خار و مروارید: گزیده اشعار به زبان فارسی و انگلیسی
نویسنده:
محمود کیانوش
امتیاز دهید
.
محمود کیانوش شاعر ، نویسنده و منتقد ادبی ، چند سال پیش برای این که گزیده ای از شعرهایش به دو زبان فارسی و انگلیسی در دسترس هموطنان او قرار بگیرد ، مجموعه ای با عنوان خار و مروارید Thorns and Pears ترتیب داد. ایشان اکنون نشر اینترنتی این مجموعه شعر دو زبانه را در اختیار کاربران کتابناک قرار داده است.
از شعرهای مجموعه :
گریز
اینک من و نظاره پروانه ای سپید
بر پله های قصر زمرد
اینک من و گریز .
آه ای پرنده پنهان
در کوچه های عطر و طراوت
آوازهای پاک تو آیا
بانگی ست تا که من
آیم برون ز محبس تاریک خویشتن ؟
( محمود کیانوش )
بیشتر
محمود کیانوش شاعر ، نویسنده و منتقد ادبی ، چند سال پیش برای این که گزیده ای از شعرهایش به دو زبان فارسی و انگلیسی در دسترس هموطنان او قرار بگیرد ، مجموعه ای با عنوان خار و مروارید Thorns and Pears ترتیب داد. ایشان اکنون نشر اینترنتی این مجموعه شعر دو زبانه را در اختیار کاربران کتابناک قرار داده است.
از شعرهای مجموعه :
گریز
اینک من و نظاره پروانه ای سپید
بر پله های قصر زمرد
اینک من و گریز .
آه ای پرنده پنهان
در کوچه های عطر و طراوت
آوازهای پاک تو آیا
بانگی ست تا که من
آیم برون ز محبس تاریک خویشتن ؟
( محمود کیانوش )
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خار و مروارید: گزیده اشعار به زبان فارسی و انگلیسی
گریز
اینک من و نظاره پروانه ای سپید
بر پله های قصر زمرد
اینک من و گریز .
آه ای پرنده پنهان
در کوچه های عطر و طراوت
آوازهای پاک تو آیا
بانگی ست تا که من
آیم برون ز محبس تاریک خویشتن ؟
اشعار زیبایی بودن ، بخصوص ترجمه انگلیسی اش
در شهر خوابهای طلایی؛
شعری شراب وار
قلبِ مرا به شوقِ ترنّم
سرشار می کند.
انبوه واژه های خوش آهنگ و شاد را
بیدار می کند.
امّا نگاه من
در لکّه ابر سپیدی که با غروب
خونرنگ می شود،
می ماند از تفرّج و تفریح،
از وهمِ ناشناخته ای سنگ می شود:
خون،
عطر و شراب و خون،
بارانِ پُر طراوتِ یکریز،
آوازهای درهمِ جنگل
در ظلمتی عبوس و غم انگیز.
مردی جوان که در برابرِ خشمِ گلوله ای
فریاد می زند:
"من گنجِ بوسه های باکره ام را
اکنون که می روم به که بسپارم?"
بر شاخۀ شکستۀ انگشتهای او
چشمِ کبوترانِ نوازش
در خواب می رود،
وُ آن قامتِ بلندِ برومند
بر خاک می نشیند و از تاب می رود.
با واپسین جرقّۀ چشمانِ او خیال
سیمای آشنای کسی را
در هاله ای زِ شرم و تبسّم
تصویر می کند؛
ناگاه مرگ می رسد و این خیال را
با پوچیِ تصوّرِ هستی
تعبیر می کند.
اینجا نشسته ام،
در شهرِ خوابهای طلایی؛
در قلبم اشتیاقِ ترنّم
خاموش می شود؛
یک شعرِ ناسرودۀ دیگر
در تنگنای سینه فراموش می شود.