قلعه حیوانات
نویسنده:
جرج اورول
مترجم:
محمد فیروزبخت
امتیاز دهید
✔️ قلعه حیوانات، با نام اصلی "مزرعه حیوانات" رمان کوتاهی تمثیلی درباره گروهی از حیوانات است که انسانها را از مزرعهای که در آن زندگی میکنند بیرون میکنند و خود اداره مزرعه را به دست میگیرند، ولی پس از مدتی این حکومت به حکومتی خودکامه با شرایط مشابه قبل تبدیل میشود. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته شد و در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد، ولی در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی محبوب شد. معروفترین جمله این کتاب «همه حیوانات باهم مساویند، اما برخی مساوی ترند» است که در زبان انگلیسی به صورت یک ضرب المثل و جمله کنایه آمیز وارد شدهاست.
در این کتاب هر گروه از حیوانات نقش گروهی از اجتماع را بازی میکنند که دست به انقلابی برای بهبود زندگی خود میزنند اما حاکمانی که اختیار میکنند همانهایی میشوند که زندگی آنها را به فنا میکشند. قوانین اورول در قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ مثل همه برابرند اما برخی برابرترند آنقدر زیرکانه است که در همه دیکتاتوری ها مصداق دارد. قوانینی آنقدر زیرکانه و همه شمول که با قوانین فیزیک برابری دارد.
در این کتاب هر گروه از حیوانات نقش گروهی از اجتماع را بازی میکنند که دست به انقلابی برای بهبود زندگی خود میزنند اما حاکمانی که اختیار میکنند همانهایی میشوند که زندگی آنها را به فنا میکشند. قوانین اورول در قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ مثل همه برابرند اما برخی برابرترند آنقدر زیرکانه است که در همه دیکتاتوری ها مصداق دارد. قوانینی آنقدر زیرکانه و همه شمول که با قوانین فیزیک برابری دارد.
آپلود شده توسط:
Reza
1386/05/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قلعه حیوانات
روایت قصه که مضمون انقلابی داره بسیار هوشمندانه از زبان نوشتاری اورول نقل شده و اگه بخوام در مورد انقلاب صحبت کنم باید بگم که اصولا به نقل از سارتر هر ایدئولوژی به مرز تحقق برسه مبدل میشه به دیکتاتوری! مثلا بعد از سلسه های پادشاهی، جمهوری (فرانسه)بنا شد ، بعد دموکراسی و آنارشیست و غیره، چرا؟
بخاطر اینکه بعنوان مثال گفتند دموکراسی میتونه جامعه ایده آل و مدینه فاضله رو بسازه اما زمانیکه به تحقق در اومد دموکراسی شد " استبداد اکثریت" و در مقابلش آنارشیست بوجود اومد....
داستان یه همین سادگیه و از نظرم قشنگترین و زیبا ترین لحظه همون لحظه ی انتظاره( زمانیکه میخوای و امید داری وضع بهتره بشه یعنی همون لحظه ی انقلاب) . وقتی کوه میرم بالا رفتن برام سخته اما امید رسیدن به قله باعث میشه سختی و تحمل کنم و همون انتظار به رسیدن قله برام لذت بخشه و زمانیکه میرسم ، تموم فقط رسیدم؛
به نقلی: موجیم و کار ما از خود بریدن است مقصد بهانه است ، رفتن ما رسیدن است
اما در صورت اصرار افراد بر دگرگونی
اول باید اهداف و از همه مهمتر خواسته و حقوق خودشون رو واضح تبیین و تعیین کنند و گرنه انقلابشون دزدیده خواهد شد
منم باشما کاملا موافقم دقیقا همینطوری هست که عرض کردیت تاموقعی که یک جامه نه یک فرد از لحاظ شعور سیاسی رشد نکنه هر انقلابی که شکل بگیره محکوم به شکسته تاوقتی که از سر گرسنگی و فقر وچیزایی از این قبیل مسائل جرقه انقلاب بشه نتیجه اش شکسته.
نزدیک به 50 کامنت زیر این کتاب رو خوندم، اکثریت افراد فقط و فقط به همین موضوع اشاره کرده بودن که این کتاب ماهه چون داره از سرنوشت تمامی انقلاب ها سخن می گه و می گه سرانجام تمامی انقلاب ها همینه. شما اولین نفری هستین که داره نوع دیگه ای حرف می زنه. حتی اگه دیگران هم به این موضوع فکر کردن چرا اونو مطرح نکردن و به همون کلمات ظاهری کتاب بسنده کردن. موضوعی که اونها مطرح کرده بودن رو که هممون عینش رو توی کتاب خوندیم و لازم به تفسیر نبود. گاهی اوقات نیمه سخن گفتن بدتر از سخن نگفتنه. پس وقتی وضع کامنت ها این باشه که همه فقط به همون کلمات متن بسنده کنن، پس باید حق بدیم که انتشار این کتاب در کشور انقلابی ایران ممنوع باشه.
من و شما اولین قدم رو برداشتیم برای اصلاح این اشتباه. امیدوارم وضعیت کامنت های بعدی این طور نباشه.
دوست عزیز به نکته ی مهمی اشاره کردید؛ خیلی تیزبین هستید. خوشم اومد.
حدود دو سال پیش که هنوز این کتاب رو نخونده یودم و تنها یه چیزای کلی راجع بش شنیده بودم پیش خودم فکر کردم که نویسنده ی این کتاب می خواد ملت های دنیا رو منفعل کنه و به اونا بقبولونه که انقلاب یه کار بی فایده است. توی توهمات اون زمانم کلی جورج اورول رو لعنت کردم. فکر می کردم جزو سگ هاییه که از نظام کثیف سرمایه داری حمایت می کنن؛ ولی کمی بعد متوجه شدم که اصلاً این طور نیست. جورج اورول فقط داره برخی حقایق رو برای ما بیان می کنه ولی متأسفانه برداشت ما غلطه؛ این برداشت اشتباه از یک چنین کتاب ارزشمند و وزینی برای توجیه کمکاری ها و اشتباهات خودمون یک خیانت بزرگه.
این اشتباه بزرگ توی جامعه ی ما تقریباً همه گیر شده و باید باهاش مقابله کرد.
هدف نویسنده از نوشتن این کتاب جا انداختن این طرز تفکر نبوده؛ نویسنده تنها می خواسته بگه که برای یک انقلاب موفق باید سطح فکر و سواد افراد جامعه یه یه میزان قابل قبولی رسیده باشه تا بتونن از دستاوردهای انقلابشون دفاع کنن. از عدالت و آزادی که مهمترین هدف تمام انقلاب های تاریخ هست دفاع کنن. نویسنده به ما میگه تا زمانی که اکثریت افراد جامعه مثل گوسفندها و اسب های مزرعه ی حیوانات هستن انقلاب به احتمال خیلی زیاد منحرف میشه؛ این حرف جورج اورول که در نهایت سادگی و زیبایی در این داستان بیان شده یه حقیقت بسیار مهمه؛ حقیقتی که نمیشه از کنارش به راحتی عبور کرد. همچنین نباید ازش به عنوان یه بهونه برای توجیه تمام کارهای غلطی که انجام میدیم و تمام کمکاری ها و مسامحه هامون استفاده کنیم.
میشه گفت مهمترین نتیجه ای که میشه از این داستان گرفت اینه که ما باید جامعه رو از پایین به بالا بسازیم نه از بالا به پایین
نتیجه ای که باید سرلوحه ی عملکرد ما در جامعه باشه؛ باید از خودمون، دوستامون و خونوادمون شروع کنیم.
خب حالا اگه فرض بگیریم همه مردم به این موضوع ایمان دارند که آخر تمام انقلاب ها همین وضعه، به نظر شما نتیجه داستان چیه؟ و باید چه نتیجه ای گرفت؟:stupid::((:stupid::((
ازش متنفرم. به شعور انسانی تمامی ملت ها توهین کرده. حتی اگه به نظر بعضی ها هیچ شعور انسانی هم وجود نداشته باشه، بازم ازش متنفرم.
این نظر منه الزامی نداره که دیگران هم بهش اعتقاد داشته باشن.