رسته‌ها
گسست
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 49 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 49 رای
گفتگو ،‌ دیالوگ ، مکالمه شرط اول و اساسی و ساده و در عین حال مهم برای ایجاد رابطه است . . . و اگر همین شرط ساده و پیش پا افتاده درست انجام نشود در دراز مدت کار به جاهای خیلی باریک و حتی جنگ کشیده می شود . . . گسست دوری قهر همگی ناشی از یک دیالوگ غلط است که خود ریشه در جهل و ترس بشری دارد . . . مجموعه کوتاه حاضر حاوی 47 گفتگوی کوتاه در زمینه های مختلف است گفتگوهایی که چه بسا من و شما نیز در طول عمر خود بارها مرتکب آن شده باشیم . . . به امید وفاق و اتحاد و آشتی نه تنها در سطح ایران که در سطح کلیه اقوام و ملل جهان . . .
تگ:
گسست
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
16
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
siawash110
siawash110
1392/07/13

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گسست

تعداد دیدگاه‌ها:
285
ای روح قلندر مزن آتش به درونم
من کمتر از آنم که شما لطف نمودید
این روح شما بود که شد آینه در ما
این درد شما بود که با عشق سرودید
آن چیز که پیداست نمایانگر نور است
در اوج سیاهی سخن از نور شنودید. . .
کتاب رو مطالعه کردم و به واقع از آن لذت بردم.
انگار قطعه ایی از چند فیلم رو دیدم.
با ریتم و هیجان زیاد.
دقیقا میشه از این چندگانه ها داستانی نوشت .
واقعا بهتون تبریک میگم و امیدوارم که همچنان قلم رو در دستانتون محکم نگه دارید و به نوشتن ادامه بدید.
موفق باشید دوست گرامی :-)
مدت هاست در صدد بودم از سیاوش عزیز بابت صراحت و شجاعت قلمش و شخصیت متینش که در خاموشی آموزنده است ، حسب بضاعت اندکم تقدیر و تشکری توام با محبت و صمیمیت بکنم .
کم پیش می آید که از سروده های دست و پاشکسته ام راضی و خشنود باشم و به اصطلاح خستگی ام در برود پس ز مشاهده ی حاصل وضع حمل !! در میانشان این یکی را که فقط برای رضا و مانی عزیزم خوانده ام دوست دارم ، دوباره که می خوانمش حس میکنم هر چه در درون داشته ام بی خساست به بیرون تراوش کرده ام و آنچه دیده ام و امکانی برای تغییرش نداشته ام و آزارم داده در آن دمیده ام . با کمال احترام تقدیم میکنم به سیاوش عزیز :
هیچ
ماییم و وضوی تام و عالی
باذکر و سجود خشک و خالی
ماییم و دلی ز هم دریده
از دشنه ی تیز صد عقیده
ماییم و مصیبتی خریده
در اشک ندیده و شنیده
ماییم و دو گوش پر ز کینه
در پچ پچ حقد و آز سینه
ماییم و فراری از حقیقت
پاهای بریده از طریقت
ماییم که در فروع هر اصل
گم کرده چراغ روشن وصل
ما خویش به بره گی سپردیم
سرخی سر بریده دیدیم
دیدیم ولی نفس بریدیم
وز بع بع خود حماسه چیدیم
ماییم و حصار و دست و دیوار
خو کرده و از پرنده بی زار
ماییم و گلو سپرده نیزار
خاموش نشسته پشت سیگار
ما خویش سلاح ضد خویشی
ما دیده صلاح در خموشی
ماییم و سری که سرشکسته
بحریم ولی به گل نشسته
ما ریشه به دست خود فکندیم
تا دست به ریش هرزه بندیم
غافل ز حساب کرده ی خویش
اندازه گرفته قامت ریش
گه طعنه به اجنبی رسانده
گه وصله به داخلی نشانده
ماییم که سد محکم دل
بر رود نشسته بند مشکل
ما اوج خیال عیش و مستی
دردانه شده به ریش هستی
ماغرق توهم منیت
افتاده ز اسب آدمیت
از قافله مانده و پریشان
غافل زجهان و راه ایشان
ما خویش به خود جفا نموده
با گرگ بسا وفا نموده
ما کور به عیب و عار خویشیم
در بند مراسمات و کیشیم
ماییم که شوق عشق داریم
لیکن جگر خطر نداریم
ماییم که آرزو فراوان
هنگام عمل همیشه لنگان
ماکشته ی جنگ هیچ وپوچیم
درچله نشسته فکر کوچیم
ماییم که خون عاشقان را
درکاسه ی سر همی بنوشیم
ماییم که عاشق شقایق
ازبیخ زنیم سران عاشق
ماییم که زندگی بسوزیم
برجاده ی مرگ دیده دوزیم
مازنده کشان روح زنده
مانوحه کنان مرگ مرده
ماییم سرود مانده برلب
هذیان زده ازحرارت تب
ماییم عطوفت شکفته
خاموشی لب به دل نهفته
ماییم که داغ بحث وفحصیم
مکتب ننشسته حفظ درسیم
ما گریه کنان قبرخالی
یا خنده ز درد بی خیالی
ناکرده عمل توکل محض
پول نگرفته داده ایم قرض
ماییم غزل غزل ستایش
بر ساق وجود ، پیچ خواهش
ماییم و دریغ یک نوازش
برغنچه گلان باغ رویش
ماییم مدیحه ما سرایش
فرصت که گذشت،در همایش
ماییم که دست خویش بسته
در محبس ذهن خود نشسته
ماییم که با دلی شکسته
مایوس ز هر امید و خسته
چاقو شده و بریده دسته
بر پشت خودی ز کین نشسته
ماییم عقاب پر گشوده
بال و پر عجب را نچیده
از یاد ببرده حکمت خویش
اندیشه سپرده بر غم ریش
چون شیر به خود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش
ماییم صعود و دست خالی
پرواز ولی همی زوالی
بس کن گله از شکایت من
کافیست همین حکایت من
ماییم نشان روشن روز
ماییم شبان آتش افروز
با اینکه بسی خموش وسردیم
چون دست دهدهمیشه مردیم
لابدسر ما به سروری هست
کین برسرما ستمگری هست
لابد که زمام لایقی مان
درقید حضوردیگری هست
بگذار دمی نفس برآریم
ازفکرت اینکه درچه کاریم
خاموش کن این خروس لولی
این بی محل فضول کولی
١٣/٦/٩٢ ١٢:٢٢

هیچ نجاستی مثل جهل نیست - گاهی احساس می کنم که تمام وجودم قطعه ای از لجن مردابی بزرگ و متعفن شده ... - و می می ای که لولو برد!!!
بله ، برم توی تنهایی خودم ، یاد بگیرم که چطور حرف بزنم که کسی نرنجد ، منفعل باشم تا مجوز نشر بگیرم و جواز کسب و اجازه ی حشر . با داس و بیلچه بیفتم به جون این من لعنتی ، هی آقاهه تا حالا چندتا دل شکوندی به غفلت ؟! حق کیارو خوردی به رذالت ؟! به کیا کمک کردی با منت ؟! و از کیا رد شدی بی خجالت ؟! بعد از رفتن چند نفر خاک حسرت به سر ریختی ؟؟؟
باور کنیم همه یک روز رفتنی هستیم ، کوفت و زهر مار و ویروس و غده وسیله است .
من مریضم که صورتم سرخ است
شاعری که چه قدر تب دارم
اندکی دوست روبرو با من
یک جهان دشنه از عقب دارم
در سرم درد های مرموزی است
مغزم از شعر مرده پر شده است
خط و خوط نوار مغزی گفت
شاعر این شعر هم تومور شده است
من سه تا نطفه در سرم دارم
جان من را سه شعر می گیرد؟
خط و خوط نوار مغزی گفت
فیل هم با سه غده می میرد - . - . - . - ------------
(علیرضا آذر)
کات - کات ، هممون گند زدیم به این زندگی
به قول دوست عزیزی : همه میگن گند زدن به زندگی ، خب کی زده ؟ فقط من ؟!!!
چشم های اون چیزهای بدو خوب میبینه!اون هم بزرگ تر از اندازه واقعیشون !
خر کردن مردم چی ؟ حرام نیست !
درخت های توی حیاط رو ببر ، مشکلت حل میشه !

فقط می دانم که استبداد دشمن استعداد است ، همان استعداد جهل رسواکن . و آزادی حاصل استرداد ، استرداد حق انتخاب به خود مردم .
فقط حماقت نوع بشره که هیچ شکی توش نیست . ....... " آگاهی و محبت "
درس بگیرم از سیاوش عزیز : " برم توی تنهایی و خودم را بهتر ببینم ."
با رویاهایی که زیباتر از واقعیات کثیف اند . اما من همیشه دلم خواسته که کاری بکنم :-(
و می آموزم از کتاب که ما اینیم : " دیگی که برای من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه ! "
اگر دوستان موافق باشند در مهلتی مشخص هر دوستی که مایل است داستانک هایش را به یکی از دوستان داوطلب جهت گردآوری عرضه نماید . تعیین حجم کلمه ای داستانک ها و شمارگان قابل عرضه و دیگر ضوابط نیز با کاردانان و فن شناسان.
[quote='persica1400']
(نمی دانم جای گفتنش اینجا هست یا نه ، اما به گمانم بعد از چند تجربه کارهای مشترک در زمینه شعر و داستان بد نیست مجموعه ای از داستانک ها و مینی مال های دوستان علاقمند نیز در قالب دفتری مشترک گردآورده شود. حتی اگر محدود به همت همین چند دوست صاحب قلم گردد و البته بدقلمانی چون مرا نیز بد نمی آید در آن میانه نقش چرخ پنجم درشکه را بازی کنیم!)[/quote]
بسیار پیشنهاد خوبی است :)
با سپاس از محبت دوستان عزیزم که تشویق آنها موجب دلگرمی و انتقاد آنها مایه بهبود آثار آینده من می شود . . .
به قول یکی از دوستان خارج رفته open می شوم ! و خیلی رک و راست می گویم تمام وجود من و تمام عشق و علاقه و هدف من خلاصه می شود در اینکه در حد خودم کاری کنم تا مردم کشورم ( و حتی سایر مردم جهان ) نسبت به یکدیگر عشق و محبت داشته باشند که اگر چنین شود سایر مشکلات آرام آرام حل خواهد شد . . .
دوستی دارم که 17 سال در خصوص ادیان مختلف تحقیق کرده بود . . . روزی به من گفت : آقای حبیبی خلاصه و چکیده و حرف اصلی تمامی ادیان این است :
آنچه برای خود می خواهی برای دیگران بخواه و آنچه برای خود نمی خواهی برای دیگران نیز مپسند . . .
و این امر میسر نمی شود جز در سایه عشق و محبت آگاهانه نسبت به همنوع . . .آنچه که متاسفانه روز به روز در ایران مادی گرا کمرنگ و کمرنگ تر شده و شک نکنید اگر روزی به نقطه اوج خود برسد فجایع بسیار بسیار تلخی را به بار خواهد آورد . . .
دوستان بیایید ما که اهل کتاب و مطالعه هستیم در همینجا به عنوان یک نقطه آغاز از خودما شروع کنیم . . . گرچه می پندارم چنین است و به عنوان مثال من هیچگاه به دوستان بسیار عزیز و خوب و نازنینم آقایان قهاری و خانم افتخار زاده به دیده حتی رقیب نگاه نکرده ام چه برسد به دیده مخالف یا دشمن . . . و این آن نقطه کلیدی است که امیدوارم سایر هموطنانم نیز به درک آن نایل آیند
( و اتفاقا وجود همین نکته میان ما باعث می شود روز به روز آثارمات قوی تر شود . . . شک نکنید . . . پس این نکته مهم اگر در سایر ابعاد اقتصادی فرهنگی و . . . نیز اعمال شود باعث رشد و پیشرفت کشور می شود )
بی پرده بگم، لذت نبردم. ملغمه ای بود از یک سری دیالوگ.
نفهمیدم، بی آغاز بود و بی پایان و در میانه هم من چیزی نفهمیدم.
پ.ن: نافهمی من دلیلی بر کم ارزشی اثر نیست.
فقط یک کلمه میگم:
عالی…!!!!!!
تبریک میگم دوست عزیز8-)8-)8-)8-):-)
PDF
214 کیلوبایت
گسست
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک