسی، پاهات که یخ کردن رو بگیری نزدیکِ منقل ِ زغال و درد ِ خوشایند ِ گرم شدن ِ پاهای یخ زدت رو درحالی که داری شلغم ها رو نمک می زنی و می خوری، حس کنی.
- خب... اما الان که تابستونه.
- خب... من هم نگفتم الان.
mohsen ghahari نوشت:
.
سالها قبل مرضیه میگفت: رفتم که رفتم
و نیچه ای که عاشق نبود میگفت : گذشته ها گذشته
هر دو در سراب بی نام مسیر عشق را میجستند و نمیافتند.
سالها بعد آن دو وقت رفتن، ارباب صداقت شده بودند...
.

داستان شما هم "رو آ" نداره جناب قهاری ;-)
.
سالها قبل مرضیه میگفت: رفتم که رفتم
و نیچه ای که عاشق نبود میگفت : گذشته ها گذشته
هر دو در سراب بی نام مسیر عشق را میجستند و نمیافتند.
سالها بعد آن دو وقت رفتن، ارباب صداقت شده بودند...
.
sinyasin نوشت:
بلد نیستید خودم میگم :
((نیچه ای که عاشق نبود ، وقت رفتن ،گفت: اربابِ صداقتی نبود که در مسیر پر از میخ ، لا اقل سرابی نشانم دهد . در عقایدِ حالِ من گذشته ها گذشته است . من بی نام رفتم که رفتم .))
.

:))
تازه منظورتون رو فهمیدم جناب شاهی...
عالی بود
فقط "روآ" نداره توش ;-)
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک