مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
نویسنده:
فروغ فرخزاد
امتیاز دهید
چرا توقف کنیم ؟ چرا
پرنده ای که مرده بود به من پند داد
که "پرواز" را بخاطر بسپارم
مجموعه کامل اشعار فروغ فرخزاد شامل پنج کتاب : اسیر ، دیوار، عصیان ،تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
بخشی از مقدمه کتاب به قلم شهرام رفیع زاده :
مخالفت این و آن با زندگی و شعر فروغ چه اهمیتی می توانست داشته باشد وقتی خودش گفته : " من عقیده دارم بالاخره باید سدها شکسته شود. " او زندگی اش را شعر می کند و مدام چه در زندگی و چه در شعرش به سدی که در برابر او و انسان این جایی ساخته اند حمله می برد چرا که می داند "هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد ، مرواریدی صید نخواهد کرد ."
شعر فروغ به گمانم نه تنها از این رو که نیمایی ترین شعرها و نه از این رو که فروغ وزن را چنان به کار گرفته که هیچ به چشم و ذوق نمی زند، بلکه از آن رو پر اهمیت است که در برابر مناسبات فاسد و کهنه ای ایستاد که دست و پای ایرانی را بسته بود و او را معلق میان کهنه و نو نگاه داشته .
فروغ چه در زندگی و چه در شعرش تلاش کرد تا دلش را در یک نی لبک چوبین بنوازد آرام آرام ، و به خاطر این تلاش جایگاه بلند مرتبه ای برای خودش دست و پا کرده است در تاریخ ادبیات ما . مرگ فروغ زودرس بود اما امروز سال ها پس از آرام گرفتن او در گورستان ظهیر الدوله ما هنوز می توانیم شعرش را بخوانیم و تحسینش کنیم :
چرا توقف کنم ؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست .
بیشتر
پرنده ای که مرده بود به من پند داد
که "پرواز" را بخاطر بسپارم
مجموعه کامل اشعار فروغ فرخزاد شامل پنج کتاب : اسیر ، دیوار، عصیان ،تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
بخشی از مقدمه کتاب به قلم شهرام رفیع زاده :
مخالفت این و آن با زندگی و شعر فروغ چه اهمیتی می توانست داشته باشد وقتی خودش گفته : " من عقیده دارم بالاخره باید سدها شکسته شود. " او زندگی اش را شعر می کند و مدام چه در زندگی و چه در شعرش به سدی که در برابر او و انسان این جایی ساخته اند حمله می برد چرا که می داند "هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد ، مرواریدی صید نخواهد کرد ."
شعر فروغ به گمانم نه تنها از این رو که نیمایی ترین شعرها و نه از این رو که فروغ وزن را چنان به کار گرفته که هیچ به چشم و ذوق نمی زند، بلکه از آن رو پر اهمیت است که در برابر مناسبات فاسد و کهنه ای ایستاد که دست و پای ایرانی را بسته بود و او را معلق میان کهنه و نو نگاه داشته .
فروغ چه در زندگی و چه در شعرش تلاش کرد تا دلش را در یک نی لبک چوبین بنوازد آرام آرام ، و به خاطر این تلاش جایگاه بلند مرتبه ای برای خودش دست و پا کرده است در تاریخ ادبیات ما . مرگ فروغ زودرس بود اما امروز سال ها پس از آرام گرفتن او در گورستان ظهیر الدوله ما هنوز می توانیم شعرش را بخوانیم و تحسینش کنیم :
چرا توقف کنم ؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست .
آپلود شده توسط:
noir
1392/07/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
عالیه
:-)
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود
غنچه نیستی که مست اشتیاق خیزمو زشاخه ها بچینمت :x
فروغ ازمعدودشاعرانی بودکه به قول خودش موقع سبزی پاک کردن و کارهای خانه و.... شعربرزبانش جاری میشد باعث افتخار برای ما آریایی هاست اینچنین هنرمندان
پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست
و شعر عاشقانه با مطلع
ای شب از رویایی تو رنگین شده
سینه از عطر تو هم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز
او نیست که در مردمک چشم سیاهم
تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند
این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب
کو پنجه او تا که در آن خانه گزیند
او نیست که بوید چو در آغوش من افتد
دیوانه صفت عطر دلآویز تنم را
ای آینه مردم من از حسرت و افسوس
او نیز که بر سینه فشارد بدنم را
من خیره به آینه و او گوش به من داشت
گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهره او
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت
حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است
همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای این حلقه که در چهره او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است
علی بونه گیر
نصف شب از خواب پرید
چشماشو هی مالید با دس
سه چار تا خمیازه کشید
پا شد نشس
چی دیده بود ؟
چی دیده بود ؟
خواب یه ماهی دیده بود
.........
علی کجاس ؟
تو باغچه
چی میچینه ؟
آلوچه
آلوچه باغ بالا
جرات داری ؟ بسم الله