زوال جهان اسلام - یک پیش بینی
نویسنده:
حامد عبدالصمد
مترجم:
ب. بی نیاز
امتیاز دهید
درباره نویسنده: "حامد عبدالصمد در سال 1972 در مصر زاده شد و در یک خانواده سنی مذهب پرورش یافته است. پدرش که سمت مفتی و امام یک مسجد در مصر را دارد، معلم اصلی او در تعالیم اسلامی بوده است. او در کنار پدر تا 12 سالگی بیش از نیمی از قرآن را از بر کرده بود. عبدالصمد در دانشگاه قاهره در رشته های زبان انگلیسی و فرانسوی تحصیل کرد و در سن 23 سالگی به آلمان رفت و در دانشگاه آگسبورگ به تحصیل در رشته علوم سیاسی مشغول شد و آن را با موفقیت به پایان رساند.
نخستین کتاب او «وداع من با آسمان» نام دارد که یک بیوگرافی است. او در این کتاب در کنار پرداختن به حوادث زندگی خصوصی اش به فرآیند روی آوری خود از دین به علم نیز پرداخته است.
کتاب «زوال جهان اسلام - یک پیش بینی» مجموعه ای است از تجربیات تاریخی و ارزیابی های شخصی نویسنده. موضوع اصلی این کتاب نه زوال اسلام به عنوان یک دین بهطور کلی، بلکه زوال اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی است...»
بیشتر
نخستین کتاب او «وداع من با آسمان» نام دارد که یک بیوگرافی است. او در این کتاب در کنار پرداختن به حوادث زندگی خصوصی اش به فرآیند روی آوری خود از دین به علم نیز پرداخته است.
کتاب «زوال جهان اسلام - یک پیش بینی» مجموعه ای است از تجربیات تاریخی و ارزیابی های شخصی نویسنده. موضوع اصلی این کتاب نه زوال اسلام به عنوان یک دین بهطور کلی، بلکه زوال اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی است...»
آپلود شده توسط:
persianking
1392/04/16
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زوال جهان اسلام - یک پیش بینی
نکات جالبی در رابطه با این کتاب وجود داره {به نظر من} :
1.نویسنده وقتی برای تحصیل به آلمان می ره می بینه که فرهنگ وطنش در برابر اون فرهنگی که باهاش
مواجه شده، خیلی حقیره! چرا؟! برای این که طبق گفته ی خود نویسنده، حکومت مصر تونسته مردم رو قانع
کنه که دوران قبل از اسلامِ کشورشون رو، "دوران جاهلیّت" بدونند! دونستن این نکته برام جالب بود چون قبل
از این با خودم فکر می کردم که وقتی غرب این همه ابراز شیفتگی می کنه نسبت به فرهنگ مصر، مصری
ها حتما چه قدر افتخار می کنند به گذشته شون.
2.زنان علیه زنان!:
متاسفانه خانم های ایرانی هم همین نظر رو دارند! «اگه من نمی تونم و یا نمی خوام آزاد باشم، تو هم نباید باشی!»
فکر می کنم که باید خانم های مسلمان، نه در درفاع از سایر هم جنس هاشون، بلکه حداقل در دفاع از دخترانِ خودشون، جلوی
سنت های زشت و غلط بایستند. مثلا برای همین رسم ختنه کردن دختربچه ها که نویسنده هم درباره ش نوشته.
واقعا چرا این مادرها که با تمام وجودشون، درد و عواقب این عمل رو احساس کردند، نباید مانع آسیب دیدنِ فرزندانشون بشند؟
حداقل یه تلاشی بکنند...همین.
واقعا اون دختربچه هیچ وقت می تونه فراموش کنه که وقتی بدترین بلا رو به سرش آوردند و مسئله ی مرگ و زندگیش در میون بود،
مادرش فقط ایستاد و نگاه کرد؟ وقتی که حین زایمان مشکلات خطرناکی براش پیش بیاد چی فکر می کنه راجع به رفتارِ مادرش؟
یه رفتارِ معصومانه و مظلومانه ی گوسفند وار وقتی که باید مثلِ یه ماده شیر از فرزندِ ناتوانش دفاع می کرد...
3.مصاحبه با کاریکاتوریست دانمارکی.
4.نظرات نسبت به ایرانی ها. برای نمونه:
5.«آزاد شهرِ کریستیانیا» در کپنهاگ!
6.ربطی به نویسنده نداره و مربوط به مترجم هست:
برخورداری از تفاهم در عینِ داشتنِ یک اختلافِ فکریِ بسیار بزرگ و تاثیرگذار...سخت ولی ممکن.
به نظرم ریسکِ بسیار پرخطری ئه؛ خصوصا وقتی که طرفین قصد بچه دار شدن هم داشته باشند.
[edit=گیلدخت]1392/04/29[/edit]
مشکل جوامع خاورمیانه در این است که دارای بستر مناسب برای رشد و نمو دمکراسی نیست، هر وقت هم که نهال آزادی خواسته است شکوفه بدهد بیدرنگ آنرا بریده اند.[/quote]
خاورمیانه از اوائل سده ی بیستم تا به امروز در مرحله ی تحول و بیداری قرار دارد.این مرحله در اروپا هم طی شد و همین اروپایی که امروز به عنوان مهد اندیشه و فلسفه و فرهنگ و هنر شناخته می شود ؛ در این مرحله جنگ های سی ساله , انکیزیسیون , حکومت های مطلقه , انقلاب های خونین را طی کرد تا به اینجا رسید.(آمریکا هم در واقع از میراث آماده ی اروپا بهره برد)
نمی خواهم خاورمیانه را با اروپا معادل سازی کنم.به هر حال هم شرایط زمانی این دو تفاوت دارد هم شرایط فرهنگی اما می شود از تجربیات دیگران بهره گرفت و از آن ها آموخت.و در ضمن نمی خواهم بگویم غرب هیچ عیب و ایرادی ندارد_در واقع هیچ جامعه ای در تاریخ بدون نقصان وجود نداشته است و به ظن بسیار قوی وجود نخواهد داشت.
اروپاییان نهایتا دو نتیجه ی اساسی گرفتند(دست کم من اینطور برداشت می کنم) : اولین نتیجه اینکه برای حل مشکلات پیش روی بشر چاره ای جز مراجعه به عقل نداریم.در نتیجه جای وحی و کتاب مقدس و مسیح و نان و شراب مقدس و... در خانه و شاید هم در قبرستان ها و برای کسانی که بخواهند درجشن هایی مثل عروسی هست.اقتصاد و جامعه شناسی و سیاست خارجی و روان شناسی و حقوق را باید سپرد به عقل انسان. می دانم بعضی از مذهبیون خواهند گفت : «عقل بشر ناقص است.عقل بشر نمی تواند پاسخگوی همه ی مشکلات بشر باشد.» می گویم :
اولا ناقص است یعنی چه؟ ناقص یک واژه ی نسبی است. در مقایسه ی با چه چیز ناقص است؟ ممکن است بگویند در مقابل وحی ناقص است. می گویم اولا از کجا متوجه می شوید که وحی کامل تر است؟من با عقلم می سنجم و می فهمم که 3 بزرگ تر از 2 است.شما با چه چیز می فهمید که وحی کامل تر از عقل است؟چون با عقل که نمی توان چنین مقایسه ای را انجام داد چه عقل خودش اینجا محل بحث و مجادله است...............
اما نتیجه ی دوم اروپاییان که باعث این پیشرفت های چشم گیر شد زمینی کردن منشاء مشروعیت حکومت ( توماس هابز و دیگران ) به خدمتِ مردم درآوردن حکومت ( جان لاک و دیگران ) گرفتن قدرت مطلقه از دست یک نفر (منتسکیو و دیگران) نهادینه کردن حقوق بشر (روسو و دیگران ) و مفاهیم مشابه دیگر بود..............
[edit=گیلدخت]1392/04/29[/edit]
آقای علاءالدین بروجردی یکی از بزرگترین اشتباهات محمد مرسی را کنار نگذاشتن (بخوانید اعدام و تیرباران) عناصر رژیم گذشته و سران و فرماندهان ارتش مصر میداند و معتقد است اگر مرسی از تجربیات انقلاب اسلامی و اقدامات امام خمینی تبعیت میکرد، امروز دچار چنین سرنوشت تلخی نمیشد.[/quote]
درسته که مرسی از تجربیات انقلاب اسلامی تبعیت نکرد اما مردم مصر بخوبی از تجربیات انقلاب اسلامی استفاده کردن
«آقای مرسی چند اشتباه استراتژیک داشت که در رأس همه آنها عدم استفاده از تجربیات ارزشمند انقلاب اسلامی ایران است. آقای مرسی حتی در انتقال مسئولیت ریاست جنبش عدم عهده در تهران بیش از 4 ساعت توقف نکرد. درصورتی که تدبیر حکم میکرد که "مصر انقلابی" از تجربیات انقلاب اسلامی ایران با توجه به گذشت سه دهه و تجربه مبارزه با آمریکا و حفظ نظام و تقویت آن و حفظ استقلال و حرکت به سوی خودکفایی و این همه ذخایر ارزشمند استفاده کند...
دومین اشتباه مرسی این بود که عناصر کلیدی رژیم گذشته که معمولا در انقلابها کنار گذاشته میشوند و حضرت امام(ره) بنیانگذار ایران اسلامی نیز انجام دادند این کار را نکرد، این یک قاعده عقلی، تجربی و دینی است. وقتی که یک حرکت اسلامی به پیروزی میرسد نمیتواند در دامان یک رژیم خودفروخته قبل که ضد اسلام و مقابل جهان اسلام و در راستای منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی عمل میکند به حیات خودش ادامه بدهد در صورتی که اینها [مرسی و اخوان] هم ساختار امنیتی را و هم ساختار سیاست خارجی رژیم گذشته را نگه داشتند و فکر کردند با این مجموعه میتوانند به حیات خودشان ادامه بدهند، ولی انقلاب به معنای زیر و رو کردن است و در واقع این یک سنت الهی و قرآنی هم هست.»
منبع: خبرگزاري فارس
آقای علاءالدین بروجردی یکی از بزرگترین اشتباهات محمد مرسی را کنار نگذاشتن (بخوانید اعدام و تیرباران) عناصر رژیم گذشته و سران و فرماندهان ارتش مصر میداند و معتقد است اگر مرسی از تجربیات انقلاب اسلامی و اقدامات امام خمینی تبعیت میکرد، امروز دچار چنین سرنوشت تلخی نمیشد.
تنها؟! از یه ضرب المثلی استفاده می کنیم این جور مواقع: گربه محض رضای خدا موش نمی گیره.
حقیقتش من از وقایع 30سال اخیر مصر باخبر نیستم و نمی دونم که آیا در این سال ها اعتراض جدی ای در کار بوده یا نه.
به هر حال، ارتش در یه شرایط بحرانی می تونه به خودش حق دخالت بده.
من هم صحنه ی دراختیارِ مردم گذاشتنِ بدنه ی تانک هاشون برای شعارنویسی، از یادم نمی ره.
دوست گرامی، در این زمان هست که شکستِ کودتای نوژه، متاسفانه ست...اون زمان، برای اکثریت، خوشبختانه بود!
اقدام شجاعانه ای بود اما ارتباطی به حمایت از مردم نداشت.
واقعا مردم خواهان برگشت آقای بختیار بودند؟! یا خواهان کشته شدن آقای خمینی؟!
نمی دونم حمایت از مردم، چه نیازی داره به شکستن دیوار صوتی؟!!!
در مورد بی طرفی ارتش هم...مطمئنم شما به خوبی از وقایع اون زمان آگاهید و نوشته ی من فقط جنبه ی یادآوری داره:
ارتش ظهر بیست و دوم اعلام بی طرفی کرد. اون هم در چه شرایطی...21اُم، همین ارتش با مردمِ مسلح شده، درگیری فاجعه آمیزی داشت و با تانک از روی مردم رد شد و صبح روز بعد وقتی که دید در مقابل مردم مسلح کاری نمی تونه از پیش ببره و مراکز هم یکی بعد از اون یکی به تصرف مردم درمیاد (مرکز مهم باقی مونده صدا و سیما بود) و آقای خمینی هم تهدید به دادن حکم جهاد کرده، اعلام بی طرفی کرد.
فکر می کنم حمایت ارتش از مردم و یا بی طرفیش وقتی اهمیت داره که ارتش در موضع ضعف قرار نداشته باشه!
بخشی از خاطرات آقای فردوست (ظهر 22 بهمن):
اگه قراره در حق ارتش منصف باشیم، چرا از عملکرد همافر ها طی پاییز و زمستون 57 چیزی نمی گیم؟!
اون ها بودند که ارتش رو دچار تفرقه کردند.
هر چند که منظورمون از حمایت ارتش از مردم، موضع گیری فرماندهان بود، نه افسران دون پایه.
پ.ن: ببخشید کامنتم طولانی شد.
دوست گرامی، پاسخ نویسنده به شما:
نقل قول:احتمالا گفته خواهد شد که ما اساسا چیزی به نام جهان اسلام به مثابه یک پدیده ی واحد نداریم؛ زیرا همسان دیدن و یکسان کردن یک
میلیارد انسان، از اندونزی تا مراکش، هم ساده انگارانه و هم توهین آمیز است. البته این انتقاد زمانی درست است که ما جهان اسلام را
به مثابه یک واحد جغرافیایی، دینی یا سیاسی ببینیم. ولی موضوع این کتاب بر سر جهان اسلام به مثابه یک ساختار مجازی به نام امت
است که مانند چهارچوبی همه ی مومنان را دربرمی گیرد؛ آرمان و رویای بلندپروازانه ای که اسلام سیاسی را از آغاز تولدش پر و بال داده
است. در این جا موضوع بر سر اسلام به عنوان یک ایده ی سیاسی است که دیگر جوهر و ماده ی اولیه ی خود را از دست داده و به جز
خشم و خشونت هیچ پاسخی به حوادث جهانی ندارد. موضوع بر سر این اسلام است.[/quote]
خب اگر منظور نویسنده از جهان اسلام این هست مشکلی نیست هر کس می تواند تعریف خودش را داشته باشد.اما همه ی مسلمانان به اسلام به عنوان یک ایده ی سیاسی نگاه نمی کنند این تعریف نویسنده به بخشی از مسلمانان بر می گردد نه به همه ی آن ها.
.............................................................................................................................................................................
[quote='donya joon']نقل قول: بانو ، در واقع این پایمردی در میدان التحریر بود که ارتش را وادار به حمایت نمود
با توجه به سابقه ی ارتش مصر، این حرکت کاملا برای معترضین قابل پیش بینی بود. وقتی به سابقه ی این ارتش
نگاه کنیم می بینیم که ید طولایی داره در سرنگون کردن حکومت و طی فوریه ی 2011 هم همین ارتش نشون داد که
بین مردم و حکومت، طرف مردم رو می گیره. دوست عزیز، رابطه ی ارتش مصر و مردم بسیار نزدیکه و ما در ایران تا به حال
شاهد چنین رابطه ای بین نیروهای مسلح و مردم نبودیم. پس فکر می کنم مقایسه ی بین ایران و مصر حداقل در این مورد،
درست نیست. تصور ذهنی مردم ما اینه که، نیروهای مسلح معمولا "نیروهای حکومت پرست" هستند ولی تا جایی که من
می دونم مردم مصر به ارتششون می گند "نیروی میهن پرست".
[/quote]
با بخشی از صحبت شما موافقم اما اولا در مورد مصر نمی توان در مورد ارتش زود قضاوت کرد.آیا حقیقتا ارتش تنها به خاطر مردم مرسی را برکنار کرد؟اگر به خاطر مردم بود چرا در مدت سی سال زمام داری مبارک کاری به نفع مردم انجام نداد؟هنوز آن صحنه هایی که در میدان التحریر سوار بر شتر مردم را می زدند یادم نمی رود.
دوم این که به این شکل برکناری مرسی به نفع مصر تمام نمی شود.آخرین خبری که من درباره ی مصر شنیده ام دیروز بود که حدود 50 نفر کشته شده اند.از دیروز تا به حال چند نفر به این رقم اضافه شده اند نمی دانم.البته قضاوت در مورد شرایط مصر کار سختی هست اما تا این حد که من می بینم بهتر این بود اجازه ی دخالت ارتش به این شکل داده نمی شد.چون دخالت نهادهای نظامی در امر سیاست با دموکراسی مغایرت دارد_هرچند به اندازه ی دخالت نهادهای دینی زیان بار نباشد.به نظر من باید مرسی را در لبه ی پرتگاه نگاه می داشتند تا نتواند اسلام سیاسی را به جامعه تحمیل کند اما می گذاشتند تا انتخابات بعدی به کارش ادامه دهد...به هر حال باز هم می گویم این ها در حد حرف هست و اظهار نظر درباره ی این مسائل کار سختی است.
اما در مورد ایران هم ما گهگاهی شاهد میهن پرستی و نه حکومت پرستی ارتش بودیم.یکی در اعلان بی طرفی ارتش که زمینه را برای سقوط قطعی شاه فراهم کرد.دوم در قضیه ی کودتای نوژه که متاسفانه با شکست مواجه شد.
با توجه به سابقه ی ارتش مصر، این حرکت کاملا برای معترضین قابل پیش بینی بود. وقتی به سابقه ی این ارتش
نگاه کنیم می بینیم که ید طولایی داره در سرنگون کردن حکومت و طی فوریه ی 2011 هم همین ارتش نشون داد که
بین مردم و حکومت، طرف مردم رو می گیره. دوست عزیز، رابطه ی ارتش مصر و مردم بسیار نزدیکه و ما در ایران تا به حال
شاهد چنین رابطه ای بین نیروهای مسلح و مردم نبودیم. پس فکر می کنم مقایسه ی بین ایران و مصر حداقل در این مورد،
درست نیست. تصور ذهنی مردم ما اینه که، نیروهای مسلح معمولا "نیروهای حکومت پرست" هستند ولی تا جایی که من
می دونم مردم مصر به ارتششون می گند "نیروی میهن پرست".
فکر میکنم معمولا برای کودتا نامیدن یک براندازی، به قانون اهمیتی داده نمیشه. می دونید؟! شاه هم بعد از انحلال مجلس، از حق قانونی خودش استفاده کرد و مصدق رو عزل کرد اما همه هنوز می گند کودتا!
چطور میشه اون ارتشی رو که فقط یکی از جنایاتش رقم زدن جمعه ی سیاه هست، مردمی دونست؟! باور کنید که اگر شاه، اراده می کرد سلطنتش رو به هر قیمتی حفظ کنه و تسلیم ایده ی کودتای نظامی که از دیگران می شنید، می شد همین ارتش مردمی،
حمام خون به راه می انداخت. فراموش نکنید که شاه مدام به این ارتش مردمی، عدم سرکوب مردم رو توصیه می کرد.
شاید مشکل از قفل ئه!:-(
پ.ن.: ساگاروی گرامی، امیدوارم مخالفت نسبی من با نظراتتون در این بحث رو، بی احترامی به خودتون تلقی نکنید. شما هم سن پدر من هستید و حفظ احترام سن شما، بر منِ فرزند شما، واجبه. بنده نسبت به شما ارادت ویژه ای دارم:-)
اینکه ارتش مردمی ای که 36 سال پیش بر سر ژ 3 هایشان گل میخک زدند و دعوت شدند به آغوش ملت چگونه سر از پشت بام های علوی در آورد باید از پدرانی پرسید که امروز پسرانشان را به جانمان انداخته اند !!!!