هیولا
نویسنده:
آر. ال. استاین
مترجم:
شهره نورصالحی
امتیاز دهید
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد، چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیولا
آره هر ترم من یه بار تونستم 540 مترو توی 2 دقیقه و بیست ثانیه برم..!!!و رکورد مدرسه رو زدم ولی گلاب به روتون بعدش......!!!فک کنم فهمیدین نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
موقع امتحان ورزش تصور کن داری از مدرسه فرار میکنی:)):))
بعد ببین چقد با شادی میدویی:)):)):)):))
گفتم که اگه یهو خبری ازم نشد تعجب نکنین
هر ترم؟؟!!!!!!:O:O
م
ورزش که خوبه چرا اینقدر ناراحتی من کلی پول میدم که ورزش بکنم:-)
فرناز بفرما.
میخای کجا بری(!)(!)(!)(!)(!)