رسته‌ها
لاموزیکا
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 23 رای
نویسنده:
مترجم:
هوشنگ حسامی
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 23 رای
«میشل نوله» و « آن‌‌ ـ‌ ماری روش» زن و مرد جوانی هستند که بعد از سال‌ها زندگی عاشقانه کارشان به جدایی و سپس طلاق کشیده است. نوع رابطه‌ی آن‌ها البته از نوع رابطه‌های ویران‌شده‌ی دیگر نیست. این دو هنوز یک‌دیگر را دوست دارند ـ گرچه از هم پنهان می‌کنند ـ و شاید بتوان گفت غیرآگاهانه به جهنم ناگزیر زناشویی غلطیده‌اند. آن دو عاشقانه یار هم شده‌اند، عاشقانه لذت برده‌اند، و عاشقانه پیمان ازدواج بسته‌اند، اما از لحظه‌ای که به خانه‌ی خودشان نقل مکان کرده‌اند ـ انگار ناخواسته ـ درگیر مشاجرات دوطرفه، سو‌ء‌تفاهم، عدم درک متقابل، و سپس خیانت شده‌اند.....
آن‌هایی که عشق را تجربه کرده‌اند، با خواندن «لاموزیکا» تعجب می‌کنند. «مارگریت دوراس» کاوش‌گری دقیق است و روح عشق را تا کنه آن می‌شناسد. روایتی تا این اندازه ریزبینانه و عمیق از درد و لذت دوست‌داشتن حیرت‌آور است. فقط کسی می‌تواند چون‌این روایتی از عشق و جدایی ارائه کند که خود با پوست و خون و گوشت این تناقض‌های زجرآور را تجربه کرده باشد. دوراس در جدایی از «روبر آنتلم» و پیوستن به «دیونیس ماسکولو» ماجرایی شبیه به ماجرای میشل و آن‌‌ ـ‌ ماری را از سر گذرانده بود و احتمالن این روی‌داد در قوام بخشیدن به «لاموزیکا» بی‌اثر نبوده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
22
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1392/05/03

کتاب‌های مرتبط

ایده‌هایی برای دُزدیدن
ایده‌هایی برای دُزدیدن
3.7 امتیاز
از 3 رای
اکسترنال
اکسترنال
4.5 امتیاز
از 2 رای
ریچارد سوم
ریچارد سوم
4.4 امتیاز
از 32 رای
ویریدیانا
ویریدیانا
4.5 امتیاز
از 28 رای
بازی: نمایشنامه تک پرده
بازی: نمایشنامه تک پرده
4.2 امتیاز
از 66 رای
لوتر
لوتر
4.4 امتیاز
از 30 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی لاموزیکا

تعداد دیدگاه‌ها:
4

مرد: نمی تونم تو رو ترک کنم
زن : حالا دیگه از هم جدا شده ایم. دیگه هیچ وقت ... مگر تصادفی
مرد : حتی اگه یکی از ما رو به مرگ بود چی ...
زن : حتی اون موقع هم نه.
مرد : بگذاریم عشق در نهان پا بگیره
زن : آره
مرد : مثل آدمایی که شرایط از هم جداشون نگه می داره
زن : آره بهم نگاه کن من الان تنها زنی هستم گه برای تو ممنوع شده م ( منظورش طلاقه)
مرد :بازم همدیگه رو می بینیم
زن : نمی دونم
مرد : اما اگه یه دفعه دیگه تو ، من
زن : اونوقت احتمالا خواهیم مرد ، مثل عشاق که می میرند
مرد : چی می شه ؟
زن : کی ؟
مرد : حالا شروع می شه یا تموم می شه ؟
زن : کی می دونه ؟
( بخشی از متن نمایشنامه کوتاه لاموزیکا : ص :21-22)

اولین بار که رمان عاشق اثر مارگریت دوراس رو خوندم در نقد اثرش نکته ظریفی وجود داشت . این که دوراس ، شجاعت نوشتن از زندگی خودش رو همراه با تمام جزئیات داشته و هیچ سانسوری رو اعمال نکرده. در واقع از دید نقادان ، همین نکته آثار دوراس رو همراه با ویژ گی های دیگرش برجسته می کنه. ما هنوز ذر آثار داخلی خودمون به این مرحله به جرات می شه گفت نرسیدیم و در خود سانسوری به سر می بریم که البته معلول شرایط فرهنگی اجتماعی ما هست
باید پرسید کدوم وضعیت برای ادبیاتی شکوفا ، بهتر و مناسب تره؟
زن:اوه..! تویی.
مرد:چه اشکالی داره با هم حرف بزنیم.
زن:چرا باید با هم حرف بزنیم؟
مرد:دلیل خاصی نداره..چون دیگه کاری نداریم که بکنیم.
زن:بهتر از این نمیشه.
مرد:می تونستیم مرده باشیم..یا منظورت مرگ هم بود؟:-) (لبخند مرده لبخند من نیست)
:-)
متشکرم دوست کتابناکی HeadBook
در این داستان کوتاه خانم " مارگریت دوراس " سعی کرده از تجارب زندگی طلاق خود الهام بگیرد.:x
لاموزیکا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک