پانصد میلیون ثروت

218 صفحه

✔️ نویسنده داستان را چنین آغاز می کند:
بعد از اینکه دکتر به روی یک صندلی بزرگ چرمی قرار گرفت، به خود گفت: "این روزنامه های انگلیسی، واقعا خوب روزنامه هایی هستند.:
دکتر سارازن در تمام زندگی اش با خود سخن می گفت و این یکی از انواع سرگرمی های وی به شمار می رفت. او مردی بود پنجاه ساله با سیمایی دلنشین و چشمانی سالم و درخشان که زیر یک عینک فلزی قرار داشتند؛ و با چهره ای جدی و دوستداشتنی، یکی از آن اشخاص که انسان با نگاه اول فکر می کند: این مرد لایق و درستکاری است. در این موقع صبح که لباس او هیچگونه کنجکاوی را برنمی انگیخت، ولی دکتر به تازگی اصلاح کرده و کراوات سفیدی پوشیده بود.
روزنامه های تایمز، دیلی تلگراف و دیلی نیوز بر روی فرش و مبل های اتاق هتل در برایتون پراکنده بودند. هنوز ساعت ده نشده بود و دکتر فرصت داشت تا در شهر گردشی کند، به بیمارستانی سر بزند، به هتلش برگردد و در روزنامه های مهم لندن گزارش مفصل مقاله ای که دو روز پیش درباره "شمارش گلبول های خون" که خود ابداع کرده بود و به کنگره بین المللی بهداشت ارائه داده بود را بخواند...