رسته‌ها
نیما یوشیج: نقد و بررسی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 31 رای
درباره:
نیما یوشیج
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 31 رای
نیما از شعر قدیم و سبک خراسانی راه افتاد و به اسلوب جدید رسید. آفرینش قطعه‌های جدید در زندگانی او بر حسب تصادف نبود، بلکه ثمره کوششی پیگیر و مداوم بود. او بیست‌سی سال زندگانی‌اش را در این راه صرف کرد و از تجربه‌ای به تجربه دیگر و از آزمایشی به آزمایش دیگر رفت. این کتاب دربرگیرنده نقدی و بررسی در شعر نیما است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
74
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mohammad abedi
mohammad abedi
1391/01/20

کتاب‌های مرتبط

شرح غزل‌های حافظ - جلد 3
شرح غزل‌های حافظ - جلد 3
4.7 امتیاز
از 11 رای
چشم انداز شعر نو فارسی
چشم انداز شعر نو فارسی
3.8 امتیاز
از 4 رای
دو منظومه
دو منظومه
4.4 امتیاز
از 561 رای
سرود جنگل
سرود جنگل
4 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نیما یوشیج: نقد و بررسی

تعداد دیدگاه‌ها:
5
کمک به بررسی وتحقیق کار پسندیده ای است موفق باشید

"دل فولادم کو؟"
*«افسانه» را قبلا یکی دو بار این طرف و آن طرف خوانده بود.سنتی ها گفته بودند مزخرف است.رفته بودند به چاپخانه چی ها پول داده بودند تا وقت حروفچینی شعر را پر غلط آماده کنند.این جوری شعر مضحک میشد.نیما خودش رفت چاپخانه و حروف سربی را کنار هم چید.
*شهریار پرسید این شعر از کیست؟ «افسانه» را نشان کارگرهای چاپخانه داد.گفتند مال کسی است که هر سال یک بار می آید تهران. شهریار بعدها نوشت : « من هرچه فکر کردم ، دیدم طاقت اینکه انتظار بکشم تا موقع تعطیلات بشود و این دلش بخواهد پا شود بیاید تهران را ندارم» . خودش رفت شمال؛ فیروزکوه،بارفروش. آنجا قهوه خانه ای بود .پرسید ،گفتند عصرها می آید اینجا .تا عصر نشست نیامد .گفتند فردا می آید کاغذی نوشت که من شهریارم و شعرت را دوست دارم.گذاشت که به نیما بدهند.فردا امد .گفت : کاغذ را دادید ، گفتند نه،نیامد. پس فردا هم نیامده بود. روز بعد که آمد ،گفتند آمد و کاغذ را دادیم ،پاره کرد و ریخت دور!!! شهریار برگشت.
«بعدها» که نیما و شهریار رفیق صمیمی شدند،نیما ماجرا را تعریف کرد.گفت قبلا یکی آمده بود و دیوان شهریار را زده بود زیر بغلش و گفته بود من شهریارم.نیما گفته حالا شعرت را بخوان.بلد نبوده از رو بخواند ،نیما فکر کرده بود آن کاغذ هم مال اوست.

* تیر 1325 ، در اولین کنگره نویسندگان ایران ،60 شاعر و 40 داستان نویس جمع شده اند دور هم.از همان اول صبح ،نیما را مسخره میکردند ،نوبت شعرخواندنش که شد رفتند برق را قطع کردند.
گفت :عیب ندارد،شمع بیاورید...زیر همان نور شمع صدا زد : « آی آدم ها که در ساحل نشسته،شاد و خندانید...» دیگر کسی مسخره اش نمیکرد.
نیما همان شب نوشت :« من از کنگره خشنود بیرون نیامدم. در پشت نسخه شعری که به دیگری داده بودم،نوشته بودم میخواهم قی کنم.گفتند قی نکن،اینجا کنگره است.»

* آمدند گفتند فلان استاد دانشگاه گفته شاهنامه غلط دستوری دارد.گفت : « حق دارد اگر شاهنامه غلط نداشت، شاعر توسی هم حال مثل آن استاد ،سناتور شده بود!».

غریب نوشت :
آنچه شنیدید زخود یا زغیر
وآنچه بکردند زشر و زخیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه بجا مانده بهای دل است
کان همه افسانه بی حاصل است


استاد شهریار و نیما
درود بر نیما یوشیج که از حرف تازه زدن و قدمی تازه برداشتن نهراسید.
دوستان عبدالعلی دستغیب هنوز زنده است بعدا دردسرایجادنشه؟
چه خوش سروده است، آن مردِ پر درد که:
«ما آویختگان،
به کجای این شب تیره بیاویزیم،
قبای ژنده و
کپک زده ی خودِ ما را؟!»
یادش گرامی!
نیما یوشیج: نقد و بررسی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک