با من حرف بزن پدر
نویسنده:
فرشته نوبخت
امتیاز دهید
خاطرات، داستان ها، مصاحبه ها و ... هر یک به نحوی در معرفی رشادت ها و شجاعت های فرماندهان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس نقشی مهم دارند. بدون شک نسلی که با جنگ تحمیلی بیگانه مانده اند، بسیار علاقه مند هستند تا در مورد این حادثه بزرگ و اثر گذار، مطالب بیشتر و مفید تری بخوانند.
این کتاب در بر گیرنده خاطراتی از امیر سرتیپ خلبان عباس رمضانی و داستانی از زندگی شهید سرلشگر سید موسی نامجوی است.
بیشتر
این کتاب در بر گیرنده خاطراتی از امیر سرتیپ خلبان عباس رمضانی و داستانی از زندگی شهید سرلشگر سید موسی نامجوی است.
آپلود شده توسط:
sorena8803
1392/03/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی با من حرف بزن پدر
اینکه خیالت راحته خوبه
مرسی که تنهام گذاشتین
مرسی که اجازه میدی برم
ولی کاش تا وقتی هر دو هستیم می شد خیلی چیزارو بهت بگم و یه نفس رااااااااحت یه خیال راااااااااااحت
ولی نمیشه
گفتم درد دارم : گفت دردت به جانم
گفتم :گرسنه ام
گفت: بخور از سهم نانم
گفتم: کجا بخوابم
گفت: بر روی چشمانم
اما یک بار نگفتم من شادم همیشه از درد ورنجم گفتم
بسلامتی پدر، واسه اینکه دیوارش واسه بچه هاش کوتاهه
بسلامتی پدر بخاطر اینکه هیچوقت نکفت من همیشه گفت بچه هام
پدر یعنی تپش در قلب خانه
پدر یعنی تسلط بر زمانه
... پدر احساس خوب تکیه بر کوه
پدر یعنی تسلی بخش اندوه ......:x
فقط کاش یکم درکم میکردی بابا...{همینجوریم تاج سرمی}:-*
اللهم ارزقنا حوریة نجیبة، تکدانة ولو کم توقعا، و والدینها رو به موتا
و جهیزیته کاملة، و کدبانوا فی امور المنزل، و تسلیما لخشمنا و خدمتنا(?)(?)(?)
:D
آغاز شعرم، با کلام پدرم بود
تشنه تو صحرا، من اگه بودم
آب حیاتم توی دست پدرم بود
وای اگه گندم،پوست تنم بود
اون که با دستاش، منو می کاشت پدرم بود
ریشمو تو خاک اگه می ذاشت پدرم بود
پدر جونه، پدر روحه، پدر دینه و ایمونه
پدر خسته، پدر بیزار،از این دنیای دیوونه
از این دنیای دیوونه
از این دنیای دیوونه
پدر نوره، پدر امّید، پدر عشقه که می مونه
پدر خندون، ولی گریون، از این دنیای دیوونه
از این دنیای دیوونه
از این دنیای دیوونه
از این دنیای دیوونه
پدر ! ای بزرگوارترین و صبورترین فرد زندگی من ، وجود نازکت هیچگاه آزرده گزند مباد .
یه فضای چند وجب در چند وجب بین بازوهای کسی که بدون هیچ ادعایی به تو می گوید :"فرزندم"
پدر عزیزم با تمام وجودم دوستت دارم:x از این راه دور دستان ات را میبوسم و میگویم:
روزت مبارک
آن مرد خسته تر از همیشه امد
آن مرد امد اما ماخواب بودیم
آن مرد پدرم بود که هرشب باامدنش مهتاب رابرای ماهدیه می اورد
روز مرد رو بر همه دوستان کتابناکی ام مبارک:-)
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من
ای پناه گریه ی خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار
ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای
در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
می برم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار
مهربانی از مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی
عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم
گل بهارم
ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
پدر ... یعنی شهامت....
پدر .... یعنی تنها نماندن در بوران سخت زندگی....
پدر یعنی تحمل بار غمها بجای تو.....
پدر یعنی عشق بی دلیل .....
پدر یعنی تمام ناتمام من.....
و نبودش....
آه که چه سخت است.....