نامه های عین القضات همدانی - جلد 1
نویسنده:
عین القضات همدانی
امتیاز دهید
کتاب شامل نامههاییست که ابوالمعالی محمد بن عبداله میانجی همدانی ملقب به عین القضات همدانی، به احتمال زیاد؛ بین سالهاى ۵١٧ تا ۵٢۵ هجری به دوستان و بزرگان عصر خود نوشته است. این نامهها در اصول تصوّف و دقایق عرفان به رشته تحریر درآمده است، و در حقیقت، یک دوره ى کامل از اصول تصوّف است که به وجهى روشن بیان گردیده است.
نامه های عین القضات همدانی - جلد 2:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=53379
نامه های عین القضات همدانی - جلد 3:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=53381
بیشتر
نامه های عین القضات همدانی - جلد 2:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=53379
نامه های عین القضات همدانی - جلد 3:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=53381
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نامه های عین القضات همدانی - جلد 1
نامه های عین القضات بی تردید بازتاب افکار عرفانی اوست. افکاری که در اندیشه ایران باستان و حکمت اساطیری و تفکر مانوی و گنوسی ریشه دارد. وی با احاطه بر آیات قرآن و احادیث نبوی ، مجموعه شگفت انگیز نامه ها را آفریده است.
زبان عین القضات در این نامه ها ، زبان ساده مردم هم روزگار اوست ، او هر آن چه روح بلندش را آزار می دهد بر کاغذ روان می سازد و بدون ترس و نگرانی، رموز عرفانی و شور و حال عاشقانه و عارفانه را مطرح می کند.
موضوع نامه ها : حبّ قرآن ، عشق به رسول الله ( ص ) ، لزوم وجود پیر و شیخ ، دعوت به عبادت ، ذکر مراتب تصوف و ... است.
در جایی با هنرمندانه ترین عبارت قرآن را توصیف می کند:
« جوانمردا ! قرآن قدیم را در چندین هزار هزار حجب بر خلق فرستادند ، اگر فقط بای بسم الله بر عرش تابد ، بی پرده در حال بگدازد. »
ج2 ص 99
در عشق به رسول خدا (ص) همین بس که در معنای حدیث « مَن رَآنی فَقَد رَأی الحَقَّ » آورده : « هر کس با چشم جان نور محمدی را ببیند ، جلوه صفات حق را دیده است. » ج 1 ص 72
عین القضات مرد کامل را چون آفتاب و رهرو را چون زمین می داند :
« تا تابش آفتاب جان پیر بتابد ، که تو زمین باش ، تا او آسمان باشد ، گاه بارانش بر تو می تابد ، گاه آفتابش بر او می تابد ، گاه ابرش تو را در سایه خود می پروراند ، گاه نفحات لطف او بر تو می وزد تا پخته گردی » ج 1 ص 49
عین القضات پیر و مرادی بدون مرید است ، وی همواره از این که شور و اشتیاق عارفانه وی برای مریدان قابل درک نبوده ، می نالد :
« رو بازی کن که عاشقی کار تو نیست ، از راه تماشای دل بر ما سلامی می کنی ، پنداری که کاری کرده ای ؟ ما همه دانیم که بر ما گذشته است . ان کس را که شاگردی کرده بود ، شاگردان شناسند ، منافقان دیگرند و عاشقان دیگر ، تو از کدام قومی ؟ » ج 1 ص 46
برای درک آن چه عین القضات در نامه هایش سعی در تفهیم آن داشته به چیزی بیشتر از حس و عقل و دانش های ظاهری نیاز است ، انس به احوال معنوی و عرفانی است که مخاطب را با نجربه های زیبای متعالی عین القضات در نامه ها آشنا می کند:
« بار خدایا ! محبان خود را تا چند کشی ؟
گفت : چندان که دیت یابم
گفتم : دیت ایشان چه باشد ؟
گفت : جمال لقای من دیت ایشان باشد... ( و آخِرُ دَعوانا الحَمدُ للهِ رَبّ العالَمین )
با سپاس از دوست گرامی جناب mahdi214 و مساعدت بی دریغ ایشان در تهیه منابع کتاب
ابتذال گفته شدن فرونمی آورند.(کویر)
نامه های عین القضات گونه ای حرف نزدن است .
فریاد وبث ااشکوی انسانی شمع آجین شده است .
سوخته جان باید بود تا حرف سوخته جان را در
یافت.
با تشکر از بزرگواری جون گیلدخت