غرب زدگی
نویسنده:
جلال آل احمد
امتیاز دهید
از متن کتاب:
غرب زدگی می گویم همچون وبا زدگی. و اگر به مذاق خوش آیند نیستT بگوییم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن زدگی. دیده اید که گندم را چطور می پوساند؟ از درون پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از یک بیماری است. عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت هایش را و اگر دست داد راه علاجش را.
این غرب زدگی دو سر دارد. یکی غرب و دیگر ما که غرب زده ایم. ما یعنی گوشه ای از شرق. به جای این دو سر بگذاریم دو قطب یا دو نهایت چون سخن دست کم از دو انتهای یک مدرج است اگر نه از دو سر عالم. به جای غرب بگذاریم در حدودی تمام اروپا و روسیه شوروی و تمام آمریکای شمالی. یا بگذاریم ممالک مترقی - یا ممالک رشد کرده - یا ممالک صنعتی - یا همه ممالکی که قادرند به کمک ماشین مواد خام را به صورت پیچیده تری در آورند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند. و این مواد خام فقط سنگ آهن نیست یا نفت یا روده یا پنبه و کثیرا. اساطیر هم هست - اصول عقاید هم هست – موسیقی هم هست - عوالم علوی هم هست.
و به جای ما که جزوی از قطب دیگریم، بگذاریم آسیا و آفریقا یا بگذاریم ممالک عقب مانده - یا ممالک در حال رشد
- یا ممالک غیر صنعتی - یا مجموعه ممالکی که مصرف کننده آن مصنوعات غرب ساخته اند. مصنوعاتی که مواد خامشان - همان ها که بر شمردم - از همین سوی عالم رفته. یعنی از ممالک در حال رشد...
بیشتر
غرب زدگی می گویم همچون وبا زدگی. و اگر به مذاق خوش آیند نیستT بگوییم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن زدگی. دیده اید که گندم را چطور می پوساند؟ از درون پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از یک بیماری است. عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت هایش را و اگر دست داد راه علاجش را.
این غرب زدگی دو سر دارد. یکی غرب و دیگر ما که غرب زده ایم. ما یعنی گوشه ای از شرق. به جای این دو سر بگذاریم دو قطب یا دو نهایت چون سخن دست کم از دو انتهای یک مدرج است اگر نه از دو سر عالم. به جای غرب بگذاریم در حدودی تمام اروپا و روسیه شوروی و تمام آمریکای شمالی. یا بگذاریم ممالک مترقی - یا ممالک رشد کرده - یا ممالک صنعتی - یا همه ممالکی که قادرند به کمک ماشین مواد خام را به صورت پیچیده تری در آورند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند. و این مواد خام فقط سنگ آهن نیست یا نفت یا روده یا پنبه و کثیرا. اساطیر هم هست - اصول عقاید هم هست – موسیقی هم هست - عوالم علوی هم هست.
و به جای ما که جزوی از قطب دیگریم، بگذاریم آسیا و آفریقا یا بگذاریم ممالک عقب مانده - یا ممالک در حال رشد
- یا ممالک غیر صنعتی - یا مجموعه ممالکی که مصرف کننده آن مصنوعات غرب ساخته اند. مصنوعاتی که مواد خامشان - همان ها که بر شمردم - از همین سوی عالم رفته. یعنی از ممالک در حال رشد...
آپلود شده توسط:
Kandooo
1392/07/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی غرب زدگی
تا حدودی با شما موافقم،
فقط مشکل من اینجاست که غرب را قبله ی آمال بشری بدانیم و هرچه را که غربی ها به خوردمان دادند، از تاریخ و فلسفه و اقتصاد و علوم انسانی و غیر انسانی ;-) گرفته تا فرهنگ و مد و خوراک و پوشاک و ... را چشم بسته قورت دهیم و سپس همان ها را به عنوان نشانه های تمدن و تجدد، با افتخار به همه نشان دهیم.
امیدوارم توانسته باشم مفهوم را برسانم.
حضرت علی (ع): بزرگترین دشمن تو همان نفسی است که درون توست.
پس شیطان بزرگ و استکبار قبل از اینکه در آمریکا باشد ,در خودمان است.
وحشی گری مغولی محدود به چنگیز و تیمور نیست,همانطور که الآن از داعش بروز کرده است, جاهلیت و بت پرستی اعراب فقط محدود به عربستان قبل از اسلام نیست, نژاد پرستی, صفت مخصوص صهنونیست ها نیست...
همه ی اینها بالقوه در ما هم هست.
همی ما فرزندان آدمیم, همه از اهالی کره ی زمینیم و انسان ها نفس واحده ای هستند : بنی آدم اعضای یک پیکرند.
مرز های جغرافیایی و تقسیم بندی های نژادی و تاریخی, ما را از واقعیت خودمان کور کرده است.
وقت آنست که کتاب تاریخ و جغرافیا را ببندیم و کتاب وجود خودمان را باز کنیم و خودمان را بشناسیم.
مرگ بر آمریکایی بودن درونمان, مرگ بر صهنونیزم نفسمان, مرگ بر خود بزرگ بینی و برتری جویی و استکبار خودمان, مرگ بر شعار بی عمل, مرگ بر دغل.
ما باید از خود بپرسیم "آیا ما ایرانیها شرقی ایم ؟" شرقی همانند چین و هندو ژاپن؟ البته که نه .
درون خود اروپا (غرب!) هم فرقهای فرهنگی بسیاری میان مدیترانه ایی ها(جنوبیها) و نورودیک ها(اروپای شمالی ها) هست ، پس غرب را نباید یک منطقه جغرافیایی دانست.
شاید بتوان گفت تنها فرق بنیادی مدرنیته (غرپ) با جهان سنتی در این است که :
درمنش مدرن باورمند به ارزشهای مطلق نیستند و تنها ارزشهای نسبی هستند( relativism)
سود و بهره مادی کاربردی را در هر کاری دنبال میشود (utilitarianism )
و پرهیز از درد و رنج و افزایش خوشی نیز باید الگو باشد (اپیکوریسم)
هر کس برای خود جهانی جداگانه دارد که نباید و نمیتوان او را فدای انجمن (جامعه) و آرمانهای گروهی کرد (individualism /existentialism )
هر پدیده ایی را باید بروش عقلی و منطقی و با داده های در دسترس و با آزمون و سنجش بررسی کرد (rationalism)
هویت ها همه برگرفتنی اند نه زایشی بنابراین هر کسی بر پایه توانش میتواند هر چه که خواست بشود و باشد (globalization) .
اما هیچ کشوری چه در اروپا و چه در آسیا نیست که هنوز خودرا یکسره از ارزشهای مطلق سنتی رها کرده باشد چون بسیاری از این ارزشها در تاروپود فرهنگ مردم استوار شده اند ،
در ضمن، در عکس جلال بروی کتابش، کلاهی بسر دارد که فرانسوی ها میپوشند;-).
نثر وی به طور خاص در مقالات، سنگین گزارشی و روزنامهنگارانه است.آل احمد کوشیده تا در نثر خود تا آنجا که امکان داشته فعل، حروف اضافه، مضافالیه ها، دنباله ضربالمثلها و خلاصه هر آنچه که ممکن بوده است را حذف کند. حذف بسیاری از بخشهای جمله باعث شده نثر آل احمد ضربآهنگی تند و شتابزده بیابد. آل احمد در شکستن برخی از سنتهای ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم نظیر داشت و این ویژگی در نامههای او به اوج میرسد. از ویژگیهای دیگر نثر جلال آل احمد میتوان به نیمه رها کردن بسیاری از جملات، تعبیرات و اندیشهها و
استفاده از علامت «…» به جای آنها اشاره کرد، که این امر در راستای ایجاز نوشتهها و ضربآهنگ سریع آنهاست.
با تشکر از دوست کتابناکی گرامی poorfar
البته من شادمان را نمی شناسم ولی گمان میکنم در این جمله خطایی صورت گرفته است.اینکه آل احمد در قسمت عمده ای از تحلیل های شبه جامعه شناختی خود تحت تاثیر خلیل ملکی بوده است شکی نیست ولی این اصل در کتاب غرب زدگی صادق نیست. اتفاقا نوشتن غرب زدگی بیشتر به معنای "چرخش آل احمد از خلیل ملکی به احمد فردید"تعبیر شد. چه در ادبیات ملکی چیزی شبیه "غرب زدگی"وجود ندارد و مشهور است که ملکی بعد از خواندن آثار متاخرتر آل احمد خطاب به او با کنایه گفته بود"آخوند شده ای جلال!"
و اما درباره فردید، چنانکه خود آل احمد نیز در ابتدای "غرب زدگی"یادآور میشود کلمه ی "غرب زدگی " را از "حضرت احمد فردید"گرفته است و خود تاکید میکند که فردید در این باره"حرف و سخنهای دیگر دارد و امیدوارم جسارت این قلم او را سر حرف بیاورد". اگر چه فردید نوشتن را نوعی "آلودگی به کثافات"میدانست ولی آموزه های شفاهی او به ما رسیده است و نشان میدهد بین سخن فردید و ال احمد فاصله ای عمیق است. فردید بارها اشاره میکند که آل احمد ایده ی او را خراب کرده و میگوید خود آل احمد یکی از همین غرب زدگان بزرگ بود.
درنگاه آل احمد غرب امری جغرافیایی در مقابل شرق جغرافیایی بود که غرب زدگی بیشتر خلاصه در امپریالیسم و استعمار ملل دیگر بود که با نگاهی به خلقیات روانشناختی و جامعه شناختی ایرانیان البته با چاشنی ادبیات طنز آمیز و شعاری نوشته شده بود. ولی در نگاه فردید "غرب امری جغرافیایی در مقابل شرق جغرافیایی نبود و رنگی فلسفی داشت بر عکس نظر آل احمد محدود در دوران معاصر نمیشد و قدمتی به طول از آغاز فلسفه یونان از ارسطو تا کنون داشت. در نظر فردید امروز (و حتی به قول خودش دیروز و امروز و فردا)همه جا غرب است و نشانی از شرق نیست و میگفت خوم نیز غرب زده ام ولی غرب زده ای خود آگاه.
شاید منظورتون فخرالدین شادمان باشه
پس از مواجهه با غرب مدرن برخی ایرانیان می خواستند از کف پا تا نوک سر،غربی شوند ! و چه در پوشش و چه در زبان و گویش
فکر میکنم این اشاره بیشتر به تقی زاده مربوط باشه البته بوده اند کسانی که در لباس یا صحبت کردن از غربی ها تقلید بکنند اما منظور تقی زاده این بود که اگر بخواهیم مثل غربی ها پیشرفت کنیم باید مثل غربی ها بیندیشیم .
البته دیدگاه تقی زاده را مثل اکثر واقعیت ها در کتاب های درسی تحریف کردند.