کردستان
نویسنده:
علی اصغر شمیم
امتیاز دهید
شامل شرح جغرافیای طبیعی و سیاسی و اقتصادی کردستان
علی اصغر شمیم همدانی در کتابی که در سال ۱۳۱۲ به نام کردستان منتشر ساخت به رغم تکرار تمامی مباحث مرسوم در «اثبات ایرانی بودن طوایف کرد» و «رد عقاید و نظریات جماعتی از محققین مغرضی که آراء و مقاصد سیاسی دول متبوعة خود را ... در لفافه های مطلب علمی...» مطرح میکردند ، در یک ارزیابی از تحرکات استقلال طلبانة کردها در سنوات اخیر چنین نوشت: « ... دول ذی نفع می خواستند سعادت و خوشی اقوامی را که جز تبعیت و اطاعت نسبت به دولت متبوع خود قصوری نورزیده بودند دستخوش اغراض سیاسی خویش قرار [دهند] و برای پیشرفت مقاصد سیاسی ، [یک] دولت پوشالی ما بین ایران و ترکیه و عراق تاسیس کنند ولی چون منافع مشترکة دو دولت دوست و همجوار ایران و ترکیه در نتیجة اجرای این نیت مغرضانه پامال می شد ، هیچ یک از دولتین زیر این بار نرفتند و زمزمه های سیاسی به زودی خاموش گردید.»
نه این که دلیلی بر نگرانی نبود و با توجه به پیوستگی مورد بحث، هر گونه تشویش بی-موجب؛ بلکه برعکس پاره ای از گرایش ها و جهاتی که ناسیونالیسم کرد به خود گرفت خیلی هم جای نگرانی داشت ؛ تبدیل این عرصه به عرصة مداخلات و تحریکات خارجی واقعیتی نبود که بتوان از آن چشم پوشید و ارائه تعریف هایی از ناسیونالیسم کردی که در آن رکن کار بر انکار ماهیت ایرانی کردیت نهاده شده بود نیز پدیدة نادری نبود . ولی آیا ایران نیز می بایست همانند دیگر طرف های مسئلة کرد ، راه را در احتراز حتی الامکان از شناسایی امر و اتخاذ مواضعی تدافعی جستجو کند ؟
اگر ایران به راستی کردها را یکی از ارکان اصلی ایرانیت می داند و بر پیوستگی نژادی و تاریخی آن دو باور دارد ـ داده ای که به نظر می آید پیشینة تاریخی و فرهنگی ایران نیز موید آن است ـ آیا جای آن ندارد که با اتخاذ رویکردی مثبت نسبت به رشد و شکوفایی هویت کردی ، خود در این زمینه ابتکار عمل را در دست گرفته ، در ضمن فراهم آوردن زمینه های رشد و شکوفایی یکی از اجزاء مهم هویت ایرانی ، راه را بر گرایش هایی که در جهت عکس این دیدگاه حرکت می کنند ، محدود ساخت ؟
ولی اتخاذ یک چنین رویکردی با یک اشکال عمده روبرو است ؛ چنان که در استمرار راحت و بی دغدغة خط مشی متعارض و دوگانة مذکور می بینم ، مدت هاست به این خط مشی خو کرده و آن را می پسندیم . این رویکرد جدید را با سهل انگاری و بی اعتنایی ، رها کردن مسائل به حال خود تا فوران و سرریز آنها در یک مقطع بحرانی و این امید که آن را در نهایت طرف های دیگر ماجرا مهار خواهند کرد ... ، نمی توان پیش برد. یک چنین رویکردی مستلزم آن است که هم در نوع نگاه و خط مشی های مرسوم در قبال حوزه های کردنشین ایران یک دگرگونی اساسی ایجاد شود و هم طبعاً در سیاست های منطقه ای ایران.
ولی در حال حاضر ایرانیان به رغم کلنجار گاه به گاه با این فکر ، هنوز در باب ابعاد عملی و جوانب مختلف آن از لحاظ داخلی و خارجی ، به فکر منسجمی دست نیافته اند و بی توجهی موجود نسبت به موضوع کرد و کردستان نیز از احتمال دگرگون شدن این رویه حکایت ندارد . این بی توجهی و سهل انگاری فقط به حوزه های دولتی که به هر حال مسئولیت بیشتری در این زمینه دارند محدود و منحصر نمی باشد در حوزه های دیگر نیز ، از جمله حوزة روشنفکری کشور وضع بر همین منوال است . با این حال با توجه به تحولات جاری در منطقه و اهمیت فزاینده ای که موضوع کرد و کردستان یافته است ، بازبینی رویکردهای مرسوم و مألوف به این موضوع ضرورتی بیش از پیش یافته و ایرانِ آینده باید که این مهم را نیز در صدر اولویت های خود قرار دهد .
بیشتر
علی اصغر شمیم همدانی در کتابی که در سال ۱۳۱۲ به نام کردستان منتشر ساخت به رغم تکرار تمامی مباحث مرسوم در «اثبات ایرانی بودن طوایف کرد» و «رد عقاید و نظریات جماعتی از محققین مغرضی که آراء و مقاصد سیاسی دول متبوعة خود را ... در لفافه های مطلب علمی...» مطرح میکردند ، در یک ارزیابی از تحرکات استقلال طلبانة کردها در سنوات اخیر چنین نوشت: « ... دول ذی نفع می خواستند سعادت و خوشی اقوامی را که جز تبعیت و اطاعت نسبت به دولت متبوع خود قصوری نورزیده بودند دستخوش اغراض سیاسی خویش قرار [دهند] و برای پیشرفت مقاصد سیاسی ، [یک] دولت پوشالی ما بین ایران و ترکیه و عراق تاسیس کنند ولی چون منافع مشترکة دو دولت دوست و همجوار ایران و ترکیه در نتیجة اجرای این نیت مغرضانه پامال می شد ، هیچ یک از دولتین زیر این بار نرفتند و زمزمه های سیاسی به زودی خاموش گردید.»
نه این که دلیلی بر نگرانی نبود و با توجه به پیوستگی مورد بحث، هر گونه تشویش بی-موجب؛ بلکه برعکس پاره ای از گرایش ها و جهاتی که ناسیونالیسم کرد به خود گرفت خیلی هم جای نگرانی داشت ؛ تبدیل این عرصه به عرصة مداخلات و تحریکات خارجی واقعیتی نبود که بتوان از آن چشم پوشید و ارائه تعریف هایی از ناسیونالیسم کردی که در آن رکن کار بر انکار ماهیت ایرانی کردیت نهاده شده بود نیز پدیدة نادری نبود . ولی آیا ایران نیز می بایست همانند دیگر طرف های مسئلة کرد ، راه را در احتراز حتی الامکان از شناسایی امر و اتخاذ مواضعی تدافعی جستجو کند ؟
اگر ایران به راستی کردها را یکی از ارکان اصلی ایرانیت می داند و بر پیوستگی نژادی و تاریخی آن دو باور دارد ـ داده ای که به نظر می آید پیشینة تاریخی و فرهنگی ایران نیز موید آن است ـ آیا جای آن ندارد که با اتخاذ رویکردی مثبت نسبت به رشد و شکوفایی هویت کردی ، خود در این زمینه ابتکار عمل را در دست گرفته ، در ضمن فراهم آوردن زمینه های رشد و شکوفایی یکی از اجزاء مهم هویت ایرانی ، راه را بر گرایش هایی که در جهت عکس این دیدگاه حرکت می کنند ، محدود ساخت ؟
ولی اتخاذ یک چنین رویکردی با یک اشکال عمده روبرو است ؛ چنان که در استمرار راحت و بی دغدغة خط مشی متعارض و دوگانة مذکور می بینم ، مدت هاست به این خط مشی خو کرده و آن را می پسندیم . این رویکرد جدید را با سهل انگاری و بی اعتنایی ، رها کردن مسائل به حال خود تا فوران و سرریز آنها در یک مقطع بحرانی و این امید که آن را در نهایت طرف های دیگر ماجرا مهار خواهند کرد ... ، نمی توان پیش برد. یک چنین رویکردی مستلزم آن است که هم در نوع نگاه و خط مشی های مرسوم در قبال حوزه های کردنشین ایران یک دگرگونی اساسی ایجاد شود و هم طبعاً در سیاست های منطقه ای ایران.
ولی در حال حاضر ایرانیان به رغم کلنجار گاه به گاه با این فکر ، هنوز در باب ابعاد عملی و جوانب مختلف آن از لحاظ داخلی و خارجی ، به فکر منسجمی دست نیافته اند و بی توجهی موجود نسبت به موضوع کرد و کردستان نیز از احتمال دگرگون شدن این رویه حکایت ندارد . این بی توجهی و سهل انگاری فقط به حوزه های دولتی که به هر حال مسئولیت بیشتری در این زمینه دارند محدود و منحصر نمی باشد در حوزه های دیگر نیز ، از جمله حوزة روشنفکری کشور وضع بر همین منوال است . با این حال با توجه به تحولات جاری در منطقه و اهمیت فزاینده ای که موضوع کرد و کردستان یافته است ، بازبینی رویکردهای مرسوم و مألوف به این موضوع ضرورتی بیش از پیش یافته و ایرانِ آینده باید که این مهم را نیز در صدر اولویت های خود قرار دهد .
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/09/08
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کردستان
یک بار دیگر پیام ها را بخوان تا بفهمی فردیدِ من از آن پیام ها چه بود. من که در یاد ندارم شما به اسناد صحیحه ارجاع داده باشید. آرزو به دل هم ماندیم که شما ارجاع دهید. خرده ای نیست، زیرا در این زمینه سرشته ای ندارید. یک بار زیر نبیگ نهج البلاغه مرا به یک سند ارجاع دادید که از روی تارکده (Internet) رونوشت کرده بودید و اشتباه بود. هر چه هم از قرآن بوده و بخش های دیگر پیامتان جناب خونیرث پاسخ داده است. مسلمان «باید» به آیه قولوا للناس حسنا عمل کند، ورنه بدان کفر ورزیده است. نمی خواهم این گپ «شلاق زدن باده خور» را که در زیر این نبیگ بی پیوند پیش کشیده اید را کِش دهم، آن هم نه یک حکم که در خلوت خورده باشد، بلکه در ملأعام خورده است. برود در خلوتش آن اندازه بخورد که جانش در آرد. خیر پیش.
در این گفتمان کوتاهی که در این جا انجام شد، جایی ندیده ام که «از دادخواهی بیزار» یا «منکر دادخواهی» جنایت پیشگان شده باشم که دادِ ایشان از خرتلاق بلند شده است. این ژاژگویی را به کسی نگو که در شب ۲۱ بهمن ماه سال ۹۶ توسط اطلاعات دستگیر شد، و هزارالبته به کسی که به «قصاص» باور دارد!!! کسی که عمداً نَفْسی را گرفته باشد، نه تنها دادباختۀ دادخواهی و قصاص است، بلکه تا جاودان نیز دادباختۀ دوزخ می باشد، تفاوتی هم نمی کند از کدام قماشی باشد. هواداری از جنایت پیشگان را نباید به من بگویی، جناب سلطنتی! اگر اندکی بالا خانه را تکان دهید، کسی یا کسان دیگری باید عبرت بگیرند. اگر متلفت باشی چه می گویم. برای دیدن فحاشی و دهن دریدگیِ یقلوی خواهان همین بس که تُک پایی تا یوتیوب و اینستاگرام رفت تا چمار آن نیک درک شود. البته بنده مانند برخی ها بی انصاف نیستم که تر و خشک را باهم بسوزانم و این دهن دریدگی ها را به پای پاپا بگذارم. دشنام و توهینی نشده است، با وجود آن که بی احترامی های زیادی از شما به پیامبر اسلام در این جا خوانده ایم، اما جناب Khwanirath به بنده سپارش کرده اند که به شما بی احترامی نشود. پس احترام خودتان را نگاه دارید. پررویی هم دیگر اندازه ای دارد. گزاره ای که فالاچی درباره پاپا در این نبیگ (https://b2n.ir/m50765) گفته، راستآمد دارد: «من که نتوانستم درک صحیحی از وی داشته باشم، ولی فهمیدم که می تواند با پررویی بی نظیری دروغ بگوید». لابد جناب نظرکردۀ ائمه در برابر فالاچی تقیه کرده است! «زنده باد آزادی» را کسانی می گویند که پیشینیانشان آزادگانی مانند دکتر مصدق را سرکوب کردند!
چه کسی داوِ «دادخواهی» دارد؟! شاه دوست ها! این سخن، مادرِ فرزندمُرده را هم به خنده می اندازد. این اعتماد به نفس را اگر آفتابه داشت، چراغ جادو می شد. اندیشه ای به حال کارنامۀ سیاه خاندان یقلوی کنید، اگر قرار باشد دادخواهی رخ دهد، از سوی سرسپردگان این خاندان انجام نمی پذیرد که پدربزرگشان بخش هایی از همان «ایرانشهر» را در سینی گذاشته و واگذار کرد. عزت زیاد!
تجربه شد که گندکاری ها و ستمگری های درباری و «تکرار تاریخی آن» در سال پنج و هفت به کجا فرجام یافت. آن که فراموش کرده، من نیستم! اگر گواه های تاریخی برای برخی که از سواد تاریخی بویی نبرده اند و در باغ این مسائل نیستند «گزافه گویی» است، سخنی نیست. از افروختن آتش تازش از سوی درباری ها، تنها همان «گزافه گویی» را درک کرده است. دیگر فلاکت ها و سیه روزی های درباری بر سر مردم بماند!
«بَربَر» تنها یک عنصر «بیرونی» نیست، و می تواند «درونی» هم باشد که مایه کشاندن «بیرونی» به درون کشور شود.
همین بس که چند تا نوشته اخیر ایشان را خواند تا به چسباندن مسائل بی ربط به مسائل باربط پی برد.
آدم یاد آن سخن می افتد که «برای یک سامورایی، همه جا ژاپن است». برای برخی نیز زیر کتاب های بی ربط کتابناک شده ریختن عقده های چرک زدۀ درونی! هنگامی که نمی توانند با استدلال های مستند پاسخ طرف مقابلشان را بدهند، به چرندگویی های عوامانۀ اینترنتی روی می آورند. «معلول» را می بینند، اما در دیدنِ «علت» آن کور می شوند! با نگاهی به اثر ارزشمند مرحوم پروفسور کریستن سن «ایران در زمان ساسانیان» که نتیجۀ سی سال پژوهش و درو کردن اسناد است، پی می بریم که تنها برهان استوار سرنگونی و شکست ایران از سپاه عرب، گندکاری ها و فسادها و فشارهای بی اندازۀ دربار ساسانی بر ایرانیان و جنگ های چند سد ساله خود با رُم و مالیات های سنگین آن است که بر دوش مردم بود. با خواندن این نبیگ، پی می بریم که شاهان بی مایۀ پس از خسروپرویز بر سر ایران چه آوردند که به دست یک مشت بیابان نشین تازه نفس افتاد! اگر یک لعنت به این سپاه می فرستید، دو لعنت به درباری های فاسد ساسانی بفرستید. گزارش می کند: «خسروپرویز، با وجود معایب و اشتباهاتش، شاهنشاهی بااراده و نیرومند بود و در مدت سلطنت دراز خود توانست از حرص و جاه طلبی بزرگان جلوگیری کند. اما تعدیات و جنگ های او کشور را فقیر کرد و شکست های سنوات اخیر جنگ ایران و روم ضربتی هولناک بر این کشور وارد آورد. مرگ خسرو موجب غلیان هوی و هوس و طغیان حرص و آز شد و قدرت دودمان پادشاهی، به علت سلطنت بی دوام و مستعجل جانشینان خسرو ضعیف و بی مایه گشت» (برگ ۴۷۶) و نیز: «علت این که قوم وحشی، چون عرب بیابانی در ظرف مدت قلیلی توانست که دولتی صاحب تاسیسات نظامی مانند دولت ساسانی را از میان بردارد، اغتشاش و فسادی بود که بعد از خسروپرویز در همه امور ایران رخ داد» (برگ ۴۸۰، چاپ چهارم، ۱۳۹۴، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات نگاه). این فساد و دردمند و خسته کردن مردم تا بدآنجا پیش رفت که گروهی از مردم با خرسندی به سپاه عرب پیوستند. با نگاهی به نوشته های طبری، ابن کثیر و ابن اثیر فهمیده می شود که آتش این جنگ را خود دربار ساسانی افروخت که به شورشی های عرب پناه داد و حاضر به پس دادن آنها نیز نشد و بر سر همین موضوع، به برخورد سپاه ایران و عرب در عراق انجامید. چرا به کُشتارهای همگانی سپاه مغول نمارش نمی شود؟ به گفتۀ بهرام مشیری: "مشکل ما با اسلام نیست، با حکومت اسلامی ایران است." ملت ایران در دیدِ این جماعت، نه ۸۳ میلیون نفر، بلکه آن دسته اندک از مردم می باشد که هوادار خاندان یقلوی ها است! شاه همین خاندان خود را مذهبی مسلمان و نظرکردۀ ائمه همان رافضی ها می دانست (https://b2n.ir/x70288): از دو کنونه بیرون نیست: یا ریاکار و دروغگو بوده، یا به راستی مردی مذهبی-ملی گرا بود که در هر دو کنونه برای هوادارانش خوش نمی افتد که به باورهای پاپای خود می تازند.