34
نویسنده:
ترانه رضایی
امتیاز دهید
سخنی باخوانندگان:
این داستان را چند سال پیش در کارگاه داستان نویسیِ استاد کوهیار نوشتم و حال که تصمیم گرفته ام داستان هایم را به نشر دربیاورم مهمترین دغدغه ام مخاطبانم هستند،امیدوارم دیدگاه تک تک خوانندگان محترم را مطالعه کنم و بتوانم در نوشته های بعدی از مطالب ذکر شده بیشترین بهره ها را بگیرم.
سربلند و پیروز باشید.
بیشتر
این داستان را چند سال پیش در کارگاه داستان نویسیِ استاد کوهیار نوشتم و حال که تصمیم گرفته ام داستان هایم را به نشر دربیاورم مهمترین دغدغه ام مخاطبانم هستند،امیدوارم دیدگاه تک تک خوانندگان محترم را مطالعه کنم و بتوانم در نوشته های بعدی از مطالب ذکر شده بیشترین بهره ها را بگیرم.
سربلند و پیروز باشید.
آپلود شده توسط:
TARANE R
1392/04/31
دیدگاههای کتاب الکترونیکی 34
zedqun عزیز با نظراتتون کاملا مواقم.
و به نکته سنجی که دارید تبریک می گم:)
من مدت خیلی کمیست که در جامعه ی کتابناک هستم و دقیقا همه ی آن چیزی که گفتید را فهمیده ام!!
من کتابی با نام(صدایِ بی صدایی ) دارم که به زودی به چاپ می رسد.
اما قبل از آن دوست داشتم نوشته های قبلی ام را که هیچ گاه به چاپ نرسیده به نشر در کتابناک دربیاورم و آن صحبتی که در ابتدا کردم صرفا به معنی نشر در کتابناک است.
اما اینکه نویسنده خانم داستانی از زبان یک مرد بنویسه کمی عجیبه و ممکنه باعث بروز اشتباهاتی هم بشه
اگه انرژی و وقتتو روی داستان پردازی بذاری بهتره تا فرم پردازی (یعنی همین راه رو ادامه بدی)
سو تفاهم نشود یک وقت من همه را مهربان میپندارم مگر خلافش ثابت شود. دی :)
این را هم بگویم قصد تلافی نداشته و ندارم.
فقط یک نکته! در نوشته جای زبان محاوره اگر از زبان معیار استفاده شود، معقولتر به نظر میرسد.
باقی نقد برای بعد در حال حاضر فقط تبریک.
عمری همه میپنداشتند شهامت یعنی این که عکس زن مردم را در تلویزیون نشان بدهند و هویش کنند غافل از اینکه شهامت یعنی اینکه بدون ترس خود را در قضاوت دیگران گذاشتن.
تبریک به خاطر این شهامت!
اما
وقتی یه پیغمبر یه کتابو از طرف خدا برای آدما میاره، هر کسی به حکم محور های ذهنیش و قبله های درونیش، این قبله جدید رو به چالش میکشه.
سوال مطرح میکنه
شک میکنه
ایراد میگیره
بخشیشو میپذیره بخشیش رو نه
حتی غلط املایی میگیره!!
یکی حسد ورزی میکنه یکی مهربانی
و و و
ذهن انسان قادره از بی عیب ترین چیزها ایراد بگیره.
حالا
این کتاب مخلوق تو هست
هر جور بخوای میتونی باش رفتار کنی
ممکنه تعداد کمی خوششون بیاد
ممکنه شهرتت جهانی بشه
اما حتی بد ترین کتابا مثل بهترین کتابا توشون آموزه هایی هست
رسالت یه کتاب، نگاره هاش نیست
به حرکت درآوردن مغزهای ساکنه.
و این رسالت یه نویسندست.
اگر تو وقتی یه صفحه سفید میبینی به هیجان میای و دلت میخواد پُرش کنی، احساسات رو تبدیل به کلمات کنی، پس بدون تو هم رسالتی داری
کسایی که اینجا ممکنه نظر بدن برای کتاب تو ممکنه آدمای بسیار خوبی باشن ممکنه آدمای بسیار بد و شروری باشن.
ممکنه یکی ازت تعریف کنه و به رسم ما ایرانیا تا آخر تعریف بشنوی
ممکنه یکی بیفته اول صفحت که حتی بد ترین لغاتو به کار برده باشه و باعث بشه تا 60 صفحه پیام ناجور بخونی.
میدونی 21.12.2012 توی یه سایت معتبر علمی مربوط به ناسا، چون پیشگویی "مایا" ها درست درنیومد و دنیا به آخر نرسیده بود ایرانیا به خودشون اجازه دادن بیش از 1000.000 کامنت حاوی فحش و دری وری ناجور بذارن؟! یا تو پیج نچرال ژیوگرافی که فضای علمی داره راجع به یه عکس هر چی از دهنشون درومد گفتن. فقط برای خنده.
پس هیچ وقت با نظر کسی نه ناراحت شو طوری که بگی "این کار ممکنه آخرین کارم باشه به نظر شما بستگی داره" ونه دلت رو به به به و چه چه کسی خوش کن.
در کل نویسنده برای همه مردم نمینویسه. چون همه دنیا های شبیه یا نزدیک به هم ندارن. پس برای دل خودت بنویس بعد بذار دیگران هم از نوشته هات که محصول تجربیات تو هست استفاده کنن. از نقاط قوتت درس بگیرن و از ضعف های احتمالیت عبرت. اینجوری تو اونا رو رشد میدی.
گذشته از این ها اگر طبع ظریفی داری در جایی و از کسایی نظر بخواه که اولا در ادبیات و داستان نویسی صاحب نظر باشن دوما بتونن یاریت کنن تا همیشه بهتر از روز قبلت باشی. چون خوبی و بهتر شدن انتها نداره.
کتابت رو تا اواسطش خوندم و خیلی مشتاقم به آخرشش برسم.
ممنون بابت اینکه این کتاب رو به رایگان پخش کردی.
شروع داستان خوب بود . . .
مرور خاطرات کمی تکراری بود و آدم به یاد سریالهای هندی می افتاد !
شیوه بیان صمیمی و خوب بود
شروع و پایان داستان نو و ابتکاری بود . . .
مایه های نویسندگی را دارید ولی سعی کنید از فضای فکری داستانهایی که قبلا خوانده اید و فیلمهایی که دیده اید بیرون بیایید و از زاویه های دید متفاوت و نو به قضایا نگاه کنید . . .
تلفیق شراب و سیگار و مسجد و خدا و سجده ؟ نمی دانم درست است یا نه ؟
سبک ها و فرم های دیگر ادبی را نیز امتحان کنید . . .
فکر می کنم شعر هم بتوانید بگویید ؟ آیا اینطور نیست ؟
در کل برای نویسنده شدن باید دهها هزار صفحه کتاب خواند و هزاران هزار صفحه را سیاه کرد و همیشه و همیشه به دید بد و ناراضی به نوشته های خود نگاه کرد . . .
موفق باشید . . .
حتما صبر و شکیبایی بسیار مفید خواهد بود .
منتظر نظرات دیگر دوستان عزیز نیز هستم.:):-)