رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

فقر حاکم بر زندگی این زوج، دغدغه ها، ترس و حتی ناامیدی مرد به زیبایی به تصویر کشیده شده است! فضای حاکم بر شهر بعد از جنگ و اختلاف طبقاتی موجود در آن، خواننده را به فکر وا میدارد، اینکه زندگی افراد فقیر چگونه است( در هر جایی و هر جامعه ای) ت
یک کتاب عالی! احساسات و روابط انسانی در آن به زیبایی تصویر شده است! دردمندی مردم افغانستان و تاریخ پرفراز و نشیب چند سال اخیر آن کشور در غالب این داستان به خوبی بیان شده!
دوست عزیز amenmarr بزرگوار! حق با شماست! برای لحظه ای شاد بودن، شوخی با اقوام، فرهنگ و آداب رسوم ایشان کاری ناشایست می باشد! زیباست با احترام به افکار و عقاید یکدیگر، اتحاد و همبستگی بیشتری ایجاد کنیم!
کتاب تاریخ مصر را بسیار کوتاه، مختصر و مفید بیان داشته است. نثر روان و شیرینی دارد، که از بار سنگین لحن کتابهای تاریخی کاسته است! خواندن کتاب را به دوستداران تاریخ مصر توصیه می کنم! به امید بهره وری
ان که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش / هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس / جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد / هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش هر که فدا نمی‌کند دنیی و
زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم / ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر / سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم / طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم یار بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم /
داستان بسیار زیبا و گیرا چون دیگر کارهای "جلال آل احمد" است. مدیر تازه وارد، سعی در اصلاح اموری دارد که مدتها گریبانگیر مدرسه بوده است. مدیر به دنبال بهترین راه ها برای حل مشکلات است که این خود سرآغازی بر دیگر مشکلات می شود. گاه دست به سنت
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا / بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی / سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست / من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز ت
سرآغاز: خامه برآورد صدای صریر / بلبلی از خلدبرین زد صفیر خلدبرین ساحت این گلشن است / خامه در او بلبل دستان زن است بلبل این باغ پرآوازه باد / دم به دمش زمزمه‌ای تازه باد طرفه ریاضی‌ست که تا رستخیز / سبزهٔ او را نبود برگ ریز ز آب خضر سرز
ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب / وصیت می‌کنم باشید از من با خبر امشب مباشید ای رفیقان امشب ِ دیگر ز من غافل / که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که می‌بینم / رفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب مکن دوری
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک