هیولا
نویسنده:
آر. ال. استاین
مترجم:
شهره نورصالحی
امتیاز دهید
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد، چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیولا
ببین کارادا (به قول اصفهانیا )
من کلاس چهارم و رزش دو تا ترمو چنان دراز نشست رو بیچوندم که خودم باورم نمی شد
گفتم خانم دلمون درد می کنه نمی تونیم دراز نشست بریم
بعد دروغکی نوشته بودم جمعه 60 تا دراز نشست زدم
با اون نمرمو رد کرد
فقط دواوندما
ما کلا از هر چیزی که تو مدرسه مجبورمون کنن انجامش بدیم متنفریم:D
خب 450 متر مث آب خوردن میشه.
اون 90 مترو چیکار کنیم اخه؟؟
واقعا چرا از ورزش بدتون میاد:stupid::stupid::stupid::stupid:
من حاضر شریک جرم بشم با هم بریم معلم ورزشتو بکشیم!(?)
اگه هر روز ورزش کنی 540 متر مثل اب خوردن میشه برات , من هر روز 500 متر میدوم:)):))