رسته‌ها
مجموعه کامل نامه های نیما یوشیج
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 625 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 625 رای
گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین: سیروس طاهباز

یادداشت گردآورنده:
این کتاب مجموعه ی کامل نامه هایی است که از نیما یوشیج باقی مانده است. او در طول زندگیش از هر نامه ای که برای هرکس می نوشت کپی یا رونوشت یا به اصطلاح خودش «مینوتی» برای خود و آیندگان نگاه می داشت که همانها اساس کار ما در تهیه این کتاب بوده است.
نیما درباره شیوه نامه نوشتن خود در یکی از همین نامه ها می نویسد: «من در هر یک از کاغذهایم این فکر را کرده ام که خوب بنویسم. به قدری در این بابت سماجت به خرج داده ام که به اشخاصی که ادیب، یا اقلاً فهمیده نبوده اند، خیلی به ندرت چیز نوشته ام و مضحک تر از این برای کارهای لازم خودم اقدام نکرده ام برای اینکه میدیدم انشاء من نباید انشاء معمولی بشود. در نتیجه ی همین مالیخولیا کاغذهایم را با مداد و تند مینویسم»
در زمان زندگی نیما دو نامه از این نامه ها (نامه به نظام وفا ص ۹۲) و نامه به احسان طبری (ص ۶۰۹) چاپ شده بود و بقیه در طول سالیان توسط راقم این سطور برای چاپ آماده شد. قسمتهایی از این نامه ها پیش از این در مجموعه های «نامه های نیما به همسرش عالیه» و «دنیا خانه من است» و «کشتی و توفان و ستاره ای در زمین» و «نامه ها به...» آمده بود و اینک نخستین بار است که مجموعه کامل نامه های نیما با رعایت ترتیب زمانی و مقابل مجدد با اصل آنها در «مجموعه آثار نیما یوشیج» به چاپ می رسد. در این چاپ این نکته را از کتاب پردرد کوهستان که نوشته ای راقم این سطور است می آورم: نیما یوشیج ایمان و یا نوعی ایمان داشتن را لازمه کار هنر می شمرد. هم ایمان مذهبی و هم ایمان به کار.
ایمان مذهبی داشتن نیما را بنا به پسند روز و فرصت طلبی نمی نویسم. سند این گفته نه تنها شعرها و یادداشتهای صریح او در این زمینه است که مربوط به زمان پختگی و کمال اوست. در شعرهای پیشین و خاص او هم نشانه هایی از ایمان و اعتقاد مذهبی هست. از جمله شعرهای مهم «ناقوس» و «مرغ آمین». اما اگر در زندگی خصوصی او نشانه هایی دیگر یافت میشود که در بعضی نامه ها و یادداشتهای او هم منعکس است، از جمله علاقه اش به عصاره کوکنار و تاک، میتوان به قول استاد ابراهیم ناعم، دوست صمیمی نیما در سالهای آخر عمر، چنین گفت که شاید قصد قربت داشته است. (والسلام)
س. ط
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
726
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/08/10

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مجموعه کامل نامه های نیما یوشیج

تعداد دیدگاه‌ها:
27
شعر سخن است سخن آراسته. شعر هم مانند تابع نیاز و برای معنی باشد. اینکه کسی با دل شاد و بیدرد از عشق سخن گوید جز یاوه بافی نتوان شمرد.
چه یاوه بافیهای دلنشینی.(!)(!)(!)(!)(!)(!)(!)(!)
نامه چهارم:
به عالیه عزیزم
وقتی که بر خلاف توقعات ما ، کسی یا چیزی ، ما را مجذوب می کند نباید تعجب کنیم . قانون کلی این تجاذب گاهی چنان در طبیعت مستتر است که توقعات ما به آن مربوط نیست
به هر ترتیب که هست محبت من تو را جذب می کند . یقین بدار تمام قلب ها مثل قلب شاعر آفریده نشده است . ضعف و شدت در تمام اشیا مشاهده می شود . پس هیچ کس مثل من ، تو را دوست نخواهد داشت . از پشت یک ورقه کاغذ ، آهن ربا را تکان بده . سوزنی که روی کاغذ است تکان می خورد . علاقه های دور دور با قلب همین حال رادارند . تو هم از پشت پرده ها به من دست تکان می دادی
در این صورت به قلب و مقدار حساسیت اشخاص نگاه کن . از این جاست که می توانی در آن قلب پناه جویی
عالیه ! میل داری امتحان کن . تاریخ و آثار شعرای بزرگ را بخوان . مسلم خواهد شد که قلب مبدأ همه چیز ها است و هیچ کس مثل آن شعرا نتوانسته است حساسیت به خرج داده باشد . بعد از آلان نظرت را رو به جمعیت پرتاب کن : غالب اشخاص خوش لباس و خوش هیکل را خواهی دید که بد جنس بی محبت و بی وفا هستند . پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد . به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد
موج های دریا ، که در وقت طلوع ماه و خورشید این قدر قشنگ و برازنده است ، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد ؟ ولی کوه محکم ، اگر چه به ظاهر خشن است ، تمام گل ها روی آن قرار گرفته اند
بیا ! بیا ! روی قلب من قرار بگیر
نامه سوم:
عالیه عزیزم
اغلب ، بلکه بالعموم ، با زن طوری معامله می کنند که نمی خواهند زن ها با آن ها آن طور معامله کنند آن ها زن را مثل یک قالی می خرند . آن قالی را با کمال اقتدار و بی قیدی زیر پایشان می اندازند . پایمال می شود و بالاخره بدون تعلق خاطر آن را به دیگران می فروشند ! زن هم ، همین طور
خلفا زن را می فروختند . مسلمان ها او را در زیرحجاب حبس می کنند . قوانین حاضر برای سرکوبی و انقیاد ، آرای مخصوص دیگر دارد . من نمی دانم چرا
ولی می دانم چرا نمی توانم قلبم را نگاه بدارم . خدا تمام نعایم زمین را قسمت کرد ، به مردم پول ، خودخواهی و بی رحمی را داد به شاعر قلب را . و به قلب ، اقتدار مرموزی بخشید که در مقابل اقتدار وجاهت زن ، مقهور شود
بیا ! عزیزم ! تا ابد مرا مقهور بدار. برای این که انتقام زن را از جنس مرد کشیده باشی ، قلب مرا محبوس کن
اگر بتوانم این ستاره ی قشنگ را به چنگ بیاورم ! سلسله ی پر برف البرز را به میل و سماجت خود از جا حرکت بدهم ! اگر بتوانم جریان باد را از وسط ابرها ممانعت کنم . آن وقت می توانم به قلبم تسلط داشته ، این سرنوشت را که طبیعت برایم تعیین کرده است تغیر بدهم
ولی قدرت انسان ، به عکس خیالاتش محدود است
من همیشه از مقابل گل ها مثل نسیم های مشوش عبور کرده ام
قدرت نداشته ام آن ها را بلرزانم . در دل شب ها مثل مهتاب بر آن ها تابیده ام . نخواسته ام وجاهت آسمانی آن ها پنهان بماند
کدام یک از این گل ها میتوانند در دامن خودشان یک پرنده ی غریب را پناه بدهند . من آشیانه ام را ، قلبم را ، روی دستش می گذارم
کی می تواند ابرهای تیره را بشکافد ، ظلمت ها را بر طرف کند و ناجورترین قلب ها را نجات بدهد ؟
عالیه ! تو ! تو می توانی
می دانی کدام ابرها ، کدام ظلمتها ؟ شب های درازی بوده اند که شاعر برای گل موهمی که هنوز آن را نمی شناخت خیال بافی می کرده است . ابرها موانعی بوده اند که مطلوبش را از نظرش دور می کرده اند
آن گل تو بودی . تو هستی . تو خواهی بود
چه قدر محبوبیت و مناعت تو را دوست می دارم . گل محجوب قشنگ من
نامه دوم:
مهربانم
ناچار باید بنویسم : وقتی داماد زیاده از حد مسلمان ، عروسش را ندیده از میان دخترهای حرم انتخاب می کند ، چشم هایش را می بندد ، مثل عروس در پستو ها مخفی می شود ، پی در پی ازپشت درها و پرده ها که تو در تو واقع شده اند برایش خبر می آورند . تمام اخبار راجع به مقدار زرینه و بضاعت عروس است . در صورتی که جمال و اخلاق از امور اعتباری است که بر حسب تفاوت طبایع تغییر می کند . گاهی هم جناب داماد از جمال و اخلاق عروس می پرسد . زن ها در عین این که از عروس غیبی وصف می کنند ، و داماد را به وجد می آورند ، شبیه به این است که آن جناب را مثل میمون می رقصانند
هر مسلمانی که عروسی کرده است ، در عمرش یک دفعه رقصیده است . این امر اصولا بین داماد و عروس و بستگان آن ها یک نوع تجارت است که به اسم مواصلت انجام می گیرد . ولی طبیعت راه این تجارت را به شاعر نیاموخته است . او به جای نقدینه و زرینه ، قلبی را می خواهد که در آن بتواند آشیانه کند . در عوض ، قلبش را می سپارد. دو قلب خوب و یک جور می توانند با خوشی دائمی زندگی کنند . به طوری که پول نتواند آن خوشی را فراهم بیاورد
هر وقت زناشویی را در نظر می گیرم آشیانه ی ساده و محقری را روی درخت ها به خاطر می آورم که دو پرنده ی هم جنس بدون این که به هم استبداد و زورگویی به خرج بدهند ، روی آن قرار گرفته اند
پرنده ها چه طور هم جنسشان را انتخاب می کنند : بدون این که پدر و مادر برایشان رای بدهند ! به جای این که الفاظ دیگران بین آنها عقد ببندد ، قدری خودشان آواز می خوانند ، آن وقت محبت و یگانگی در بین آن ها این عقد را محکم می کند . شیرینی آن ها به شاخه های درخت ها چسبیده است . خودشان با هم می خورند . مسوول خوراک دیگران نیستند . به جای آینه و قالی نمایش دادن ، بساط آشیانه شان را به کمک هم مرتب می کنند . راستی و دوستی دارند ، بعدها بچه هاشان هم با همان اخلاق آنها بزرگ می شوند .
ولی به انسان ، خدا آن تقوی و شادی طبیعت را نداده است که مثل پرنده زندگی کند
بدبختانه ما انسانیم یعنی پرده ای بین طبیعت خاص ما و اشیا کشیده شده است و نمی خواهیم به دلخواه خودمان عادلانه پرواز کنیم. من می خواهم پرواز کنم . نمی خواهم انسان باشم ، چه قدر خوب و دلکش است این هوای صاف و آزاد این اراضی وسیع وقتی که یک پرنده از بالای آن می گذرد
من از راه های دور می رسم در این دیار نابلد هستم . در کدام یک از این نقاط آشیانه ام را قرار بدهم . رفیق مهربان تو برای من کجا را تعیین خواهی کرد ؟
نامه اول:
عزیزم
قلب من رو به تو پرواز می کند
مرا ببخش ! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد چشم بپوشان اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام ، تعجب نکن . خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کنند . عارضات زمان ، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعت داشته باشند و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش می سازند
اما من غیر از آن ها و همه ی مردم هستم . هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده ، به قلبم بخشیده ام . و حالا می خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم و این خیال مدت ها است که ذهن مرا تسخیر کرده است.
می خواهم رنگ سرخی شده ، روی گونه های تو جا بگیرم یا رنگ سیاهی شده ، روی زلف تو بنشینم
من یک کوه نشین غیر اهلی ، یک نویسنده ی گمنام هستم که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام اراده ی من با خیال دهقانی تو ، که بره و مرغ نگاهداری می کنید متناسب است
بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم ، به تو خواهم گفت چه طور
اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا ، امید نوازش تو را به من نمی دهد ، آن جا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا می کنم
دوست کوه نشین تو
نیما
چه روح لطیفی دارد نیما!!
تحت تاثیر قرار گرفتم.زادروزش مبارک8-)
زیبا است ولی reza تو باید سعی کنی کتابایی رو آپلود کنی که کیفیت تایپ و اسکن خوبی داشته باشند
به نظر من از فونت B Zar استفاده کن.
سلام
لطفا شرایط دانلود رو فراهم کنید
ممنون
مجموعه ای تحت عنوان « نامه های عاشقانه نیما » ورای نامش به نوعی معرفی انسان و شیوه زیستی در خور است به عنوان یک انسان با همه فراز و فرود
نیما پدر شعر نو و وزن نو شعر فارسی است و همیشه در تاریخ شعر و ادب فارسی ماندگار است
مجموعه کامل نامه های نیما یوشیج
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک