کلیات دیوان شهریار - جلد ۱
نویسنده:
شهریار
امتیاز دهید
نام شهریار فرزند نامدار تبریز، سالهاست که از مرزهای ایران گذشته و در چهار گوشه گیتی، هر جا که از ادب فارسی و زبان حافظ و سعدی و فردوسی سخنی می رود، از لاهور و کشمیر و پیشاور و کراچی تا مدرسه السنه شرقیه باریس و مکتب تنبعات شرقی و آفریقائی لندن و از فرانکفورت و تویینگن تا راهروهای دانشگاه هاروارد، زبانزد پارسی شناسان است. دیرزمانی است که نام شهریار با حدیث ادب معاصر ایران عنان بر عنان می رود و شعر فارسی معاصر با دیوان و آثار شهریار پیوندی استوار و ناگسستنی دارد.
هنوز چهره تاریخی شهریار که تبریزی و مایه افتخار زبان فارسی است، و برعکس شیوه معهود بگمنامی از تبریز به تهران رفته وصیت شهرتش از تهران به زادگاهش رسیده، در زیر پرده معاصرت و حجاب همزمانی مستور و محجوب است ولی بی تردید می توان نام او را در ردیف نامهای مشهوری چون قطران و شمس و همام و صائب، مایه افتخار و بلند آوازگی آذربایجان در تاریخ شعر و ادبیات ایران دانست و او را از نیکبختانی شمرد که بقول صائب، شعر و فکر رنگینشان خطه تبریز را در بهار سرخروئی همچو جنت غوطه داده است.
هنوز چهره تاریخی شهریار که تبریزی و مایه افتخار زبان فارسی است، و برعکس شیوه معهود بگمنامی از تبریز به تهران رفته وصیت شهرتش از تهران به زادگاهش رسیده، در زیر پرده معاصرت و حجاب همزمانی مستور و محجوب است ولی بی تردید می توان نام او را در ردیف نامهای مشهوری چون قطران و شمس و همام و صائب، مایه افتخار و بلند آوازگی آذربایجان در تاریخ شعر و ادبیات ایران دانست و او را از نیکبختانی شمرد که بقول صائب، شعر و فکر رنگینشان خطه تبریز را در بهار سرخروئی همچو جنت غوطه داده است.
آپلود شده توسط:
HeadBook
1392/08/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کلیات دیوان شهریار - جلد ۱
مادری بود و دختر و پسری
پسرک از می محبت مست
دختر از غصه ی پدر مسلول
پدرش تازه رفته بود از دست
یک شب آهسته با کنایه طبیب
گفت با مادر این نخواهد رست
ماه دیگر که از سَموم خزان
برگها را بود به خاک نشست
صبری ای باغبان که برگ امید
خواهد از شاخه ی حیات گسست
پسر این حال را مگر دریافت
بنگر اینجا چه مایه رقّت هست
صبح فردا دو دست کوچک طفل
برگها را به شاخه ها می بست
ملک الشعرای بهار
« بنده شهریار را نه تنها بزرگترین شاعر معاصر ایران؛ بلکه آخرین قله ی رفیع شعر سنتی و شعر کلاسیک فارسی و بزرگترین ترکی گوی قلمرو شعر ترکی می دانم و حصر عظمت او را به « زبان خودمان » یا زبان « آذربایجان » و غیره صحیح نمی دانم و با شاعر صاحب سبک معاصر، یدالله امینی مفتون، موافقم که او را « آخرین سلطان ملک می فروشان شهریار » خوانده، همچنانکه هوشنگ ابتهاج نیز، که از نامدارترین شاعران طرز تازه و سبک « شعر نو » است، او را پدر خیل شاعران زمان نامیده و سال ها پیش گفته است:
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم / پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان »
نقل از یادنامه شهریار ص 449
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران ، وای به حال دگران ......
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی / سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست / من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم / دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا............
زیباترین غزل استاد(به نظر حقیر!) همین است، سخن از دل برآمده ناچار به دل می نشیند
کنون در گوشـه ی چشـم سیاهی کرده ام پیدا