یادداشتهایی برای یاسی
نویسنده:
محسن قهاری
امتیاز دهید
پویا و یاسی دو هم بازی اند که در کودکیهای خود به یکدیگر علاقه ای خاص دارند. این دو در یک رویداد خارج از تصور از یکدیگر جدا می افتند. سالها بعد پویا همه چیز را باز گو میکند.
قالب داستان " رمان-شعر " میباشد با وزنی که بیشتر آن سمت رمان است.
لازم به توضیح است که این رمان تا مرز نشر کاغذی نیز پیش رفت که به دلایلی وسیع و نا گفته از انتشار آن منصرف شدم.
بیشتر
قالب داستان " رمان-شعر " میباشد با وزنی که بیشتر آن سمت رمان است.
لازم به توضیح است که این رمان تا مرز نشر کاغذی نیز پیش رفت که به دلایلی وسیع و نا گفته از انتشار آن منصرف شدم.
آپلود شده توسط:
mohsen ghahari
1392/02/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی یادداشتهایی برای یاسی
از صمیمیت و شعر جاری در داستان شما بسیار لذت بردم
[/quote]
خانم سحر گرامی، از حسن نظرتان بسیار مفتخرم.برای موارد مطرح شده توضیحات کافی دارم اما بدلیل رعایت مرگ مولف میدانید که نمیتوانم چیزی بگویم.اما همینکه میدانم در خواننده ام حس خوبی از شعر و شورو عشق ایجاد میشود برایم کافیست. از اینکه وقت گرانبهایتان را برای این اثر که بواقع یک رمان است گذاشتید بسیار سپاسگذارم.من کاملا موافق نقد هستم چرا که میدانم مخاطب کتابخوان من که در حال ، صاحب واقعی اثر میباشد چه چیزی را میبیند و میپسندد و میخواند.من به شعور و سلیقه مخاطبم احترام میگذارم و این یعنی احترام به خودم.از اینکه نقد منصفانه ای داشتید بسیار ممنونم.و واقعا نمیتوانم شادیم را از این بازخورد مثبت پنهان کنم.;-):)):D
از صمیمیت و شعر جاری در داستان شما بسیار لذت بردم جناب قهاری عزیز
متن پر بود از کلمات آشنا و لحظات مشترک که دائما آدم را به جاهای خاک گرفته ذهن و خاطرات پرتاب می کنند.
بسیار لطیف و دوست داشتنی بود. به راحتی ارتباط برقرار می کرد.
فانتزی موجود در اون هم با معنا و هم کودکانه بود. بازی با زمان جذابش کرده بود هر چند کمرنگ بود.
این متن آنقدر دلی و واقعا با افکاری پاک و فطرتی زیبا نوشته شده که به سختی می تونم چند نکته ای که به نظرم اومده رو بنویسم...
اما به هر حال دوست دارم علاوه بر نقاط قوت چیزهای دیگر رو هم بگم؛
به نظر می رسه نویسنده بیش از اونچه که لازمه درون متن قرار داره،
واین باعث شده تا فضاهای دوست داشتنی اش رو که دلش می خواد تا آخر دنیا تکرار بشن
خیلی تکرار کنه بدون اینکه در هر تکرار چیز جدیدی بهشون اضافه بشه.
این تکرارها بعضی جاها باعث شده که حس ناب لحظات از دست بره و
همین طور فرصت دیدن تصویرهای جدیدتر و متنوع تر رو از خواننده گرفته.
اگر تکرارها ریتم به داستان می دادن خیلی به جا بودند ولی به نظرم اینطور نیست(البته یک بار بیشتر نخوندمش مطمئن نیستم)
به هر حال فکر می کنم اگر خواننده از بیرون متن نگاهی به اون لحظات می انداخت شاید می تونست بعضی ها رو گلچین کنه و
شاخ و برگ های اضافی رو بچینه.
مورد دیگه ای که به نظرم رسید اینه که
پویای کودک همواره رنگی از پویای نویسنده به همراه داره (شاید هم عمدی درش بوده)
و این باعث شده که فاصله زمانی گذشته و حال
به جای کات خوردن، در هم دیزالو بشه
تنها کسی که داره واقعا اون لحظاتِ حالِ در گذشته رو زندگی می کنه یاسیه
پویا همواره بین کودک و نویسنده در نوسانه و حتی وقتی کودکه شخصیت پخته ای داره
مثلا جایی می گه ...براشون یه سبد "بوسه" بیار!
در صورتی که اگر می گفت ....براشون یه سبد "بوس" بیار! بچگانه تر و قابل قبول تر بود(به نظرم)
اما به هر حال بازهم می گم نمی دونم شاید این عمدی بوده.
آخرین مورد اینکه به نظرم داستان می تونست کمی کوتاه تر از این باشه.
اما باز هم می گم اونقدر این قصه دلی نوشته شده که گفتن این حرفها
شاید گیر دادن به نظر بیاد. ولی فکر نکنم شما بدتون بیاد یکم به کارتون گیر بدیم ;-)
بسیار لذت بردم
منتظر کارای جدیدتون هستم
(از متن کتاب)
[/quote]
درود عماد عزیز.از نظر و لطفت فروتنانه سپاسگذارم.همدلی شما عزیزان انگیزه ام را برای داستان بعدیم دوچندان کرده.امید اینکه با ارسال آثار دیگر دوستان بتوانیم فضایی فنی و آموزشی داشته باشیم و بسیار از یکدیگر بیاموزیم. به امید آینده...
(از متن کتاب)
با سلام خدمت آقا محسن عزیز دوست بزرگوارم. بالاخره نوشته ی شمارو خواندم. و اما نظرم:
اولین چیزی که منو جذب به خواندن داستان می کرد فضای صمیمی نوشته و فرم روایی جالبی هست که استفاده کردید. از اونجایی که خودم اهل شعر هستم شعرگونه بودن داستان رو بسیار پسندیدم. بازی هایی که در مقدمه و اواخر داستان با واقعیت و حقیقت و رویا داشتید هم بنظرم جالب بود. توضیحات داخل پرانتز در کنار دیالوگ ها فضارو به قشنگی بیان می کرد و عالی بود. توصیف ها فوق العاده زیبا و روان بودند. گاهی از یک سری تعابیر زنجیره وار استفاده می کردی که بی تعارف دیوانه کننده بود! در مجموع شاهد یک درام کامل در یک فضای سورئال بودم و ازش لذت فراوان بردم و یک کلاس درس کامل در نوشتن و بیان بود برام.مدت زیادی بود که کار قشنگ وطنی نخوانده بودم.امیدوارم قلمت پر جوهر باشه :-)
منتظر کارهای بعدیت حتما و قطعا خواهم موند.
چقدر زیبا و لطیف!!!
چقدر صمیمانه به تصویرکشیدین!
نمیدانم حقیقت چیست و واقعیت را نیز نمیتوانم آنگونه که هست باور کنم...!
منتظر کارهای بعدیتون هستم و سپاسگزار
ونویسنده ای که دارای این ویژگی ها باشد قطعا اثرش جاویدان خواهد شد.
درود بر نویسنده ی محترم کتاب داستان هایی برای یاسی:
باتشکر از نوشته ی خوبتون باید بگم که این داستان هم از حیث داستانی بسیار جالب بود و توانست تا حد زیادی خاطرات کودکی مان را برایمان زنده کند وهمچنین قرار نگرفتن در قالب زمانی و مکانیِ خاص از دیگر ویژگی های مهم این داستان است که ذهن خواننده را برای خواندن چندباره ی داستان تشویق می کند.
ودر آخر...
تشکر دوباره از نوشته ی خوبتون وامیدوارم بتوانیم داستانهای بیشتری از شما داشته باشیم.[/quote]
درود دوست گرامی .ممنون از اظهار لطف شما. داستانی دیگر در دست دارم در ژانری متفاوت که به امید ایزد دانا ، در پایان امسال یا سال دیگر آماده خواهد شد. انرژی مثبت شما و دوستان گرانقدر در به انجام رسیدنش مرا یاری خواهد کرد. سپاس از مهرتان...
ونویسنده ای که دارای این ویژگی ها باشد قطعا اثرش جاویدان خواهد شد.
درود بر نویسنده ی محترم کتاب داستان هایی برای یاسی:
باتشکر از نوشته ی خوبتون باید بگم که این داستان هم از حیث داستانی بسیار جالب بود و توانست تا حد زیادی خاطرات کودکی مان را برایمان زنده کند وهمچنین قرار نگرفتن در قالب زمانی و مکانیِ خاص از دیگر ویژگی های مهم این داستان است که ذهن خواننده را برای خواندن چندباره ی داستان تشویق می کند.
ودر آخر...
تشکر دوباره از نوشته ی خوبتون وامیدوارم بتوانیم داستانهای بیشتری از شما داشته باشیم.
وخوشبختم
خوشبخت از اینکه یادت را ازمن دریغ نمیکنی
.
.
اگر باران ببارد شاید تو مرا بخاطر بیاوری ای کاش امروز بازان ببارد
مسیر زندگی خطی قدیمی است که به تعداد تمام رفتگان طی شده ومن کسی هستم که این مسیر را شاید برای
"نمیدانم جندمین دفعه" طی میکنم