عنکبوت کاغذی
نویسنده:
عباس بیک پور (قلندر)
امتیاز دهید
دفتر ششم کمی متفاوت از دفاتر قبلی است با کمی چاشنی غر زدن، تلفیقی از نثر و شعر سپید و شعر نوی موزون، آمیخته به خاطره و بار خاطر.
تقدیم به دوستان کتابناکیام، آنانکه با نقدها و تشویقهایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.
و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور میبینم . راهیام بدانسو...
بیشتر
تقدیم به دوستان کتابناکیام، آنانکه با نقدها و تشویقهایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.
و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور میبینم . راهیام بدانسو...
آپلود شده توسط:
sagaro
1392/04/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عنکبوت کاغذی
همیشه بمن لطف داشته ای و داری برادر . کامکار و سربلند باشی :-)
لب از گلایه دوختم
برهنگی خریدم ُ
خرقه تن فروختم....
تبریک قلندر جان. کتابت را حتما باید تا انتها بخوانم. مگر میشود قلندرانه بنویسی و من نخوانم.... منتظرم باش تا خوب ببینم و باز گردم...
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن حافظ[/quote]
محسن جان لطفت پاینده .
عجیب این بیت حافظ چسبید ;-) درود بر شما:-)
و از داشتن این نام سرافراز و خوشحالم;-)
وقتی هرکس تو رو آیینه ی چشماش می بینه
وقتی هیچکس تو رو با بودن دردات نمیخواد ..
وقتی هرچی که میگن
از تو یک بله می خوان ...
وقتی با جان من و عزیز من
راهی قبرت می کنن ...
تو رو تو قفس می خوان و یه اسیر
نه یه درویش نشسته رو حصیر...
وقتی آدما همه سنگی شدن
همه ی شکوفه ها کاغذای رنگی شدن
کوچ کن مثل پرستو ز دیار بی کسی
نفس خسته نکش تو هوای این همه دلواپسی ...
چه خیالیه دل نازک من
هرکی با ما نباشه، خیالی نیست
تا خود خدا باشه
جای هیشکی خالی نیست
ص 50 و 51
-----------------
آدمها ...
اهل دلند در حکم و اهل گل در عشق و اهل ول در وادی عقل_به گمانم اشتباهی امدم_مرا کنار سگهای بی صاحب دفن کنید، بوی عطوفت و مهر و شرف و وفا می دهند.
ص 40
-----------------
و واقعاً نون خامه ای هاش به "این" بزرگین به همین بزرگی!
-----------------
اولین حس مادرم به من تهوع بود ... 68
-----------------
یه اعتراف :
بعضی صفحاتو من رد می کردم، به حالت شتر دیدی ندیدی!
-----------------
سپاس از دوستان که منو به خوندن این دفتر ترغیب کردن و آرزوی موفقیت روز افزون برای جناب آقای بیک پور
[/quote]
خوشحالم که با نوشته هایم ارتباط برقرار کردید و سپاس گزارم از لطفتان .
بله ، نان خامه ای هایش به " همین" بزرگی بود . یادش بخیر:D
آن جمله در مورد احساس مادر هدیه دوست خوبی بود در همین کتابناک .خدایش شادی و تندرستی دهد.
اعتراف صادقانه و دلچسبی بود:))
سربلند باشید:-)
حتا ازعطرگھواره ھم شرم کنی وبالبخندی منکرحریق شھردرونت شوی، دودش را
فرودھی واشک کبابش رابه درون ریزی وھردم شعله ورترو روی گلگون تروناظرتحسین
بینندگان کوردیده .
نمیدانم ،،،ھمه چیزمشوش است وبی سرانجام ...
این مواقع ازھمیشه وازھمه تنھاتری وعجیب لزوم حضورخداراحس میکنی ...
*************************************************************
ما که خوندیم این قلم شیوا و رسایت را "برادر عزیزم "...
ولی یه بار خوندن که فایده نداره این هم این نثرها و ابیات زیبا و لذت بخش ...
فقط داداش ای کاش از رنگ سبز استفاده نمیکردی "چشممون همینطوری که درد میکنه نزدیک بود که از حدقه بزنه بیرون دیگه":D:x:x
به امید دفتر هفتم داداش عزیز و گرامی ...:x:x:-)
دورمیزنند_زرنگند_زبان چربی دارند و دلی لزج وجیبی پر_مصلحت سنجند و منعطف_
برای ھرپرسشی پاسخی دارندو برای ھرمحکمه قاضی وحکمی_ اھل بازکردن قفل و گره نیستند ولی
جوشکاری را خوب بلدند،درمغازه ھا وحجره ھا و بنگاه ھایشان_
اھل دلند درحکم و اھل گل درعشق و اھل ول دروادی عقل_ به گمانم اشتباھی آمدم_مرا کنارسگھای بی
صاحب دفن کنید،بوی عطوفت و مھرو شرف و وفا میدھند...(از متن کتاب)
دروود جناب قلندر
به خاطر شیوایی گفتار وکلام نافذی که دارید بهتون تبریک میگم.
گلایه ها با زبان نثر ونظم به خوبی درامیخته و شکایت ها به زیبایی خود نمایی میکند، جذبه ی شعر انقدر زیاد بود که به سرعت بعد از دریافت فایل آن را مطالعه کردم درست مانند عسل گس.
قلمتان جاویدان.....
:-)
لب از گلایه دوختم
برهنگی خریدم ُ
خرقه تن فروختم....
تبریک قلندر جان. کتابت را حتما باید تا انتها بخوانم. مگر میشود قلندرانه بنویسی و من نخوانم.... منتظرم باش تا خوب ببینم و باز گردم...
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن حافظ
نقل قول: برای داداش فرهاد عزیز ...
ایـــــــــــــــــن قــــــــــــــــــــدر دوست دارم بدونم این "داداش فرهاد" دقیقا چه کسی هستند؟!
مگه نویسنده، آقای "عباس بیک پور" نیستند؟![/quote]
بله ایشون برادر عزیز جناب آقای عباس بیک پور هستند ولی بنده ایشون فرهاد صدا میکنم ..:-)
قبلا فرهاد بودن!;-)
"فرهاد خان قلندر":x