آبی تر از آسمان
نویسنده:
شهلا کلانتری
امتیاز دهید
فرهاد نگاهی به صورت لیلا انداخت. دستهایش درهم گره خورده بود.سعی می کرد جلوی عصبانیت خود را بگیرد گفت:
ـ آخه تو که دختر خوبی هستی چرا لج می کنی؟ مگر چه می شد که به این بابا جواب بدهی و ما را از دست این مردک خلاص کنی!
این ها حرفهایی بود که مدارم در این چند روز داشت به لیلا خواهرزاده ی کوچکش می گفت. لیلا در جواب گفت:
ـ آخه بابا به من چه ربطی دارد؟ مگر من قرض بالا آوردم؟ مگر من صبح تا شب توی این کافه ها...دارم با این و آن خوش وبش می کنم؟ بریز و بپاش می کنم؟ مگر من پول حیف ومیل می کنم؟ به خدا دایی خسته ام! اگه بخواهی سربه سرم بگذاری این جا نمی مانم راهم را می گیرم و از این جا می روم آن وقت تو میمونی و قول هایی که به مادرم قبل از دفنش دادی.
لیلا غرق فکر و خیال شد. فکر چند سال پیش که چه فاجعه ای رخ داده بود. او به آن سال برگشته بود. به آن دوران خوش. چه خانواده خوشبختی بودند اگر پدرش، مادرش و برادرش زنده می ماندند، آن وقت او هم مانند بقیه خوش بود و زجر نمی کشید. با خود گفت: «کاش به شمال نمی رفتیم ما که هر سال می رفتیم کاش آن سال نمی رفتیم...»
ـ آخه تو که دختر خوبی هستی چرا لج می کنی؟ مگر چه می شد که به این بابا جواب بدهی و ما را از دست این مردک خلاص کنی!
این ها حرفهایی بود که مدارم در این چند روز داشت به لیلا خواهرزاده ی کوچکش می گفت. لیلا در جواب گفت:
ـ آخه بابا به من چه ربطی دارد؟ مگر من قرض بالا آوردم؟ مگر من صبح تا شب توی این کافه ها...دارم با این و آن خوش وبش می کنم؟ بریز و بپاش می کنم؟ مگر من پول حیف ومیل می کنم؟ به خدا دایی خسته ام! اگه بخواهی سربه سرم بگذاری این جا نمی مانم راهم را می گیرم و از این جا می روم آن وقت تو میمونی و قول هایی که به مادرم قبل از دفنش دادی.
لیلا غرق فکر و خیال شد. فکر چند سال پیش که چه فاجعه ای رخ داده بود. او به آن سال برگشته بود. به آن دوران خوش. چه خانواده خوشبختی بودند اگر پدرش، مادرش و برادرش زنده می ماندند، آن وقت او هم مانند بقیه خوش بود و زجر نمی کشید. با خود گفت: «کاش به شمال نمی رفتیم ما که هر سال می رفتیم کاش آن سال نمی رفتیم...»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آبی تر از آسمان
با تشکر از سایت کتابناک8-)
روزگاریست این که گه عزت دهد گه خار دارد/
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد /
شعر از : محتشم کاشانی