شعر نو هنری است که کار هرکس نیست, بعضی از بزرگوارانی که به اصطلاح خودشان شعر نو می گویند, هرچه برسرزبانشان می آید می به هم می بافند وشعر نو می نامند, اما باورندارم از فحوای کلام درهم بر همشان خودشان هم چیزی بفهمند,
البته آقای محمدرضا شفیعی کدکنی از جمله شعرایی است که واقعا از این گونه موارد مستثنی است و اشعار نو نغز و پرمغز وشیوا ودل انگیزی سروده است, دفتر شعرش جذاب وخواندنی است.
آفرین بر کتابناک وانتخاب زیبایش
گویا
خیل قلندران جوان را
غیر از شراب خانه پناهی نیست
ای تاک های مستی خیام
بر داربست کهنه ی پاییز
من با زبان مرده ی نسلی
که هر کتیبه اش
زیر هزار خروار خاکستر دروغ
مدفوع شده است
با که بگویم
طفلان ما به لهجه ی تاتاری
تاریخ پر شکوه نیاکان را
می اموزند ؟
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در کوچه باغ های نیشابور
و همه ی کسانی که به اشاعه آثار فرهنگی ایران زمین همت گماشته اید
با این شعر دکتر شفیعی کدکنی رو شناختم. خدا حفظشون کنه
بر شاخه می سراید
این چند برگ پیر
وقتی گسست از شاخ
آندم جوانه های جوان
باز می شود
بیداری بهار
آغاز می شود..... شفیعی کدکنی
من تشنه کام ساغر آن باده ام
کز جرعه ای
ویران کند
دوباره بسازد
مرسی
صوتی اش که محشره ، من خیلی لذت بردم!
متشکرم از آپلود این کتاب زیبا
البته آقای محمدرضا شفیعی کدکنی از جمله شعرایی است که واقعا از این گونه موارد مستثنی است و اشعار نو نغز و پرمغز وشیوا ودل انگیزی سروده است, دفتر شعرش جذاب وخواندنی است.
آفرین بر کتابناک وانتخاب زیبایش
خیل قلندران جوان را
غیر از شراب خانه پناهی نیست
ای تاک های مستی خیام
بر داربست کهنه ی پاییز
من با زبان مرده ی نسلی
که هر کتیبه اش
زیر هزار خروار خاکستر دروغ
مدفوع شده است
با که بگویم
طفلان ما به لهجه ی تاتاری
تاریخ پر شکوه نیاکان را
می اموزند ؟